دفاع مقدس
درباره وبلاگ
بسیجی پانزد ساله ای که باید در تهران تیله بازی می کرد از پشت خاکریز تانک دشمن را نشانه می گیرد و امام بر دست و بازوی او بوسه می زند.

((ما میخواهیم زن به مقام والای انسانیت برسد. زن باید در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد.)) حضرت امام خمینی (ره) در مدخل سخن ، در جهت تبیین جایگاه ارزش مند فرهنگی ، حقوقی زنان ؛خصوصاً فرهیختگان تحصیلکرده ی ایثارگر به نقش مهم و مؤثر قانون اساسی اشاره می شود ،که ثمره ی خون هزاران هزار شهید و زحمات نخبگان و شهدایی گران قدر همچون آیت الله بهشتی است. این قوانین ، ریشه در نظام دینی مبتنی بر آیات و روایات دارند. در اصل بیستم قانون اساسی آمده است : همه ی افراد ملت اعم از زن و مرد به طور یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه ی حقوق انسانی ، سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند. در اصل بیست و یکم آمده است: دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید و امور زیر را انجام دهد: 1- ایجاد زمینه های مساعد برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی او ؛ 2- حمایت مادران ، بالخصوص در دوران بارداری و حضانت فرزند و حمایت از کودکان بی سرپرست ؛ 3- ایجاد دادگاه صالح برای حفظ کیان و بقای خانواده ؛ 4- ایجاد بیمه ی خاص بیوگان و زنان سالخورده در صورت نبودن ولی شرعی. نکات مهمی که از قوانین مصوب پیشگفته برای احیای حقوق زنان در حریم اسلامی حاصل می شود ، به شرح زیر است: 1- هدف در جامعه ی اسلامی این است که زن به حق انسانی و حقیقی خود به عنوان یک انسان برسد ؛استعدادهای او شکوفا شود ؛ رشد حقیقی و انسانی پیدا کند و در نهایت به تکامل انسانی نایل آید. 2- حرکت نظام دینی در جهت احقاق حقوق زنان در جامعه ی اسلامی باید رو به رشد باشد ؛ منتها بر مبنای اسلامی و با اهداف اسلامی. 3- اهمیت دادن به تحکیم خانواده و نقش مؤثر خانوادگی زن به عنوان عنصر اصلی و فعال و سرنوشت ساز که مقام معظم رهبری در این باره فرمودند : (( مادر از هر سازنده ایی سازنده تر و با ارزش تر است ؛ بزرگترین دانشمندان ممکن است یک ابزار بسیار فوق پیچیده ی الکترونیکی را مثلاً به وجود بیاورند. موشک های قاره پیما را به وجود بیاورند ، ولی هیچکدام از این ها اهمیت ندارد که کسی یک انسان والا به وجود بیاورد و چنین کاری تنها از مادر ساخته است ، این الگوی زن اسلامی است.)) 4- رعایت حقوق خانوادگی به عنوان زندگی اجتماعی که شاکله ی جامعه ی اسلامی را تشکیل می دهد که در این بین رعایت حقوق قانونی بین زن و شوهر به عنوان پایه های استوار و مهم خانواده مبتنی بر مصوبات قانونی ذی صلاح و هم چنین حقوق اخلاقی که باعث شیرین شدن و تحکیم خانواده می شود ، از جمله ی این حقوق است که زیر پا گذاشتن هر کدام مشکلاتی را به وجود می آورد. 5- در نظام اسلامی به عنوان یک نظام دینی لازم است حق متفاوت بودن زن را در همه ی عرصه ها و گستره ی فعالیت ها و زمینه های اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی شناسایی کنند و زمینه ی حضور او را در آن عرصه ها بیش از پیش مهیا سازند. 6- در تصویب قوانین ، حقوق زنان جامعه در مورد تسهیلات شغل خانه داری و حمایت های دیگری که از حق متفاوت بودن آن ها در عرصه ی کار و شغل و گروه و پایه و مرخصی و بازنشستگی و سنوات کاری و ... است ، مد نظر و مورد توجه قرار گیرد ، که این امر ، عین عدالت بوده و این حق تفاوت در جای خودش اجرا می گردد. 7- چون قانون گذار در شریعت اسلامی ، پروردگار منان و عادل و حکیم است ، به تمام زوایای شخصیتی و ابعاد گوناگون وجود انسان مسلط است و در جهت قانون گذاری ،مصالح زن و مرد را به بهترین وجه رعایت فرموده است و آنچه در فقه اسلامی آمده ، ناظر بر کاردکردها و مسئولیتهای اجتماعی است ، نه عدم رعایت حقوق زنان. 8- بنابر قوانین اسلام ، اصالت نه با زن است و نه با مرد ؛ اصیل ،انسانیت است و بندگی خدا ، که از مسیر قرب الهی با تلاش و طی طریق حاصل می آید و زن در برخورداری از حق مساوی بودن به عنوان یک انسان قادر به رسیدن به اوج قرب الهی و عرشی ترین جایگاه تکاملی است. این بخش را به گهر گفته های حضرت امام (ره) زینت می دهیم ؛ (( همان طور که حقوق مردها در اسلام مطرح است ، حقوق زن ها هم. اسلام به زن ها بیشتر عنایت کرده است تا به مردها ، اسلام زن را بیش تر حقوقشان را ملاحظه کرده است تا مردها )). (( از نظر اسلام ، زن باید به مثابه یک عنصر انسانی ، تمام مراحل کمال را طی کند و زن همانند مرد می تواند به عنوان یک دانشمند ،مخترع ، فیلسوف و عنصر فعال در صحنه های سیاسی ،اداری و دولتی به جامعه خدمت کند. )) طبیعتاً در این موضوع ، زنان فرهیخته ی ایثارگر ،تحصیلکرده ،که در دوران سرنوشت ساز و تاریخ ساز انقلاب اسلامی با تلاش ، صبر و بردباری و ایمان راسخ و مستحکم ، راه ایثارگری را با خضوع و خشوع در پیشگاه الهی طی نموده و بارها از آزمون های مختلف سربلند بیرون آمده اند ، نقش بسیار مهمی را ایفا کرده اند و امروز نیز باید این زنان اندیشه مند و فرهیخته ، نقش ماندگاری بر لوح مملکت اسلامی بزنند و در این مسیر ، توجه به نظام حقوق اسلامی و قانون اساسی در عرصه های مختلف خانوادگی ، تربیتی ، فرهنگی ، سیاسی ،اقتصادی ، اجتماعی با مرزبندی و حریم دینی ، زیربنای رسیدن به جامعه ی آرمانی اسلام با حضور سازنده ی زنان هدفمند ، جهت دار ، ایثارگر و تحصیلکرده است که این خود تثبیت جایگاه زن مسلمان در عرصه ی اجتماع است و زنان ایثارگر ، اندیشه مند و فرهیخته نباید از سه وظیفه اساسی و مؤثر خود غفلت کنند ؛ وظایف انسانی ، نقش های خانوادگی و رعایت ضرورت های اجتماعی ، که هر کدام در جایگاه خود بحث مفصلی دارد و در این مقال ، نمی گنجد. حضور چنین زنانی که از طرفی همسرانی فداکار و از خود گذشته هستند و از طرفی به امر دانش اندوزی و اندیشه پرداخته اند ، در عرصه های علمی ، مدیریتی ، قانون گذاری ، سیاست گذاری ، اجرا ، پژوهش ، اختراع و اکتشاف ،هنر ، ورزش و ... با رعایت حفظ موازین اسلامی و قانونی ذکر شده می تواند به حضور زن مسلمان تعمیق بخشیده و نقش های الگویی زیبایی را که در ذهن متصور است ،عملی نماید و جلوه ی ماندگار حضور فرهیختگان ایثارگر زن را که تندیس پایداری و صبوری هستند ، در جامعه رقم بزند و این یعنی حضور همه جانبه ی الگویی که مقام معظم رهبری درباره اش فرمودند: (( زن مسلمان ، آن زنی است که هم دین خود را ، حجاب خود را ، زنانگی خود را ، ظرافتها و رقتها و لطافت های خود را حفظ می کند ، هم از حق خود دفاع می کند ، هم در میدان معنویت و علم و تحقیق و تقرب به خدا پیشروی می کند و شخصیت های برجسته یی را نشان می دهد و هم در میدان سیاسی حضور دارند ؛ این می شود الگویی برای زنان.)) و اینک بانوان مکرمه ، پاسداران حریم ارزشها ، اندیشمندان صحنه ی علم ،محققان عرصه ی پژوهش ، همراهان ایثارگران دلاور و ... تلاشی قوی تر را رقم می زنند و این عزیزان درخواست موارد عدیده ایی را دارند تا جامعه به هدف تعالی خود نزدیک شود ؛ از جمله : 1- حضور مسئولانه و قوی تر بانوان در تمامی میدانها با حفظ حریم اسلامی ؛ 2- تلاش بیشتر در پیشرفت مؤثر در تمام عرصه ها خصوصاًتحکیم خانواده و تعالی اجتماع و تهذیب سیاست. 3- توجه بیش تر قانونگذاران ، مسئولان کشور ، برنامه ریزان و سیاست مداران در جهت رعایت حق زنان با توجه به تفاوت های زن و مرد و توصیه ی شارع مقدس ؛ 4- دفاع اخلاقی و قانونی و بنیادی زن در محیط خانواده خصوصاًزنان ایثارگر تحصیلکرده به دلیل جایگاه الگویی؛ 5- استفاده ی کاربردی از انرژی و توانمندی ها و مدیریت زنان ایثارگر فرهیخته در عرصه های مختلف ؛ 6- پرهیز از خودنمایی زنان که خود موجب جریان مرد سالاری می شود ؛ 7- اصلاح قوانین در تبیین حقوق زن و مرد؛ 8- حفظشأن انسانی و اسلامی زن و دفاع از آن خصوصاًزنان تحصیلکرده ی ایثارگر به دلیل تلاش در ظهور و بروز استعدادهای نهفته؛ 9- حفظ هویت والای زن اسلامی و زنده نگه داشتن این هویت بر پایه ی قوانین موجود و هدایت های مقام معظم رهبری با توجه به حملات رگباری فرهنگ بیگانه؛ 10- ارائه ی تسهیلات لازم در جهت ارتقای فکری ، فرهنگی ، علمی ، سیاسی ، مدیریتی زنان فرهیخته ی ایثارگر تحصیلکرده؛ 11- ایجاد جایگاه های علمی ، پژوهشی ، تحقیقی ، دفاعی ، امنیتی در جهت بهره برداری از دانش و علم و توانمندی این زنان؛ 12- استفاده ی قوی تر و همه جانبه از این زنان در پست های مدیریتی با توجه به لیاقت و شایستگی به دور از جنگ های فمنیستی. پایان سخن را با سخنان و توصیه هایی از حضرت امام – رحمه الله علیه – و مقام معظم رهبری – دام ظله – زینت می دهیم ؛ « همان طوری که مردها باید در امور سیاسی دخالت کنند و جامعه ی خودشان را حفظ کنند ، زن ها هم باید دخالت کنند و جامعه را حفظ کنند ، زن ها هم باید در فعالیت های اجتماعی و سیاسی ، همدوش مردان باشند ، البته با حفظ آن چیزی که اسلام فرموده است که بحمد الله در ایران جاری است.» «ملتی که بانوانش در میدان های جنگ با ابر قدرت ها و با مواجه شدن با قوای شیطانی ، قبل از مردها در این میدان ها حاضر شده اند ، پیروز خواهند شد.» حضرت امام خمینی (ره) « در نظام اسلامی ،زنان باید از درک سیاسی برخوردار باشند ، فن خانه داری و همسرداری را بدانند و در صحنه ی فعالیت های اجتماعی ، علمی مظهر عصمت و طهارت و رضایت باشند.» مقام معظم رهبری امروز از این بانوان جلودار نقش الگویی همه جانبه در عرصه های مختلف ، انتظارات بسیاری وجود دارد. مسئولان امر نیز در جهت استفاده از نیروی توانمند این فرهیختگان میدان علم و عمل باید برنامه ریزی لازم را انجام دهند. ان شاءالله رویکرد قوی ، عمیق ، همه جانبه و با تدبیر زنان ایثارگر ، فرهیخته و تحصیلکرده عاملی در جهت رشد و تعالی جامعه باشد ؛ زنانی که موفق به همراهی و همسری جانبازان و ایثارگران سرافراز شده و قدم های استوار و مؤثر در تحکیم خانواده و تربیت فرزندانی صالح برداشته اند ، امروز نیز می توانند محققانه ، عالمانه و با تدبیر لازم در عرصه های مختلف مدیریت ،توانمندی خود را عرضه کنند و افتخاری بر افتخارهای خود با حفظ حریم الهی و قانون دین مبین اسلام در عرصه های اجتماع بیفزایند. نویسنده : عشرت شایق

(0) نظر
1389/6/14 22:48

قبل از پرداختن به بحث اصلی ، لازم است تعاریفی از فرهنگ و تهاجم فرهنگی ارائه گردد ؛ تعاریف متعددی از فرهنگ ارائه شده ، که به عنوان نمونه تعریفی از یونسکو آورده می شود : فرهنگ (Culture) به مجموعه ی پیچیده ای از خصوصیات احساسی ، فکری ، مادی و غیرمادی اطلاق می شود که به عنوان شاخص یک جامعه یا گروه اجتماعی مطرح می شود ، که این نه فقط شامل هنرها و آثار ادبی است ، بلکه شامل شکل های مختلف زندگی ، حقوقی بنیادین انسان ها ، نظام های ارزشی و اعتقادات هم می باشد. (پناهی ، 1375 ، 94) پس زمانی که در این مقاله سخن از فرهنگ سازی به میان می آید ، هم شامل بعد معنوی آن – یعنی ایجاد باور ، اعتقاد ، اخلاق و منش اسلامی – می شود و ابعاد مادی آن یعنی پوشش ظاهری و کالاها و لوازم مورد استفاده ی افراد را فرا می گیرد. از آنجا که فرهنگ ، آموختنی و از روش های مختلفی چون مثل ها ، قصه ها و افسانه ها ، اسطوره ها ، هنر ، آموزش های خانواده و مدرسه ، تعالیم دینی و امروز به میزان زیادی از طریق رسانه های جمعی آموخته می شود ، پس می توان در آموزش فرهنگ مطلوب با استفاده از شیوه های درست ، موفق بود. تهاجم فرهنگی (Cultueal Invasion) عبارت است از : رابطه ی یکسویه بین فرهنگ ها به گونه ایی که یک فرهنگ ، عناصر خود را به فرهنگ دیگر تزریق کرده ، موجب اختلال درون فرهنگی می شود. مقام معظم رهبری ، تهاجم فرهنگی را عبارت می دانند از ؛این که یک مجموعه ی سیاسی یا اقتصادی برای مقاصد سیاسی خودشان و برای اسیر کردن یک ملت ، به بنیان های فرهنگی آن ملت هجوم ببرند. آنها چیزهای تازه ای را به زور و به قصد جایگزین کردن آن ها با فرهنگ و باورهای ملی ، وارد این کشور می کنند. اسم این ، تهاجم فرهنگی است. (مقام معظم رهبری ، 1375 ، 13) دکتر پناهی ، تهاجم فرهنگی را در شدیدترین و وسیع ترین شکل خود عبارت می داند از : فعالیت برنامه ریزی شده ی حاملان و حامیان یک فرهنگ در جهت از هم پاشیدن نظام فرهنگی جامعه ایی دیگر و مستقر کردن نظام فرهنگی مورد علاقه یا مورد قبول مهاجم است. البته حالت خفیف تر چنین عمل می تواند شامل از هم پاشیدن یک مجموعه یا عناصر فرهنگی خاص در نظام فرهنگی مورد هجوم باشد. (پناهی ، 13547 ، 16) چنان که در تعاریف هم آمد ، تهاجم فرهنگی در واقع یک نوع هجوم بسیار زیرکانه ، ظریف و تقریباً غیرملموس است و مانند حمله ی نظامی نیست که همه از آن مطلع شوند و احساس خطر کنند. این حمله ی آگاهانه به مسائل فرهنگی را فرهیختگان و در واقع خواص جامعه موظفند که عوام را آگاه و آماده ی مقابله کنند. زنان ایثارگر نیز از جمله ی این خواص هستند که هم وظیفه ی مقابله و هم مسئولیت بیدار کردن دیگران را دارند. مبانی نظری اگر زنان ایثارگر را کنشگرانی بدانیم که با هدف فرهنگ سازی و مقابله با شبیخون فرهنگی ، رسالت و وظیفه ی دینی و ملی دارند ، می توانیم از نظر کنش اجتماعی «پارسونز» استفاده کنیم. کنش اجتماعی نزد «پارسونز» همه ی رفتار انسانی است که انگیزه و راهنمای آن معانی است که کنشگر آن ها ، در دنیای خارج کشف می کند ، توجه اش را جلب می کند و به آنها پاسخ می دهد. ویژگی اصلی کنش اجتماعی در حساسیت کنشگر به معانی چیزها و موجوداتی است که در محیط هستند و آگاهی یافتن به این معانی و واکنش به پیام هایی که آن ها می فرستند. (گی روشه ، 1376 ، 56) کنش اجتماعی «پارسونز» هم با ذهنیت کنشگر تفسیر می شود (بر مبنای ادراک او از محیط ، احساسات او ، افکاری که در سر دارد ، انگیزه ایی که او را به عمل وا میدارد و واکنش هایی که در برابر کنش های خود دارد) و هم با عینیت ، یعنی کنش اجتماعی را بر مبنای دوگانگی کنشگر / وضعیت می توان تحلیل کرد ، زیرا کنشگر «پارسونز» موجودی است در وضعیت. پس در ساده ترین تعریف ، نظام کنش عبارت است از «سازمان روابط کنش متقابل میان کنشگر و وضعیتش (محیطش)» (همان ، 62) کنشگر «پارسونز» همان گونه که گفته شد ، موجودی است در وضعیت و کنش او نظامی از پویش هاست که به ناظر به هدف است. او برای رسیدن به هدفش وسایلی لازم دارد ،ولی در این حرکت به سمت هدف ، مشروط به شرایطی می شود یعنی شرایطی بر او ، هدف و وسیله اش تأثیر می گذارد که این شرایط همان محیطی است که او را در برگرفته و به دو بخش فیزیکی و محیط نمادی یا فرهنگی تقسیم می شود. محیط فیزیکی (با شرایط طبیعی) که در آن کنش از قوه به فعل در می آید و شامل اشیای مادی ، شرایط اقلیمی ، جغرافیایی ، ابزارها و فنون ، سازوارهای زیستی فرد ، خصوصیات موروثی و ژنتیکی او ، که کنشگر به هر حال یا باید روی آن ها اثر بگذارد ، یا خود را با آنها سازگار نماید. محیط نمادی یا فرهنگی (شرایط هنجاری) که هدف های نایل شدنی را تعیین می کند ، وسایل رسیدن به هدف ها را نشان می دهد ، حدود کنش ها مجاز را مشخص می کند ، اولویت ها را تعیین نموده و انتخاب ها را توصیه می کند ، که کنشگر از آنها برای ایجاد ارتباط با کنشگران دیگر استفاده می کند ، یا برای جهت دادن به کنش اش در برابر محیط فیزیکی یا کنشگران اجتماعی دیگر ، به آنها به عنوان راهنما و سرمشق مراجعه می نماید. در این دیدگاه ، کنش اجتماعی از چهار عنصر تشکیل شده است ؛ 1- کنشگر : که می تواند فرد ،گروه ، سازمان ، جامعه ،یا حتی یک تمدن باشد. 2- وضعیت : که شامل اشیای فیزیکی و اجتماعی است ، که کنشگر با آن ها ارتباط برقرار می کند. 3- نمادها : که با واسطه ی آنها کنشگر با عناصر متفاوت وضعیت ارتباط پیدا می کند و برای هر یک معنایی قائل می شود. 4- قواعد ،هنجارها و ارزشها ، که جهت یابی کنش را هدایت می کند. کنشگر «پارسونز»در کنش خود نه کاملاً آزاد است و نه کاملاًمحدود ، در واقع آزادی فردی در حدودی است که می تواند خود را با معیارها و موازین اجتماعی انطباق داده و طبق آن ها رفتار کند. فرد ، نقش اجتماعی خود را ایفا می کند و ارزشها و هنجارهای اجتماعی هم به نوبه ی خود ،جهت تصمیم گیری او را تعیین می کند. در کنش اجتما عی فرد باید بین مدل های مختلف یا حتی متضاد ، انتخاب به عمل آورد و این گزینش ، متضمن انتخاب بین ارزشهاست و کنشی که راهنمایش ارزش ها هستند ناگزیر در آن واحد یک انتخاب و یک امتناع است ، یک بله است و یک نه. خلاصه ی کلام ، دوگانگی و تناقض ، جزئی از ماهیت ارزشهاست. انتخاب افراد به طور محسوس و منسجم نشان می دهد که وابستگی کم و بیش آگاهانه ای به نظام ارزشی معینی وجود دارد. اغلب ممکن است مدل های متعددی با در نظر گرفتن همه ی موارد مناسب باشد ولی به هر حال بعضی مدل هایش از دیگر مدل ها با جهان بینی و آرمان زندگی کنشگر و تصویری که از انسان و طبیعی دارد ،تناسب بیش تری دارند و به هر حال فرد باید انتخاب کند. هم چنین در دیدگاه «پارسونز» ، کنش های اجتماعی تحت تأثیر چهار خرده نظام عمل می کنند ؛ الف ) نهاد دینی که مسئولیت ثبات اخلاقی جامعه را بر عهده دارد و از ارزشهای فرهنگی عمومی مراقبت می کند. ب ) نهاد حقوقی که هنجارها و قوانین اجتماعی را تنظیم می کند. ج ) نهاد اقتصادی که شرایط انطباق با محیط طبیعی را فراهم و حیات اقتصادی جامعه را تأمین می کند. د ) و سرانجام نهادهای سیاسی که از هدف های عمومی جامعه مراقبت می کنند. (توسلی : 1371 ، 241) به علاوه «رونالدبرت» (Ronald Burt) هم نظری شبیه «پارسونز» در این زمینه دارد. او می گوید :« یک کنشگر با توجه به شرایط شخصی و نیز با در نظر گرفتن شرایط دیگران ، سودمندی انواع کنش های ممکن را ارزیابی می کند.» «برت» می افزاید :« کنشگران خود را در یک ساختار اجتماعی می یابند. این ساختار اجتماعی همانندی های اجتماعی شان را مشخص می کند و این همانندی ها نیز به نوبه ی خود الگوی برداشت آنها را از مزایایی که ممکن است از اتخاذ هر یک از راه های گوناگون کنش به دست آورند ، معین می سازند. در ضمن ساختار اجتماعی توانایی انجام دادن کنش هایی که در نهایت انجام می گیرند ، کارکرد مشترک کنشگرانی که در حد توانایی شان منافع شان را دنبال می کنند ، ضمن آن که هم منافع و هم توانایی های کنشگران به وسیله ی ساختار اجتماعی انجام می گیرند می توانند خود ساختار اجتماعی را تعدیل کنند و این تعدیل ها نیز امکان بالقوه را دارند که الزام های نوپدیدی را ایجاد کنند که کنشگران در چارچوب ساختار اجتماعی باید با آنها روبه رو شوند. (ریترز : 1374 ، 620) بر اساس نظر «پارسونز» اگر هدف فرهنگ سازی و مقابله با شبیخون فرهنگی دشمن باشد ، نمی توان از هر روشی و به هر وسیله ایی به این هدف رسید ، زیرا ما محصور در یک سری ویژگی های طبیعی ، جنسی و توانمندی های خاص هستیم که از انجام برخی کنش ها باز می مانیم. هم چنین طبق این الگو ، شرایط محیطی ، ابزارها و امکانات در دسترس ، هزینه های لازم و ... همه محدود کننده ی کنش های ما ، در قالب های خاص هستند. نباید انتظاری که از مردان می رود ، از زنان نیز در این زمینه برود ، یا نمی توان در هر محیطی به یک شیوه عمل کرد. مثلاً نحوه ی عمل در دانشگاه متفاوت با یک مکان تفریحی است. به علاوه شرایط فرهنگی یعنی هنجارها و ارزشهای موجود در جامعه و افراد بر کنش فرد ، نحوه ی عمل او و حتی وسیله و هدفی که دارد تأثیر می گذارد. در شرایط و موقعیتی که ازرشها و هنجارهای افراد مطابق دیدگاههای کنشگر است ، راحت تر می تواند با مخاطبان ، متفاوت از آن چیزی است که کنشگر دارد ، باید هزینه و وقت بیشتری صرف کند و روش های متفاوت و ظریف تری به کار ببرد تا بتواند به هدفش برسد. از طرفی چنان که «پارسونز» می گوید کنش ما تحت تأثیر چهار خرده نظام دینی ، حقوقی ، اقتصادی و سیاسی است. اگر نهاد دینی یک سری وظایف و تکالیف بر عهده ی ما گذاشته ،نهاد حقوقی هم که متعلق به نظام اسلامی است ، ما را با محدودیت هایی موجه می سازد ، یا امکانات مادی مورد نیاز ممکن است ما را محدود نماید. به هر حال در انجام وظیفه ی فرهنگسازی و امر به معروف و نهی از منکر (که یکی از روشهای اجرایی فرهنگ سازی است) باید با همه ی این محدودیت ها و هنجارها و قوانین و مقررات ،آشنایی داشته و در قالب آن ها حرکت کنیم. نظرات «رابرات برت» هم شبیه «پارسونز» است ، با این تفاوت که او کل ساختار اجتماعی را به عنوان زمینه ی کنش و تأثیرگذار بر کنش و منافع او در نظر می گیرد. طبق این الگو ،زنان ایثارگر به عنوان کنشگر ، منافعی از فرهنگ سازی دارند که بخش اعظم آن بر می گردد به احساس وظیفه و تکلیف شرعی و در قبال انجام آن ، پاداش خود را از خداوند طلب می نمایند و بخش دیگر بر می گردد به سلامت جامعه و نفعی که همه از محیط سالم می برند و می توانند فرزندان خود را به خوبی تربیت کنند و از انحراف آن ها توسط محیط آلوده نگران نباشند. البته چنان که ذکر شد هدف زنان ایثارگر قطعاً منافع مادی نیست ، بلکه بیشتر احساس تکلیفی است که در قبال اسلام و انقلاب و خون شهیدان دارند. به طور کلی بر اساس نظریات پیش گفته : زنان ایثارگر ، احساس مسئولیت کرده و وظیفه ی خود را در این و وظیفه ی خود را در این زمان تمام شده نمی دانند و در این جبهه ی مبارزه شرکت می کنند ، ولی چنان که ذکر شد ، باید اهداف و وسایل متناسب با شرایط فیزیکی و فرهنگی جامعه را انتخاب کنند. ابزار و وسایلی که برای رسیدن به این هدف انتخاب می شوند نیز از نوع فرهنگی است. یعنی ابتدا باید آگاهی ، بصیرت و اطلاعات لازم را داشته باشند. هم چنین علاوه بر بصیرت و بینش دینی و اسلامی ،باید مجهز به علم روز بوده و با زبان روز صحبت کنند. یکی از ویژگیهایی که موجب می شود فرد به آسانی پیام خود را منتقل کند و میزان پذیرش پیام بالا برود ، این است که اعتبار پیام رسان بالا بوده و مقبولیت داشته باشد. یکی از عوامل مقبولیت در این عصر ، مجهز بودن به علم و دانش است. در مقابله ی فرهنگی و فرهنگ سازی ، یکی از ابزارها قلم است. مقام معظم رهبری می فرمایند :« هجوم فرهنگی را با تفنگ نمی توان جواب داد. تفنگ او قلم است. این را هم می گویم تا مسئولان فرهنگی کشور احساس کنند که امروز سربازان این قضیه شمایید و بدانید که چگونه دفاع خواهید کرد. چشم ها را باید باز کرد. صحنه را شناخت ، مثل جنگ نظامی که بدون شناسایی و بدون دیده بان و بدون داشتن وضعیت دشمن ، چشمش را ببندد و سرش را بیندازد پایین ، برود جلو ، شکست خواهد خورد. در جنگ فرهنگی هم همینطور است.» (روزنامه ی رسالت ، 13/3/69) راهکارهای علمی در راه رسیدن به هدف که در این مقاله ، فرهنگ سازی است ، آن چنان که حضرت امام (ره) می فرمایند ؛ ابتدا باید باور و اعتقاد به هدف داشت و سپس عزم و اراده برای رسیدن به آن هدف. مرحله ی بعد ، زمان اجراست که بهترین روش ، عمل صالح و عامل بودن به گفته ها و اعتقادات است. در آیات و روایات متعدد آمده است که :« دیگران را با عمل خود جذب کنید.» به طور مثال خداوند در آیه ی دوم سوره ی صف می فرمایند :« یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون» ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید ، چرا سخنانی می گویید که به کارشان نمی بندید؟ همچنین از قول معصوم است که فرمود : «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم» ؛مردم را با غیر از زبان هایتان (به کارهای نیک) بخوانید. مخاطبان ، آن قدر که از عمل صالح پیام رسانان الگو می گیرند ، از گفتار و نصایح آن ها تأثیر نمی پذیرند که «دو صد گفته چون نیم کردار نیست». از آن جا که مقصود این مقاله ،فرهنگ سازی برای جوانان است آن هم توسط زنان ایثارگر تحصیل کرده ،که نوعاً با جوانان دانشگاهی یا در محیط های کاری با همکاران تعامل دارند ، لذا به چند راهکار علمی در این خصوص اشاره می شود ؛ 1- آراستگی ظاهری :ظاهر فرد ، نخستین چیزی است که توجه مخاطب را به خود جلب می کند. نظرات روان شناسان اجتماعی بیانگر این نکته است که برای تأثیر گذاری بر دیگران ، اول باید توجه آنها را جلب کرد. اگر مخاطب توجه نکند نمی توان به او پیام رساند. سپس باید پیام به نحوی باشد که مخاطب ، آن را درک کند و بفهمد و در مرحله سوم است که مخاطب تصمیم می گیرد پیام را بپذیرد یا نه ، که این بستگی به تقویت های عرضه شده دارد. (کریمی ، 1379 ، 242) به هر حال کنشگران باید افزون بر شناخت مخاطبان خود و درک موقعیت مکانی و زمانی ، پوشش مناسب و ظاهر آراسته داشته باشند. زمانی که حضرت علی (ع) می فرمایند :« فرزند زمان خویشتن باشید» یا این که پیامبر اکرم (ص) می فرمایند :« مردم به زمان خویش شبیه ترند تا به پدرانشان» می تواند تأکید بر این امر باشد که مبلغ باید متناسب با شرایط زمان و مکان و با روشی مناسب به تبلیغ و ترویج دین بپردازد و فضای فرهنگی و اخلاقی محیط و شرایط رشد و زمینه های تأثیر اجتماعی و جامعه پذیری را ملحوظ بدارد ، تا از کاروان زمان ، عقب مانده ، در امر الگوسازی موفق باشد. (رهبر ، 1377، 472) هم چنین می توان مرز بین محرم و نامحرم را به دختران آموزش داد . به طور مثال در شرایطی که مخاطبان فقط دختران و زنان هستند و بیم ورود نامحرم نیست بهتر است پوشش مناسب آن مکان را داشت ، البته با حفظ سادگی و وقار خاصی که با پوشش مناسب نشان داده می شود. 2- اخلاق و رفتار و منش شایسته داشتن. با عمل به دستورهای اسلامی در خصوص اخلاق و رفتار مناسب با دیگران ؛ مانند پیشگامی در سلام کردن ، احوالپرسی ، افراد را به نام شناختن و صدا کردن ، احترام به آنان ، با تبسم و مهربانی برخورد کردن ، استفاده از کلمات و الفاظ خوشایند و امثال آن می توان دیگران را ابتدا جذب نمود و سپس بر آنان تأثیر مثبت گذاشت. 3- تواضع و فروتنی ، عدم توقع از دیگران ، به رخ نکشیدن امتیازهای خود و اجر خود را از خداوند خواستن. 4 – صبر و بردباری : اصولاً کارهای فرهنگی نیاز به صبر و تأمل زیاد دارد و نتیجه ی آن زمانبر است ؛ ولی اگر در اثر بخشی موفق شود و بتواند ارزش ها را نهادینه و درونی افراد کند ، تأثیرش بلند مدت خواهد بود. 5- ملاک انتخاب افراد و تأثیرگذاری بر آنان نباید خیلی ریز و جزئی باشد. هر چه ملاک ، کلی تر باشد ، افراد بیشتری در آن حیطه قرار گرفته ، مخاطبان بیشتر می شوند و طبعاً دامنه ی تأثیرگذاری هم گسترده تر. 6- به روز بودن دانش و اطلاعات در زمینه ی تخصص مورد ادعا در این ارتباط باید بیشترین و جدیدترین اطلاعات را داشته باشیم. باید ثابت کنیم که تعهد و تخصص به خوبی با هم قابل جمع هستند. 7- نظم داشتن یکی از ویژگی هایی است که موجب توفیق فرد در هر کاری و در این جا فرهنگ سازی است. کسی که بر اساس اصول خاصی به طور منظم کار می کند و برای وقت خود و دیگران ارزش قائل است ، هم به اهدافش بهتر می رسد و هم به دیگران الگوی عملی از سفارش اسلام به رعایت نظم را ارئه می دهد. 8- علاوه بر آنچه ذکر شد ، زنان ایثارگر مسئولیت مهم زندگی و رسیدگی به همسر و فرزندان را نیز بر عهده دارند. فرهنگ سازی ابتدا باید از درون و از نزدیک ترین افراد شروع شود ، یعنی ایجاد فرهنگ ایثار و تلاش و دفاع از ارزشهای اسلامی در فرزندان ، و این مهم تحقق نمی یابد مگر با انجام صحیح وظایفی که در قبال آن داریم. متأسفانه شرایط به نحوی تغییر کرده که کسی که توان کار بیرون از منزل دارد و قابلیت های خاصی کسب کرده ، می پندارد آن چنان در قبال جامعه و دیگران مسئول است که از صبح تا پاسی از شب باید بیرون از منزل و در خدمت دیگران باشد و گاهی نمی تواند به وظیفه مادری یا همسری خود که یکی از اصلی ترین وظایف زنان است و جایگزین هم ندارد ، عمل کند. وظیفه ی محبت به همسر و فرزندان ، با آنان بودن ، گوش دادن به سخنان و درد دل های آنان را نمی توان به کسی سپرد و ضربه ایی که از کمبود محبت به فرزندان وارد می شود ، غیر قابل جبران است. پس باید ابتدا این فرهنگ را در فرزندان مان پدید آوریم ، آن هم به صورت عملی و با ارضای نیازهای روحی و عاطفی آن ها. مقام معظم رهبری در همین زمینه ی نقش زن مسلمان در مقابله با تهاجم فرهنگی می فرمایند : - زن مسلمان باید در راه فرزانگی و علم و در راه خودسازی معنوی و اخلاقی تلاش کند. - در میدان جهاد و مبارزه پیشقدم باشد. - نسبت به زخارف دنیا و تجملات ، بی اعتنا باشد. - عفت و عصمت و ظاهرش در حدی باشد که چشم و نظر هرزه و بیگانه را به خودی خود قطع کند. - در محیط خانه ، دلارام شوهر و فرزندانش باشد. - مایه ی آرامش زندگی و آسایش محیط خانواده باشد. - در دامن پرمهر و عطوفت و با سخنان پرنکته و مهرآمیزش ، فرزندان سالمی را از لحاظ روانی تربیت کند. - انسان های بی عقده ، خوش روحیه و سالم از لحاظ روحی و اعصاب در دامان او پرورش پیدا کنند. - مردان و زنان و شخصیت های جامعه را به وجود بیاورد. جمع بندی به عنوان جمع بندی بحث باید گفت که در حال حاضر ما ، در وضعیت تهاجم فرهنگی قرار داریم و باید هر کس مطابق وظیفه و توان خود ، در این میدان ، مبارزه تلاش و کوشش کند. سلاح این مبارزه از نوع نرم افزاری است یعنی فکر و اندیشه و قلم و بیان خوش و اخلاق نیکو و مانند آن. رزمندگان این جبهه هم انسان های مسئول و متعهد و دلسوز و فداکار اعم از زن و مرد هستند. در این مبارزه که هدف آن مقابله با تهاجم فرهنگی و فرهنگ سازی است ، وسیله و روش را باید از طرفی متناسب با وضعیت فیزیکی و جسمی و مادی و از طرف دیگر وضعیت فرهنگی ، ارزش ها و هنجارهای جامعه و شرایط عینی موجود انتخاب کرد ، تا بتوان به نتیجه رسید. زنان ایثارگر به عنوان پیروان حضرت زینب (س) که رسالت ابلاغ پیام شهدا را دارند ، باید در صحنه مثل همیشه پرچمدار و پیشتاز باشند و چنان که مقام معظم رهبری می فرمایند ؛ هم در منزل مایه ی آرامش و آسایش همسر و فرزندان باشند و شخصیت های سالم و شایسته یی تحویل جامعه دهند و هم در میدان های علم و دانش و مبارزه و جهاد ، پیشگام باشند. ان شاء الله. فهرست منابع : 1- قرآن کریم. 2- آیت الله خامنه یی ، سید علی (1375) :«تهاجم فرهنگی» نامه ی پژوهش ، سال اول ، شماره ی 3 و 2 ، تهران ، مرکز پژوهش های بنیادین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. 3- پناهی ، محمد حسین (1375) :«نظام فرهنگی ، کارکردها و دگرگونی آن در ارتباط با بحث تهاجم فرهنگی»نامه ی پژوهش ، سال اول شماره 3 و 2 ، تهران ، مرکز پژوهش های بنیادین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. 4- توسلی ، غلام حسین (1371) : نظریه ی جامعه شناسی ، چاپ سوم ، تهران ، زوار. 5- در جست و جوی راه از کلام امام ، دفتر سوم. 6- ریشه گی (1376) : جامعه شناسی تالکوت پارسونز ، ت : نیک گهر ، تهران ، تبیان. 7- روزنامه ی رسالت ، 13/3/69. 8- رهبر ، محمد تقی (1377) : پژوهشی در تبلیغات ، قم ، سازمان تبلیغات اسلامی. 9- ریترز ، جورج (1374) : نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر ، ت : ثلاثی ، تهران ، علمی. 10- صحیفه ی نور ،جلد 16. دکتر فریبا شایگان

(0) نظر
1389/6/14 22:44

از مسائل مورد ابتلا، چگونگی برخورد با جوان برای تأثیرپذیری بیشتر می‏باشد. هر کسی راه و روشی پیشنهاد می‏کند و به گونه‏ای می‏خواهد با جوان تعامل و برخورد داشته باشد، اما کدام راه صحیح است و ملاک راه صحیح چیست. این گونه پرسش‏ها معمولاً مورد غفلت واقع می‏شود و اگر کسانی بخواهند راه صحیح یا بهتر را بیابند، به تجربه، آزمایش و آمارگیری متوسل می‏شوند. اما بی‏نقص بودن این گونه راهها مورد تردید می‏باشد و حتی گاهی می‏توان در درستی آنها مناقشه کرد؛ زیرا جوان مانند یک شی‏ء بی‏جان آزمایشگاهی نیست و صحنه اجتماع آزمایشگاه نیست. در آزمایشگاه تمامی عناصر، ابزار و اشیای مورد آزمایش در اختیار آزمایشگر است اما اشیا اختیاری ندارند، بنابراین آزمایشگر با ثابت قرار دادن آنها به جز یکی، میزان تأثیر و تغییرات آن را اندازه‏گیری می‏کند یا سپس امر دیگری را متغیّر و بقیه را ثابت نگه می‏دارد و ... اما در اجتماع اوّلاً شرایط و اوضاع به اختیار آزمایشگر نمی‏باشد؛ ثانیاً جوان از امور گوناگون اطراف خود، آن گونه که می‏خواهد اثر می‏پذیرد یا بر اطراف اثر می‏گذارد. نیز اراده، تصمیم، عاطفه، احساس، گذشته خانوادگی و تاریخی، خوراک، پوشاک وی و ... در تشخیص و تعیین مسیر او و چگونگی تصمیمش نقش دارد. این همه، قابل اندازه‏گیری، کنترل و نسبت‏سنجی نمی‏باشد. بنابراین پیدا کردن روش و قانون مناسب برای برخورد با جوان، از این راه، ناقص و حتی ناصحیح می‏نماید. راه دیگری که می‏توان پیمود و راحت‏تر از راه قبلی است و نتایج آن کم‏نقص‏تر می‏نماید، همچنین برای ما مسلمانان جاذبه‏دارتر است، بررسی میزان تربیت «جوان»های مطرح‏شده در قرآن و شاخص‏های تربیتی و تعیین مقدار تأثیر هر یک از آنها بر جوان می‏باشد. این راه برای ما راحت است زیرا قرآن آن را مطرح ساخته، با مطالعه آیات در باره «جوان» می‏توان به آن رسید. مردم نیز با توجه به اعتقاداتشان، برای پذیرش این راه و روش، آمادگی بیشتری دارند. چنان که نتیجه پیمودن این راه مورد قبول مسلمانان می‏باشد زیرا همه اتفاق نظر دارند قرآن، کتاب هدایت و تربیت است. از سوی دیگر امکانات پیمودن این راه فراهم است زیرا تفاسیر گوناگون وجود دارد و بالاخره پیمودن این راه لازم و حیاتی است چون از یک طرف، با جوانان برخورد داریم و هر فردی دوست دارد ثمره وجودی و امید و آینده خود را، به بهترین نحو تربیت کند. از سوی دیگر چون مسلمان و دیندار هستیم موظفیم قرآن را بشناسیم و با آن برخورد مثبت داشته باشیم. نیز چون قرآن را معجزه جاوید می‏دانیم و کتابی که «از پیش رو و پشت سرش باطل نمی‏آید»(1) و فرستنده آن خالق انسان‏هاست، اطمینان داریم که آن کتاب به ما بهترین راه هدایت را می‏نمایاند و ما را به سرمنزل مطلوب سوق می‏دهد. بنابراین، راه و روش قرآن ما را از راههای دیگران بی‏نیاز می‏کند و حتی قابل ارائه به دیگران برای تربیت جوانان می‏باشد. قرآن سرگذشت جوان‏های متعددی را مطرح ساخته و به ابعاد گوناگون تربیتی هر یک پرداخته است. از جوانی که گوش به فرمان پدر و مربی خویش بود و هر خواسته پدر را قبول می‏کرد و بر خواسته خود مقدّم می‏داشت تا جوانی که به هیچ نحو گوش به سخنان پدر نمی‏داد و حتی در سخت‏ترین وضع و هنگامی که آثار عذاب الهی ظاهر شده بود، باز بر راه و روش باطل خود اصرار می‏کرد و بالاخره به هلاکت رسید. نیز از جوانی که در بهترین محیط رشد و نمو کرد تا جوانی که در بدترین محیط از نظر اعتقادی به سر برد. از جوانی که بیشترین امکانات را در اختیار داشت و سرانجام همه آنها را از دست داد تا جوانی که هیچ امکاناتی نداشت و کم کم آنها را به دست آورد. از جوانی که ... . داستان پسر حضرت نوح(ع) فرزند نوح از بهترین امکانات هدایتی برخوردار بود ولی به سخنان پدر گوش نداد و نصیحت‏ها و راهنمایی‏های او را به هیچ انگاشت و در نافرمانی، از همگان گوی سبقت را ربود حتی تبلیغ نهصد و پنجاه ساله پدرش سودی نبخشید. داستان او چنین است: نفرین نوح به قومش، دستور یافتن برای ساختن کشتی، سوار کردن مؤمنان بر آن، آوردن دو جفت از هر حیوانی، بارش باران‏های سیل‏آسا از آسمان، جوشیدن آب فراوان از زمین، به گونه‏ای که آب همه جا را فرا گرفت و موجب شد کشتی که در محلی دور از دریا قرار داشت، روی آب قرار گرفت، به گونه‏ای که برای هر کسی آثار غضب خداوند محسوس بود. حضرت نوح با التماس از فرزندش که متحیرانه کناری ایستاده بود، خواست که به کشتی آید و نجات یابد ولی لجبازی، تعصب و جاهلیت پسر، حتی در آن هنگام به او اجازه نداد بر کشتی سوار شود بلکه با بیان «به کوهی پناه می‏برم تا از آب پناهم دهد»(2)، اوج لجبازی و حق‏ناپذیری خود را به نمایش گذاشت. پدر دلسوخته سال‏ها رنج تبلیغ و نصیحت را به جان خریده بود و علاوه بر انجام وظیفه الهی، عاطفه پدری ایجاب می‏کرد فرزند را نصیحت کند. آن زمان نیز احساس کرد که در آخرین لحظه به او گوشزد کند امروز، روز دیگری است و هیچ چیز نمی‏تواند مانع عذاب الهی شود. به همین جهت به فرزندش گفت: «در برابر فرمان خدا، امروز نگهدارنده‏ای نیست مگر اینکه خداوند به کسی رحم کند»(3) ولی او به آخرین نصیحت پدر اعتنایی نکرد و موجی بین پدر و پسر فاصله شد و او را از پدر جدا ساخت و بالاخره غرق گردید. نکته‏ها و پرسش‏ها 1- حضرت نوح از پیامبران اولوالعزم است و همچون بقیه پیامبران در انجام وظایف تبلیغی کوشش کرده و راه کاستی یا خطا را نپیموده است، چنان که طولانی‏ترین مدت را در راه تبلیغ صرف کرده، خداوند در هیچ جا از شیوه تبلیغ یا کم‏کاری یا کم‏صبری‏اش انتقاد نکرده، اگر چه از عجول‏بودن حضرت یونس یاد کرده است.(4) این نشان می‏دهد که میزان و شیوه تبلیغ حضرت نوح کاملاً مورد تأیید خداوند بود. 2- پس از اطمینان یافتن حضرت نوح از اینکه قوم، خویشان و حتی زن و فرزندش به او ایمان نمی‏آورند و آن مردمان و حتی نسل‏های بعد جز پلیدکار و ناسپاس(5) نخواهند بود، تقاضای عذاب کرد ولی خداوند به سرعت آنان را عذاب نکرد و برای هدایت‏شدن، فرصت‏های زیادی در اختیارشان گذاشت. ساختن کشتی که با توجه به عده کم مؤمنان زمان زیادی طول کشید، سوار کردن هر نوع حیوان، که وقت زیادی می‏طلبید، بارش تدریجی باران و جوشش آب از زمین که تا جمع شدن آنها و پر شدن نهرها و جویبارها و جاری شدن در سطح زمین و بالا آمدن زیر کشتی نیز مدت زمانی طول می‏کشید، همه برای این بود که اگر کمترین امکانی برای هدایت‏شدن کسی وجود دارد شکوفا شود و به راه راست روی آورد ولی پسر نوح و دوستان و هم‏مسلکانش ایمان نیاوردند بلکه به لجبازی ادامه دادند. 3- حضرت نوح به مقتضای اینکه پیامبر اولوالعزم و دلسوز فرزندش بود، حتماً او را ارشاد و نصیحت کرده و از همه شگردها برای هدایت او بهره برده بود. از سخنان آخر او می‏توان فهمید که در طول عمر از زبان محبت‏آمیز استفاده نموده و خواستار هدایت وی بوده است. چرا این همه زحمت طاقت‏فرسا و نصایح پدرانه و محبت‏آمیز، حتی دیدن نشانه‏های عذاب الهی، تأثیری در پسر نگذاشت و او به راه و روش پدر که روشی عقل‏پسند و مطابق فطرت بود متمایل نگشت؟ چند پاسخ مطرح است: 1- فرزند حضرت نوح(ع) ذاتاً فاسد بود و چون از ریشه، و از نظر ژنتیکی یا وراثتی مشکل داشت، نمی‏توانست راه حق را برگزیند و مسیر هدایت را بپیماید. نطفه پاک بباید که شود قابل فیض ‏ور نه هر سنگ و گِلی لؤلؤ و مرجان نشود یا عاقبت گرگ‏زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود به اصطلاحِ روایات، او طینت سجّینی (جهنمی) داشته و واقع شدن او در خانه پیامبر خدا از این طینت نکاسته بود. 2- فرزند حضرت نوح دارای طینتی پاک و خوب بود ولی چون محیط زندگی او پر از فساد بود و مادر و خویشاوندان و همسایگان، همه کافر و مخالف حضرت نوح بودند، محیط زندگی بر او اثر کرد و طینت خوب او را از بین برد و وی را به عنصری نامطلوب بلکه لجوج و کافر تبدیل کرد. 3- عوامل ژنتیکی و محیطی هر دو دست به دست هم داده، عزمِ پسر بر پیمودن مسیر ضلالت، بر آنها افزون گشته، موجودی بسیار لجوج و عنود به بار آورد. به نظر ما تنها احتمال سوم، با واقع و آیات تطبیق دارد و احتمال‏های دیگر ناقص یا باطل است. احتمال اوّل کامل نیست زیرا حضرت نوح پیامبر الهی و دارای جسم و روحی سالم بود و هیچ یک از آبا و نیاکان پیامبران به کفر و شرک و پلیدی آلوده نبودند. چون فرزند، از صلب حضرت نوح بود نمی‏توانست ذاتاً پلید و منحرف باشد، چنان که بعداً معلوم خواهد شد ژن و وراثت زمینه‏ساز است نه مجبورساز. می‏توان گفت: چون فرزندان، حامل برآیند تعامل ژن‏های زن و مرد هستند و زن حضرت نوح از نظر اعتقادی و روحی دارای مشکل بود، آن ویژگی‏های روحی مادر در فرزند، بروز بیشتری داشت. احتمال دوم، کامل نیست زیرا محیط، هر چند فاسد باشد ولی نقش و علیّت تام و کامل در انحراف انسان ندارد. انسان با هر موجود طبیعی دیگر این تفاوت را دارد که مقهور کامل شرایط، جوّ و وراثت نیست. وی می‏تواند در مقابل مشکلات، تصمیم مخالف بگیرد و بر خلاف مسیر حرکت کند، هر چند به سختی در هم بشکند. حضرت موسی(ع) در کاخ فرعون رشد و نمو کرد(6) ولی فطرت حق‏خواهی، حق‏جویی و یاور مظلوم‏بودنش، از بین نرفت.(7) حضرت یوسف در خانه عزیز مصر بزرگ شد ولی خوی و روش آنان را نپذیرفت و بر راه حق اصرار ورزید. پسر نوح از مادری خوب و مؤمن بهره‏مند نبود. حال نقش این تفاوت در عزم و اراده و تصمیم‏های غلط او چقدر مؤثر بود، در ادامه روشن خواهد شد. نیروهای مؤثر بر انسان‏ دانشمندان، در مورد نیروهای تأثیرگذار بر انسان نظرهای گوناگون و متفاوتی می‏دهند. گروهی می‏گویند ژنتیک، مهم‏ترین عامل بلکه تنها عامل سعادت یا شقاوت فرد است. همان گونه که ویژگی‏های جسمی والدین به فرزند منتقل می‏شود و به طور طبیعی فرزند راهی برای فرار از تأثیر ژن‏ها ندارد، خصوصیات روحی نظیر شجاعت، سخاوت، حق‏طلبی و تجاوزگری وراثتی است و از آن، راه فراری وجود ندارد.(8) این گروه به احادیثی نظیر «السعیدُ سعیدٌ فی بطن اُمّه و الشقیُّ مَن شقی فی بطن اُمه»، تمسک می‏کنند و همه چیز را تابع و مقهور وراثت می‏دانند. از این گروه پرسیده می‏شود: پس اولین انسان‏ها چگونه با هم متفاوت شدند؟! گروه دیگری در مقابل گروه اوّل قرار دارند و نقش ژنتیک را تقریباً صفر می‏دانند و تمامی تأثیرات را از تربیت و محیط می‏دانند. اینان اعلام می‏کنند که چند بچه را به ما بسپارید و هر چه خواستید، به شما تحویل می‏دهیم: دانشمند، دزد، جنایتکار و ... . به نظر می‏رسد هر دو گروه، انسان را آن گونه که بایسته است، نشناخته‏اند و هر یک با یک چشم به انسان نگریسته و تنها یکی از ابعاد وی را دیده‏اند. اگر به دقت به انسان می‏نگریستند، معلوم می‏گشت که هر دو عامل در سرنوشت انسان دخالت دارد ولی دخالت هیچ یک کامل نیست. نقش عزم و اراده‏ خیال نشود اگر با دو چشم (وراثت و محیط) به انسان نظر شود کار تمام است؛ یعنی نباید تصور شود برآیند ژنتیک و تربیت، علت تامه برای سرنوشت انسان می‏باشد و آدمی چون جسمی آزمایشگاهی است که دو نیرو بر آن وارد می‏شود و برآیند آن تغییر ایجاد می‏کند. باید دانست چشم قوی‏تر و دقیق‏تری نیاز است تا نقش عزم و اراده را تعیین کند زیرا عزم و اراده، در عرض و هم‏ردیف محیط و وراثت نیست تا مثلاً تأثیر هر یک را حدود سی و سه درصد بدانیم یا نقش اراده کمی برتر از آن دو نیست تا تأثیر آن دو را شصت درصد و نقش اراده را چهل درصد بدانیم. اراده، عزم و نیّت، در طول عوامل وراثتی و محیطی است و آنها تنها نقش زمینه‏ساز و مددکار را بازی می‏کنند و انسان است که تصمیم می‏گیرد و راه و روشی را برمی‏گزیند و از آنها استفاده لازم را می‏برد. در امور روحانی، تربیتی، رفتاری و ... تنها نیّت و عزم انسان است که تمام موضوع می‏باشد و به امور دیگر خط و جهت می‏دهد. اگر گاهی دیده می‏شود که اراده تحت تأثیر محیط یا وراثت قرار می‏گیرد، در اثر بی‏توجهی به نیّت و کم انگاشتن تأثیر آن است، نه اینکه نیروی اراده و عزم کم باشد و مغلوب وراثت یا محیط شود. در قسمت جسمی و مادی چون عالَم ماده دارای تنگنا و مزاحم‏ها می‏باشد، وراثت مستقیماً تأثیر می‏کند و اراده نمی‏تواند از تأثیر آن بکاهد. بنابراین پدر و مادرِ دارای بیماری‏های جسمی، فرزند بیمار به وجود می‏آورند و عزم و اراده پدر و مادر یا فرزند نمی‏تواند از انتقال بیماری جلوگیری کند. باز به جهت تنگناها و مزاحم‏ها، عوامل محیطی بر جسم اثر می‏گذارد و بچه‏ای که از سوء تغذیه رنج می‏برد دارای بدنی ضعیف و بیمار می‏باشد و نمی‏تواند دارای هیکلی مناسب و موزون گردد. در معنویات، عواطف و راههای سعادت و شقاوت، از آن‏رو که جسم و جسمیّت نقش چندانی ندارد و تنگناهای مادی موجود نیست، اراده و عزم، نقش خود را کاملاً می‏تواند ایفا کند. قرآن کریم مثال‏هایی می‏آورد که نشان می‏دهد افرادی توانسته‏اند بُعد شقاوت و بدبختی را تا آخرین حد بپیمایند. در بُعد سعادت نیز همین طور است. فرزند نوح زمینه‏های محیطی و ژنتیکی مناسب را داشت، با این حال منحرف شد، به گونه‏ای که قرآن به جای اینکه او را بدکار بداند، وی را مجسمه بدکاری یا اساساً کارِ بد می‏داند: «اِنَّه عمل غیر صالح؛(9) او عمل غیر صالح است.» پسر نوح آنقدر «بدکاره» بود که جرثومه فساد و بدکاری شد و آنقدر بدکاری را ادامه داد تا از جرثومه گذشته، خودِ «کار بد» شد، و این حکایتگر نهایت شقاوت و بدبختی انسان است. اسماعیل فرزند ابراهیم‏علیهماالسلام‏ مثال دیگر از قرآن در مورد فرزندی که کاملاً راه هدایت یافته، مطیع پدر و مادر بود و نسبت به آنان حرف‏شنوی داشت، حضرت اسماعیل است. خداوند وی را در پیری نصیب حضرت ابراهیم نمود.(10) وقتی پدری تا اواخر عمر فرزندی نداشته باشد و معجزه‏آسا بچه‏دار شود، طبعاً باید بچه لوس، بی‏تربیت و نازپرورده باشد و در همه جا حرف و خواسته او مهم‏ترین چیز جلوه کند و اراده‏اش بر اراده همه غلبه داشته باشد ولی چنین نبود و اسماعیل نخواست راه ناصواب یا باطل را طی کند. در دوران شیرخوارگی، پدر، مأمور شد او و مادرش را در بیابانی بدون آب و آبادانی رها سازد.(11) در دورانی که کودک بیشترین نیاز را به یاری پدر داشت، از چنین الطافی محروم شد. اما به طور معجزه‏آسا، در آن محیط خشک و سوزان، با جوشیدن آب زمزم، از تشنگی نجات یافت. قبیله‏هایی که در بیابان دنبال آب می‏گشتند و از نشست و برخاست پرندگان، جای آب را تشخیص می‏دادند، آنجا را یافتند و با دادن نان و غذا به بچه و مادرش، از آب بهره‏مند شدند. بدین گونه اسماعیل از گرفتاری و گرسنگی نجات یافت تا کم کم رشد کرد، اما همچون هر بچه دیگر کمبود پدر را در زندگی حس می‏کرد. در این هنگام پدرش حضرت ابراهیم(ع) آمد و از او خواست در ساختن خانه خدا به او کمک کند. او نیز چنین کرد.(12) وقتی بزرگ‏تر شد و مردی گردید که می‏توانست همتای پدر به کار بپردازد، پدر گفت: در خواب دیده که وی را سر می‏بُرد! پسر به راحتی با انجام این خواب موافقت کرد و خود را برای ذبح شدن آماده ساخت و صبور و موفق‏بودن در این امتحان را از خداوند درخواست نمود. علاوه بر این از رؤیای پدر به «امر» تعبیر کرد و پدر را مأموری که نیرویی از غیب به وی دستور می‏دهد، تلقی نمود.(13) نکته‏ها و پرسش‏ها: 1- به حضرت ابراهیم و امتحانات سختی که خداوند از او گرفت و وی در همه موفق شد، نمی‏پردازیم. تنها به همین مطلب بسنده می‏کنیم که تصمیم به گذاشتن زن و فرزند در بیابان یا ذبحِ فرزند، از امتحاناتی بود که حضرتش به آنها دستور یافت. حضرت اسماعیل در مقابل این تصمیم‏ها تسلیم بود. او در کودکی که زبان اعتراض نداشت و در بزرگی که می‏توانست اعتراض کند، هیچ گاه به پدر اعتراض نکرد که چرا مرا در بیابانِ بدون آب و آبادانی رها ساختی! نیز به پدر اعتراض نکرد که چه خدمتی به من کرده‏ای که اکنون انتظار داری در ساخت خانه خدا به تو کمک کنم؛ چنان که از پدر نخواست نزد وی در مکه بماند یا نخواست همراه پدر به فلسطین، محل سکونت پدر برود. هر از چندگاهی که پدر به دیدن او و مادرش می‏رفت، ابراز رضایت می‏کردند و اعتراض نمی‏نمودند یا درخواستی نمی‏کردند.(14) این نشان از روحیه عالی، احترام به پدر و تسلیم محض‏بودن می‏نماید. 2- حضرت ابراهیم از روحیه عالی فرزند خبر داشت. به همین جهت خواب خود را با او در میان گذاشت و گرنه، باید با نقشه‏ای او را غافلگیر می‏کرد تا خواب خود را اجرا نماید. 3- حضرت اسماعیل می‏توانست با تشکیک در حجیّت خواب، خود را از خطر برهاند یا به پدر بگوید که تو در رشد و هدایت من نقشی نداشته‏ای. پس مرا به حال خود رها ساز و قصد گرفتن جانم را نکن. ولی هرگز چنین نکرد بلکه در صدد ترغیب و تشویق پدر برای انجام رسالت الهی برآمد و از رؤیای او به «امر»، تعبیر کرد و از پدر خواست مأموریتش را انجام دهد: «یا ابتِ افْعلْ ما تؤمر؛ ای پدر، آنچه را مأموری انجام ده.»(15) در عین حال، ادب سخن را رعایت کرد و در حالی که از درد ذبح‏شدن آگاه بود، عزم و اراده‏اش را بر تسلیم در مقابل خواستِ پدر و تحمل چنین شداید و رنج‏هایی در راه انجام مأموریت اعلام نمود. این همه ادب، تسلیم فرمان پدر بودن و اخلاص و پاکی را، اسماعیل(ع) کِی و چگونه و از چه کسانی فرا گرفت؟ اسماعیل مدت زیادی نزد پدر نبود تا از او درس دین، اخلاص، فداکاری و ... بیاموزد. قبایلی که گِرد زمزم جمع شدند نیز از داشتن پیامبر یا مربی ورزیده‏ای برخوردار نبودند، بنابراین باید برای این امور توجیهی یافت. آری او تنها نزد مادر خویش، «هاجر» بود، که وی در خانه حضرت ابراهیم پرورش یافته بود. مقایسه بین دو فرزند در مقایسه بین این فرزند و فرزند حضرت نوح که هر دو فرزند پیامبر بوده و پدران از پیامبران اولوالعزم‏اند و از هر گونه خطایی در تبلیغ مبرّا می‏باشند، می‏توان دریافت که از نظر ژنتیکی (تا آنجا که مرتبط به پدر بوده) بهترین موقعیت را داشته‏اند. اما مادران متفاوت بوده‏اند؛ هاجر زنی فرمانبردار و خوب، و زن نوح الگوی کافران(16) و متمردان بودند. ممکن است پرسیده شود: مادر اسماعیل، او را در بیابان و به دور از چشم مردم مشرک پرورش داد. این، یک موقعیت مناسب و خوب برای حضرت اسماعیل بود زیرا هنگامی که شهر را شرک و کفر فرا گرفته و تبلیغات پیامبر نتواند مردم را به دین حق دعوت کند، پرورش یافتن کودک در بیابان، بهتر از پرورش یافتن در چنین جامعه‏ای است و این عامل (محیط) در خوب شدن اسماعیل نقش داشته است. پاسخ: عوامل وراثتی و محیطی در سرنوشت فرد دخالت دارد اما نمی‏توان هیچ یک را ثابت دانست. در داستان پسران پیامبران، چند امر ثابت وجود دارد، از جمله اینکه انبیا از نظر جسمی و روحی سالم‏ترین افراد بوده‏اند، ثانیاً از نظر فرهنگی و تربیتی، بهترین شرایط را به وجود آورده و رعایت تمامی اموری را که در رشد فرزند نقش داشته، لحاظ می‏نمودند. اما وقتی دو فرزند متفاوت شدند باید به سراغ نقاط تمایز و اختلاف رفت. در مورد فرزند نوح(ع) و فرزند ابراهیم(ع)، تنها یک تفاوت اساسی وجود دارد و آن مؤمن نبودن همسرِ حضرت نوح(ع) می‏باشد. دور بودن حضرت اسماعیل از محیط شرک و کفر، نمی‏تواند نقش چندانی داشته باشد، چنان که برادرش اسحاق در محیط خانوادگی ماند و به فساد نگرایید. افراد دیگری نظیر موسی(ع) و یوسف(ع) نیز در محیط فاسد ماندند ولی فاسد نشدند. افزون بر این محیط اطراف حضرت اسماعیل خوب نبود زیرا قبیله جُرُهم اولین گروهی بودند که کنار آب زمزم سکونت گزیدند و با دادن اجاره‏بهایی مختصر از آب بهره می‏بردند و مشرک بودند. اگر حضرت اسماعیل به دنبال جوانان منحرف و محیط آلوده‏ای می‏گشت، بین آنان پیدا می‏شد. خلاصه اینکه غیر از عزم و اراده که هر فرد داراست و بین افراد، اراده متفاوت می‏باشد، مهم‏ترین تفاوتی که بین فرزند نوح با فرزندان سایر انبیا وجود دارد، نقش مادر می‏باشد. 1) سوره فصلت، آیه 42. 2) سوره هود، آیه 43. 3) همان. 4) سوره انبیاء، آیه 87. 5) حضرت نوح فرمود: «و لا یلدوا اِلّا فاجراً کفّاراً؛ (سوره نوح، آیه 27) اینان جز پلیدکار ناسپاس نزایند» که نشان می‏دهد از نسل آنان فرد خوبی به وجود نمی‏آمد. 6) سوره قصص، آیه 7 تا 9. 7) همان، آیه‏های 15 تا 18. 8) کافی، ج‏8، ص‏81؛ وسائل‏الشیعه، ج‏27، ص‏84، چاپ آل‏البیت. 9) سوره هود، آیه 46. 10) قرآن در این باره شکر و سپاس حضرت ابراهیم(ع) را نقل کرده است: «الحمد للَّه الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل و اسحاق»، (سوره ابراهیم، آیه 39). 11) قرآن در این باره دعای حضرت ابراهیم(ع) را نقل کرده است: «ربنا اِنّی اسکنتُ مِن ذریتی بوادٍ غیر ذی زرع»، (سوره ابراهیم، آیه 37). 12) قرآن در این باره می‏فرماید: «و اِذْ یرفع ابراهیمُ القواعد مِن البیت و اسماعیل، ربّنا تقبلْ منا ...»، (سوره بقره، آیه 127). 13) قرآن در این باره فرمود: «فلمّا بلغ معه السعی قال یا بُنیّ اِنّی اَری‏ فی المنام انّی اَذبحک فانْظر ماذا تری قال: یا ابتِ افْعل ما تُؤمر ستجدنی اِنْ شاءاللَّه من الصابرین»، (سوره صافات، آیه 102). 14) از قرآن به دست می‏آید که حضرت ابراهیم(ع) تا زمان بزرگ شدن اسماعیل و دستور یافتن به ذبح او چندین بار به مکه سفر کرده است. در یک مرتبه آن سرزمین هنوز بیابان بوده و آثار شهر یا شهرنشینی وجود نداشته است، به همین جهت حضرت ابراهیم دعا می‏کند: «رب اجْعلْ هذا بلداً آمناً؛ (سوره بقره، آیه 126)، پروردگارا، اینجا را شهر امنی قرار بده». ولی در زمان دیگری آثار شهرنشینی و وجود جمعیت را می‏بیند و دعا می‏کند: «رب اجْعلْ هذا البلد آمناً؛ (سوره ابراهیم، آیه 35)، پروردگارا، این شهر را ایمن گردان». ذکر «بلد» به صورت نکره در مرحله اول و با «الف» و «لام» در مرحله دوم نشان می‏دهد که این دعاها در دو زمان صورت گرفته و بین دعاها فاصله زیادی بوده تا بیابان به شهر تبدیل شده است. دعای حضرت ابراهیم در هر دو بار برای امنیت آن سرزمین، اهمیت امنیت را نشان می‏دهد. نیز می‏فهماند ماندن یک زن و کودک در بیابان وحشتناک بوده، غذا و آب و مهم‏تر از آن امنیت آنان مورد توجه بوده است. 15) سوره صافات، آیه 102. 16) سوره تحریم، آیه 10، «و ضرب اللَّه مثلاً للذین کفروا امْرأةَ نوحٍ و امْرأةَ لوطٍ». ماهنامه پیام زن احمد عابدینی‏

(0) نظر
1389/6/14 22:42

خمین زده میشود بین 2/1-7/0 بیلیون مسلمان در سراسر جهان وجود دارند و تقریباً 7 میلیون مسلمان تنها در ایالات متحده آمریکا هستند. بعبارتی تقریباً 21% جمعیت جهان مسلمان هستند. در حالی که مسیحیت که بیشترین پیرو را دارد، تنها 33% مردم را شامل می شود و در چند دهه اخیر تعداد آنها کاسته شده و بر تعداد مسلمانان افزوده شده است. اگر این روند رشد ادامه یابد، احتمال میرود تا اواسط قرن 21، اسلام دین عمومی در سراسر جهان به شمار آید. با گسترش اسلام، کشورها و فرهنگهای مختلف ممکن است اسلام و قوانین آن را به طرق مختلف تفسیر نموده و بخصوص نگرش آنان نسبت به زنان دگرگون شود و همین امر تصویر زن مسلمان را پیچیدهتر میکند. زنان قبل از اسلام تحت فشار و استثمار بودند، به طوری که میتوانستند در آن واحد چند همسر برگزیده و مورد سوء رفتار قرار گیرند. از طرفی زنان فقط نقش تولید مثلی داشتهاند و با آمدن اسلام، مراقبت از زنان به عهده همسر و خانواده او گذاشته شد. پس از اسلام زن پا به پای مرد میتوانست د جوامع حضور یافته و در فعالیتهای اجتماعی شرکت کند. تاریخ نشان میدهد که زنان صدر اسلام میتوانستند در جامعه حضور به هم رسانیده و در ردیفهای پسین نماز، پشتسر مردان نماز به جای آورند. نگاهی به تاریخ تمدن اسلامی نشان میدهد که در آن واحد به زن به دیده احترام و اکرام نگریسته میشد. اسلام روشن نمود که زن و مرد شاخههای یک ریشه هستند. این دو، انشعابهای طبیعت و واحد بشریتند و جامعه در بوجود آمدن خومد به این افراد محتاج است. در اسلام حقوق زنان کاملاً روشن و واضح بیان شده و بر رعایت این حقوق تأکید شده است. اسلام صریحاً اعلام میکند که سرشت زن و مرد و آفرینش این دو یکی است و هر دو از نفس واحدی یعنی از وجود یکتا آفریده شدهاند آنچه از قرآن برمی آید این است که در حقیقت انسانی، فرقی بین زن و مرد نیست. تاریخ اسلام نشانگر حضور زنان مدبری است که در ماقع حساس در پیشبرد اهداف اسلام سهم مهمی داشتهاند (زندگی درخشان حضرت فاطمه زهرا(س) و دختر گرامیش حضرت زینب کبری(س) و زنان برجسته دیگر گواه این حقیقت میباشد و تاریخ صدر اسلام آکنده از مشارکت زنان در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی است). در جامعه اسلامی ـ ایرانی نیز زنان از جایگاه ویژهای برخوردار بودهاند. زنان همواره با حفظ شأن و منزلت یک زن مسلمان در بسیاری از عرصههای علمی و اجتماعی نقش مؤثر، سازنده و پویا داشتهاند. خصوصاً بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و با تفکرات حضرت امام خمینی(ره) در مورد زنان، تحول بنیادی در حضور اجتماعی، علمی و فرهنگی آنان در جامعه صورت گرفت. زنان در راه اعتلای علمی و اجتماعی خود قدم در مسیر جدیدی نهاده و در رشد فرهنگی جامعه نقش مؤثری ایفا کردند. بخصوص در جامعه دانشگاهی و در صحنههای علمی این نقش بسیار چشمگیر بوده است و میتوان گفت مهمترین عرصه پیشرفت زنان جامعه ایران بعد از انقلاب، دانشگاه است. آمارها نشان میدهد که از سال تحصیلی 1378-1377 پذیرفتهشدگان زن در دانشگاه از مرز 50% کل پذیرفتهشدگان گذشت و این میزان در دو سال اخیر به 60% افزایش یافت. این امر نشان مدهد که صحنه دانشگاه، قابلیت بسیار بالایی برای مشاکت فعالانه زنان در عرصههای اجتماعی دارد. به همین نسبت تعداد مدیران زن دانشگاهی نیز در مقایسه با سالهای قبل از انقلاب تفاوت چشمگیری را نشان میدهد. افزایش اعضای هیئت علمی زن و افزایش کتب علمی تألیف و ترجمه توسط آنها، انجام پژوهشهای علمی معتبر، قرارگرفتن در منصب مدیریت گروههای آموزشی، معاونت و ریاست دانشکده و حتی معاونت دانشگاه از دستاوردهای علمی و مدیریتی زنان بعد از انقلاب اسلامی بوده است. به طوری که در حال حاضر 3634 نفر از اعضای هیئت علمی دانشگاهها را زنان تشکیل میدهند که نشان از قابلیتهای بالای زنان ایرانی و وجود زمینههای گسترده جهت حضور زنان در جامعه ایران دارد. نویسنده: فروزان آتشزاده شوریده

(0) نظر
1389/6/14 22:40

«یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لا یضّرکم من ضل اذا اهتدیتم...» این آیه انسان را به خودشناسی دعوت میکند چرا که زیربنای خودسازی، خودشناسی است. اگر انسان خود را شناخت به تحقیق خدایش را نیز شناخته که «من عرف نفسه فقد عرف ربه» و در پرتو آن به عرصه حیات واقعی که پیامبر ترسیم نموده پای میگذارد که «یا ایها الذین امنوا استجیبوا الله و للرسول ادعاکم لما یحییکم» و چون این حیات واقعی را بتمامه در خود پرورش داد کمال او به سوی کمال مطلق نیز تحقیق خواهد یافت چرا که آخرین سیر تکامل یعنی سیر بالحق فی الحق صورت گرفته است. زهرا این انسان کامل و وارستهای که با قناعت، حجاب، حیاء، عدالت و دفاع از ولایت که ریشه دار خود باوریاش دارند به حمایت از اسلام برمیخیزد. حمایت از رسالت و مقابله با دشمن زهرا در این اندیشه است که امروز کلید نجات بشریت در دست رسول خداست و یاران رسول خدا ندک. باید به یاری ناخدای کشتی اسلام در دریای موّاج بیعدالتی و جهالت برخیزد. گاه در شعب، بیتوته کرد و عوض بازی کودکانه، همدم ناله محرومان شد و گاه پس از خلاصی از شعب در کوچهپس کوچههای بیکسی همراه پدر به راه افتاد و در مقابل استهزاء مشرکان او را حمایت کرد یا با دستان کوچک خود احشاء شتر را از روی مبارک پدر زدود و به هر صورت ممکن در مقابل خودخواهان بیخبر ایستاد. باید به فکر آزادی انسان از اسارت مال و شهوت و ارتقاء به سوی هدفی برتر بود. اندیشه پاک زهرا در گوش زمان به ودیعه نهاده شد و امروز ما باید به نیابت این اندیشه ناب برخیزیم، قامت راست داریم و به پاسداشت اسلام همت گماریم. قلم را اسلحه کنیم و به پاتکهای فرهنگی دشمن پاسخ دهیم. از رهبر الهام گیریم و الهاماتش را نقشبند سینه نماییم و مطالعه سودمند را غذای لذیذ. سوار بر مرکب راهوار خرد شویم و تقوا را توشه سازیم و در اقیانوس معرفت شناور شویم تا به ساحل نجات رسیم. گرایش عمیق حضرت زهرا به عبادت فاطمه هدف از خلقتش را یافته، سیمای زیبای معبود را در وجود خویش دیده، میداند او هیچ است و خدایش همه چیز؛ «یا ایها الذین انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید»؛ پس ساعتها به ملاقات پروردگارش در میعادگاه عشق به نماز میایستد، تورم پاهایش را به فراموشی میسپارد و با پرواز دادن روح به سوی نور دردش را التیام میبخشد و سکینه مییابد. یکپارچه خداخواه شده و شعاع آن دیگر خواهی را در بر گرفته، چون از او میپرسند چرا برای خود دعا نمیکنی میفرماید «الجار ثم الدار» او با عبادت توانسته درهای رحمت حق را بر خویش بگشاید و بر منازل منیع صلابت و سعادت فرود آید و بر فرودگاه قرب الی الله آرام گیرد و بر عرشیان نورافشانی کند. چرا او مقرب درگاه الهی شد؟ چون نماز تقید به نظم، شکستن بتهای فخر و غرور و عامل کاهش دهنده اضطراب است. آنچنان در اعماق وجود انسان نفوذ میکند که نه تنها روح او را که زندگیش را از جلوههای معنویش متأثر میسازد و این نماز زهراست که زهرا را زهرا ساخته است. ساخت زیربنای محکم برای اسلام 1. حجاب حضرت زهرا اسلام طفلی است نوپا، هنوز سرد و گرم روزگار را نچشیده و برای رشد و تعالی به صبر علی و تدبیر زهرا نیازمند است. زهرا برای حمایت از اسلام در مکه یک شیوه را اجرا کرد و امروز در مدینه تز انسانسازی را به منصه ظهور میگذارد؛ زیرا میداند جامعه انسانساز است و محور و هسته اصلی جامعه خانواده است. او با رفتار زیبای خویش الگویی برای الگوجویان حقیقی میشود. چون علی از سفر برمیگردد خود را معطر نموده لباس زیبا پوشیده و با آرایش و زینت به استقبالش میرود. همین زهرا در مقابل نابینا خود را میپوشاند، برای خواندن خطبه فدک با حجب و حیا به مسجد میرود به طوری که چادر عفت بر پایش میپیچد. پس از مرگ برخلاف رسم عرب به خواست خودش در تابوتی که کاملاً محیط بر بردن بود قرار گرفت و حتی پس از مرگش گوهر وجودی خویش را در پس پرده عفاف محجوب ساخت. آنانی که این الگو را از دست دادند در پشت ویترین فروشگاهها قرار گرفتند، آنچه را که ارزش پنداشتند ضد ارزش شد و آنچه که آرزو دانستند غیرمراد گردید. در قلعه شوم بیهویتی زندانی شدند و مورد اهانت و سوء استفاده قرار گرفتند. اما زهرا با همه این پستیها جنگید؛ به زن آموخت که حجاب مصونیت است نه ممنوعیت؛ بر بالندگی شخصیت زن افزود و با عزت خود، عزت به جامعه بخشید. 2. قناعت و عدم تجملگرایی حضرت زهرا او اعتبار بخش قناعت است و به خاطر زیورآلات واهی خانوادهاش را به کام تلخ جدای رهنمون نمیشود. آنچنان به امور مسلمین اهتمام دارد که با فراست از رفتار پدر در مییابد باید از پرده جدیدی که بر در اتاق آویخته و دستبند نقرهای که بر دست بسته صرفنظر کند و برای مسلمین هزینه نماید. او با این کار ویش شالودههای اقتصادی حکومت اسلامی را مستحکم نمود و منشأ آثار ارزشمندی شد. اولاً: با بکارگیری این روش، مسلمین از مواهبی کمابیش برابر برخوردار میشوند. ثانیاً: اگر قناعت باب شد، خودکفایی و استقلال از قدرتمندان زورمدار تحقق می یابد و اگر وابستگی از بین رفت، وابستگی فرهنگی که یکی از جنبههای ان است نیز از بین خواهد رفت اما اگر عکس این مطلب محقق شد آن روز روزی است که باید برای اسلام فاتحه خواند و بر حقوق و ارزش زن بدرود گفت؛ زیرا آنچه که بر جامعه مستولی است؛ بیعدالتی، حیوانیت، اهانت به زن و ... است. اینها اثرات بیرونی تجملگرایی بود اما اثرات درونی آن: اگر روح تجمل در انسان دمیده شود، تجملخواهی میدان را برای طمع باز میگذارد و حسادت است که یکه تاز میدان خواهد شد. باید آنچه وارد مد شده است تهیه شود و گرنه آب به خوشی از گلو پایین نمیرود و اگر کسی آن را داشته باشد هیمنه اتش حسد بر دل خیمه میزند. اغلب، افراد متجمل فاقد دوست واقعی هستند و چه بسا از این مسأله رنج میبرند. موارد یاد شده اثرات مستقیم و غیرمستقیم تجملگرایی است که ریشه در نوع باور دارد و تا حدود زیادی خود زن در ایجاد آن آسیبها نقش دارد. 3. همگامی حضرت زهرا با ولایت آنچه که ادمی را به تکاپو وا میدارد آرمان است و آنچه که او را مدد میرساند عقیده جامعهای ارمانخواه است که به خاطر هدف والایشان حتی عزیزان خویش را نیز به قربانگاه بفرستند. در این مهم چه زن و چه مرد نقش اساسی ایفا میکنند. زهرا از این زنان بزرگ است. اگر چه در معرکه نیست اما در پشت معرکه بر زخمهای علی مرهم میگذارد و شمشیر او را با کوثر زلال معرفت شستشو میدهد. همگامی او با همسرش فصلی دراز دارد که میتوان از هر گل آن بویی و از هر درختش میوهای چید. شکوه منزلت او را در این باور عمیق میتوان یافت که یک لحظه ولایت را بدون عنایت و پشتیبان نمیگذارد. او میداند که ولایت منجی انسانیت از سرداب مذلّت است، پس برای احقاق حق «ولی» در مسجد خطبه میخواند، شبها به در خانه اهل مدینه میرود، از معاذ بن جبل استمداد میخواهد تا فدک را از غاصبان پس گیرد ولی کسی به او یاری نمیرساند اما زمزمه این کلام زیبا در گوشش باقی است که: «قل انما اعظم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی» برای همین از گذرگاه جان گذر میکند و جان دادن برای رهبرش را سهل میداند. در فشار بین در و دیوار جانباز میشود و مظلومانه سیلی میخورد. در هنگامه بیعت گرفتن غاصبان حکومت از علی، به اطاعت از همسر و مولایش مبنی بر عدم نفرین و بازگشت به خانه گردن مینهد و میفرماید: «اذاً ارجع و اصبر و اسمع له و اطیع» اما گویی مردم روزگار علی و زهرا را نمیبینند و نمیفهمند، پس او روی به مبارزه منفی میآورد (گریه) «بیت الاحزان» در بقیع را برمیگزیند و با سلاح گریه مظلومیت خویش را اثبات میکند و هنگامی که در بستر بیماری بستری است به جفاکنندگان در حقش اذن ملاقات نمیدهد و با شفاعت علی آنها را میپذیرد. در غسل، تدفین و نمازش به پایمال کنندگان حقش اجازه شرکت نمیدهد. این چنین عکسالعمل شدید او در برابر غاصبان پاخسگویی به این سوال مقدر در ذهن بشر است که مگر «ولی» کیست و ولایت چیست که زهرا آنرا با تمام قدرت حفظ میکند. «ولی» یعنی پدر جامعه. پدر است که باید خوراک، پوشاک، مسکن و لوازم تعلیم فرزند را تأمین میکند و این فرزند است که باید گوش به فرمان چنین پدر صالحی باشد و در این راه از خواب و خوراک خود بکاهد. این چنین زهرا میداند که علی ولی و پدر جامعه اسلامی،است و نیاز جامعه اسلامی سعادت و دینباوری و علی میخواهد که نیازهای مادی و روحی آنان را تأمین نماید. حتی به خاطر مصلحت انان سکوت تلخ را برمیگزیند و زهرا تنها حامی شاخص اوست از میان حامیان انگشت شمار. او مطیع رهبر است اگر بگوید برگرد برمیگردد و اگر بگوید صبر کن، صبر میکند. تا زمانی که توان دارد حضور فیزیکی مییابد و چون بستری میشود با قوای روحی خود دست به کار میشود و حتی مرگ او افشاگری میکند. پایان نویسنده: اعظم ایرجینیا

(0) نظر
1389/6/14 22:32

در سال های میانی قرن چهاردهم ، هنگامی که پلیدترین حلقه ی سلسله ی طواغیت حاکم بر سرزمین سلمان فارسی ، سرمست از باده ی وابستگی به شیطان بزرگ به حریم آن مجدد کبیر اسلام و عطیه ی الهی اهانت نمود ، همگان دیدند خداوند تبارک و تعالی چگونه با تحرک دشمن ، دوست را بیدار و بسیج نمود و مرگ مصطفی را از الطاف خفیه ی خویش (1) قرار داد و دیری نپایید که حیاط خلوت صهیونیسم به مأمن محرومین ارض و زمینه ساز امانت و وراثت شیعیان (مستضعفین تاریخ اسلام) تبدیل گردید. تیری که در لیله ی مبارکه ی بیست و دوم بهمن سال 57 از چله ی کمان الهی به سوی قلب قوم مغضوب رها شد ، آن چنان سرعت و صفیری داشت که یهود عنود را به تحرک و مقابله ی تمام عیار در یک سناریوی چند مرحله ایی از تحمل محاصره ی اقتصادی ، سازمان دهی جنگ تحمیلی و توطئه ی انتشار کتاب آیات شیطانی تا استحاله ی فرهنگ واداشت ، فرزندان از بند رسته ی خمینی بسان پاره های آهن ، گرداگرد او را گرفتند و به اذن الله از جنگ ، فرصتی بی بدیل برای تربیت اختران فروزنده فراهم آمد و اینک اقیانوسی از سرمایه های انسانی بالقوه تشکیل گردیده که به اشاره ی خلف صالح آماده تموج و امیدوار ساختن خودی ها و ناامید کردن غیر خودی هاست. شناسایی و معرفی الگوهای واقعی ، پیش نیاز زمینه سازی این تموج است. شاید برای اکثر نخبگان متعهد دانشگاهی ، عدم کارآیی و اثر بخشی تقلید کورکورانه از نسخه های غربی و شرقی به اثبات رسیده شده باشد ؛ چون نمی شود که زرناب داد و مس گرفت و کمتر از آن چه خود داشت ، از بیگانه تمنا کرد. کسی که طالب راه و سلوک طریق خدا باشد ، اگر برای پیدا کردن استاد این راه ، نیمی از عمر خود را در جست و جو و تفحص بگذارند تا پیدا کند ، ارزش دارد. کسی که به استاد رسید، نصف راه را طی کرده است. (2) راستی پس از شهدا چه کسی بهتر از غمگساران آنان می توانند استاد راه و انگیزه های حرکت در مسیرشان باشند؟ اسوه و الگو مهم ترین عنصر جامعه ی آینده و مرحله ی بعدی تمدن بشری ، به خدمت گرفتن علم و دانایی در زمینه ی رشد فضایل و کمالات معنوی و بلوغ تعهد بنی آدم است. کشورهایی که در نهادینه سازی اخلاق الهی سریعتر و بهتر عمل کنند ، زودتر به این مرحله ی تمدن قدم می گذارند. ام القرای اسلام ، نه تنها برای امت اسلام و کشورهای اسلامی بلکه برای تمام ملت ها و کشورهای جهان می تواند و باید اسوه باشد ؛ زیرا پیامبر فرمودند :« اگر دانش و علم به ستاره ی ثریا آویخته باشد ، هر آینه مردانی از ایران زمین به آن دست خواهند یازید» (3) در این عصر که متناسب با افزایش سطح دانش ، بینش و توان منابع انسانی از میزان نفوذ و مانایی اجبار و اغفال و اطماع برای حفظ و افزایش سود صاحبان سرمایه کاسته می شود ، بر اندیشمندان ایرانی فرض است مشام جان جامعه را از عصر فروزش شهدا و شیدایی پروانه هایشان آکنده نموده و استعداد حضور در محضر ثقلین این سرچشمه های نور و معرفت را تقویت نمایند. به این ترتیب موجبات استعلای زنان و دختران باکیاست و آخربین را در فرایند مستمر اندازه گیری و تطبیق با اسوه های فاطمه مدار ، تعبیه کنند. در تحلیل و تفهیم پدیده ی مباهات آمیز و قابل طلوع و تداوم درخشش همسران شهدا بر حسب نظریه های مدیریتی متداول ، مفهومی نزدیک تر از الگوی برترین گزینی (4) وجود ندارد ؛ اما بیان زیربنای اصلی علم و فرهنگ در غرب ، اندیشمند مسلمان را از انفعال و انکسار در برابر صادرات فکری مغرب زمین ، مصون می دارد. فرهنگ اومانیستی و فردگرایی حاکم بر غرب ، متغیر اصلی و خمیر مایه ی رویکرد اندیشمندان غربی نسبت به علم و تحقیقات علمی است. نمود بارزی از این فرهنگ را در اظهار نطر نیچه (5) میتوان ملاحظه نمود ؛ « ... به طور مثال اگر برای پیدایی ابر انسانی چون ناپلئون تمامی تمدن بشری نیز نابود شود ،چندان مهم نیست. ما هیچ قدرتی نداریم که از زاده شدن خود جلوگیری کنیم ولی می توانیم این خطا را اصلاح کنیم و چون این زاده شدن گاهی خطاست ، هنگامی که کسی خود را می کشد ، ستایش آمیزترین کار ممکن را انجام می دهد ؛او به این وسیله شایسته ی زیستن نیز هست.» هم از این رو ، قبل از بیان الگوی برترین گزینه مبتنی بر تفکر ترجمه ایی ، شایسته است در پرتو کلام قرآن و عترت (ع) پاسخ به نیاز فطری بشریت به شناسایی و پیروی الگوها را ارائه دهیم ؛ الگو که در زبان عربی مترادف با لفظ اسوه آمده ، عبارت است از چیزی یا کسی که نمونه ، سمبل و مایه ی تسلیت و عبرت باشد. (6) قرآن مجید در کریمه ی چهارم از سوره ی ممتحنه می فرماید :« قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه ...» (برای شما مؤمنان بسیار پسندیده و نیکوست که به ابراهیم و اصحابش اقتدا کنید ... ) و در ششمین آیه از همین سوره اقتدا به حضرت ابراهیم (ع) و یارانش از جمله ویژگیهای آخرت گرایان شمرده شده است ؛ «لقد کان لکم فیهم اسوه حسنه لمن کان پرجو الله و الیوم الآخر ... » (البته برای شما مؤمنان هر که به خدا و ثواب عالم آخرت امیدوار است ، اقتدار به ابراهیم و یارانش نیکوست) در آیه ی 21 سوره ی احزاب نیز چنین می فرماید ؛ « لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا» (ا لبته شما را در اقتدای به رسول خدا ، چه در صبر و مقاومت در مقابل دشمن و چه دیگر اوصاف و افعال نیکو ، خیر و سعادت بسیار نزد خداست برای آن کس که به ثواب خدا و روز قیامت امیدوار باشد و یاد خدا بسیار کند) امیرمؤمنان علی (ع) در وصف اسوه ی تمام جهانیان یعنی حضرت رسول اکرم (ص) فرموده اند :« از پیامبر پاک و پاکیزه ات (ص) پیروی کن! زیرا راه و روش او سرمشقی است برای آن کسی که بخواهد تأسی بجوید و انتسابی است (عالی) برای کسی که بخواهد منتسب گردد و محبوب ترین بندگان نزد خداوند کسی است که از پیامبرش سرمشق بگیرد و قدم خود جای قدم او بگذرد ...» حافظ در باب ضرورت الگو داشتن می سراید : طی این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی ای بی خبر! بکوش که با خبر شوی تا راهرو نباشی ،کی راهبر شوی در مکتب حقایق پیش ادیب عشق هان ای پسر! بکوش که روزی پدر شوی اندیشه ی الگوی برترین گزینی در غرب به دهه ی هفتاد قرن بیست میلادی یعنی زمانی برمیگردد که ادبیات مدیریت تأکید بر استراتژی و تفکر استراتژیک را شروع نمود. نخستین بار در اواخر این دهه شرکت زیراکس مفهوم الگوی برترین گزینی را مطرح نمود تا به جای مقایسه ی عملکرد شرکت ها و سازمان ها نسبت به عملکرد سال قبل خودشان ، مقایسه در برابر عملکرد سرسخت ترین رقبا مطمح نظر گیرد. مرکز آمریکایی کیفیت و بهره وری (1993) به لحاظ فلسفی مفهوم مزبور را این چنین تعریف نموده است : الگوی برترین گزینی ، طرحی است مبتنی بر متواضع بودن در حدی بپذیریم فرد دیگری در عرصه ی بهتر از ماست و ابتناء دارد بر عاقل بودن ، در حدی که نحوی رسیدن و حتی پشت سر گذاشتن آن فرد را یاد بگیریم. به قرائت مرکز یاد شده ، یک الگو و سرمشق در عرصه ی هرکاری موفق ترین فرد یا سازمان است به عنوان معیار تعالی برای آن فرایند کسب و کار خاص. در مورد منشأ کلمه ی الگوی برترین گزینی سه نظر وجود دارد ؛ نظر اول می گوید : این کلمه از مطالعات جغرافیایی و تعیین نقطه برای قیاس به مکان گرفته شده است. دومین نظر ، اقتباس از خط کش فرو ریخته روی پیشخوان مغازه های بزازی را مطرح می نماید. نظر آخر از خطوطی صحبت می کند که در زمان های قدیم ماهی گیران برای قیمت گذاری و مبادله ی ماهی های صید شده با چاقو روی نیمکت می کشیدند. شرکت زیراکس از طرح مفهوم فوق عمدتاًدو هدف زیر را تعقیب می نمود ؛ 1- بیدار و هوشیار کردن سازمان و نشان دادن ضرورت بهبود. 2- برانگیختن سازمان برای بهبود با مراجعه به عملکرد سازمان های موفق و نشان دادن امکان عملی و میسر بودن بهبود. در سال های بعد اندیشمندان متوجه شدند که تأکید بیش از حد بر اندازه های عملکردی ، اطلاعات ناچیزی درباره نحوه ی پیشرفت یا کم کردن شکاف با رقیب به دست می دهد و اغلب به سه الگوی برترین گزینی یعنی عدم باور ، انکار و یأس می انجامد. فردی نتایج ارائه شده را باور نمی کند (عدم باور) شخصی مدعی می شود که شرکت ها و سازمان ها قابل مقایسه نیست و از این رو نتایج را رد می کند (انکار) و شخص دیگر فلج می شود و قادر به عمل نمی شود ، چون نمی داند که چگونه باید خودش را به رقبا برساند. (یأس) اگر یادگیری ، انگیزش و بهبود باید نتایج یک مطالعه ی الگوی برترین گزینی باشد ، باید خود فرایند طی شده برای کسب نتایج مورد مطالعه قرار گیرد ، نه این که صرفاً نتایج ، مد نظر قرار گیرد. (7) چرا باید از عملکرد دیگران به عنوان محک خودمان و گزینش برترین ها استفاده کنیم؟ قبل از پاسخ به این سؤال خوب است خاطرنشان گردد که الگوی برترین گزینی تحلیل های کمی و کیفی درباره ی سطوح عملکرد برترین ها و نحوه ی دستیابی به آن ، هر دو را در بر میگیرد و اثربخشی عملی این الگوگیری ، مستلزم داشتن حس تملک نسبت به داده ها و اطلاعات است. این حس باید در فرایند و رشد تحلیل و جمع آوری داده ها متبلور گردد. اهم دلایل برای گزینش برترین ها و مقایسه ی عملکرد خودمان با آن ها عبارتند از: 1- از طریق یادگیری از آن هایی که بهتر هستند و یا ترجیحاً بهترین هستند ، پیشرفت و بهبود خودمان را تدارک نماییم. 2- نسبت به فرایندهای کسب و کار شرکت درک و نگرش نقادانه پیدا کنیم. 3- احساس فوریت درباره ی تغییر و بهبود پیدا کنیم و نیاز به بهبود مستمر و پیشرفت غیر منتظره را بفهمیم. 4- بر اهمیت آگاهی از نیازهای در حال تغییر ارباب رجوع و مخاطبان تأکید نماییم. 5- اهداف استراتژیک و عملیاتی بلند پروازانه ولی قابل دسترس تعیین کنیم. 6- درک بهتری از عرصه ی کسب و کار شرکت پیدا کنیم. 7- تفکر خلاق را ترغیب کنیم. برای تلاش علمی مجدانه و فراگیر و عمل آمیخته با استقامت و آخرت گرایی ، تبیین الگوی اخلاقی و عملی از حیات مالامال از چالش همسران شهدا ، به اذن و مدد الهی نردبان مستحکم و پل عریضی است که ام القرای اسلام و بلکه محبین اهل بیت (ع) را مهیای صعود به آسمان ولایت و گذر از دره ی نیستی به جاودان شهر پیروان حضرت زینب (س) خواهد نمود ؛ چون این خواهران بصیر و سمیع و با صبر و شجاعت ، از بحران ، بهران (8) و نهران (9) ساختن را به شایستگی هر چه تمام تر به تاریخ خوبان عالم هدیه نموده اند. معرفی الگوها همان طور که شهدا با شهادت ، آزادگی و فروزندگی خود را جاودانه نمودند ، به همسران خویش نیز تابندگی و فرزانگی بخشیدند و اگر دختران و زنان ما در جست و جوی راهی تسلیم و حتی میانبر به آستانه ی حضرت فاطمه ی زهرا (س) و حضرت زینب (س) باشند ؛ هر چه زودتر باورشان بشود که طریق وحید ماندگاری و مفید واقع شدن ،همین طریق همسران تحصیل کرده و ایثارگر شهداست ، به تأمین سعادت دارین نزدیک تر شده اند. از خیل این اهل شرافت و کرامت فقط به معرفی سه نفر کتفات می گردد؛ خانم صدیقه حکمت (10) ایشان در سال 1352 با شهید سعید عباس بابایی (11) پیمان جاودانه ی همسری بست ، که ثمره ی این ازدواج ، یک دختر خانم به نام سلما و دو پسر به نام های حسین و محمد است. خانم حکمت بدون اغراق در بالا ماندن آن شاهباز آسمان دفاع مقدس ،نقش متین و ثقیلی داشت. ایشان که خود پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سنگر مدرسه مشغول تربیت نوباوگان جامعه اسلامی شده بود ؛ محیط خانه را مؤید و مشوق فروزش بی دلیل بابای عطوف ساخته بود. روز شهادت سرور راست قامت بوستان خمینی ، گاه قد برافراشتن خانم حکمت و حمل رایت شهید بابایی و آغاز رزمی خاموش و مستمر در جبهه ی فرهنگی است ؛ جبهه ایی که مجروحان و کشته هایش غافلانه در تکاپوی افزایش سهم خویش از جهنم ، روز را به شب می رسانند و مسئولیت مضاعفی را متوجه سکوی پرش عباس بابایی می نمایند. از این رو ضمن تحصیل در دانشگاه ، در خانه و مدرسه تحصیل عشق را به یادگاران شهید و فرزندان معنوی اش می آموزد. سال ها پیش هنگامی که برای ملاقات و گفت و گو با میهمانان خارجی از ایشان دعوت به عمل آوردم ، با همان طراوت فکری و رفتاری سال های دفاع مقدس گفتند :«هر کاری برای تبیین و تبلیغ راه شهید لازم باشد ، برایش وقت می گذارم.» در اسفند سال گذشته نیز ساعت ها برای خواهران طلبه ی یکی از نقاط محروم کشور در منزل شان وقت گذاشتند. این گونه خواهران با تأسی به قافله سالار کربلا حضرت زینب (س)لحظه ایی از امداد فرهنگی به مسئولان نظام باز نمی ایستند. خانم حکمت روح استقامت در راه هدف و ایثار در راه نیل به مقصود را به صورت علمی در تن تب دار جامعه می دمد و مانند همسر قهرمانش همواره م البته به صورت خاموش ، الگوی زندگی هدف دار را در معرض فهم و داوری جامعه قرار میدهد. خانم ژیلا بدیهیان ایشان در سال 1360 با محبوب دل بسیجی ها ازدواج نمود ، که ثمره ی آن دو پسر به نام های مهدی و مصطفی است. خانم بدیهیان که دانش آموخته ی رشته ی شیمی دانشگاه اصفهان است ، از ابتدای انقلاب تا زمستان سال 1360 با حضور در کردستان مشغول کار فرهنگی بود. اگر اندازه گیری وسعت روح شخصی مورد نظر باشد ؛ دقت در گفته ی او می تواند دلالت های خوبی را به دست دهد. در مورد زندگی مشترک با شهید همت می گوید :«سختی های زندگی با این مرد را در کنار شخصیت متعالی او و سختی های بعدی امروز را در کنار خاطره ی او تحمل می کنم. تحمل این سختی ها یک سوختن شیرین است.» (13) خانم بدیهیان به عنوان یک زن تحصیلکرده ی ایثارگر که به امر مقدس تعلیم و تربیت مشغول است و در مدارس اصفهان به تدریس شیمی اشتغال دارد ، معنای جدیدی به تدریس داده است. تعمق در جمله ی زیر مخاطب را با عظمت روحی این خواهر حاضر در جبهه های مختلف ، بهتر آشنا می سازد ؛ «تدریس من به خاطر نیاز مادی نیست ، بلکه به خاطر تعهداتم نسبت به انقلاب و آرمان های حضرت امام خمینی (ره) و شهداست.» (14) بدیهی است که زنان و دختران جوان از خانم بدیهیان می توانند الگوی تمام عیاری را برای ورود به صحنه ی دفاع از ارزش ها و نوشیدن شربت جاودانگی بسازند. خانم فاطمه امیرانی (15) ایشان در سال 1358 با نگین راست قامتان آذربایجان ازدواج کرد و ثمره آن یک دختر به نام آسیه و یک پسر به نام احسان است. خانم امیرانی در دانشگاه ارومیه ، مهندسی کشاورزی خوانده است. نکته ایی که حایز اهمیت فراوانی است ، تمرین داوطلبانه ی تحمل دوری از شهید است. او می گوید :«من هیچ وقت به حمی نمی گفتم نرو ، اما خیلی دلتنگی می کردم.» (16) در مورد لزوم بهره برداری از فرصت ها و انتخاب مسیر رشد از لسان شهید چنین می خوانیم ؛ «تو کنار من و همراه منی ،اما خودت هم باید یک مسیری داشته باشی که مال خودت باشد و در آن رشد کنی. از فرصت دوری من استفاده کن ،قرآن را بیشتر بخوان.» خانم امیرانی که به حق ، الگوی تمام عیاری برای جامعه است ، از مننتظر گذاشتن یاران دریا دل خمینی کبیر ، واهمه ایی ستودنی داشت. او در جواب شهید حیمد باکری که برای دلجویی از وی گفته بود ، حاضر است تا ظهر در منزل بماند ، گفت :«پاشو! پاشو! مهدی(باکری) بیرون منتظر است.» (17) در مورد شدت همراهی با شهید و تأمین آرامش خیال او چنین می گوید :« از بچه ها پرسید و من نگفتم هر دوشان تب دارند و حالشان اصلاً خوب نیست.» (18) حدیث استقامت در راه هدف از لسان این خانم تحصیلکرده ی ایثارگر ، شنیدنی است. وی می گوید :« حال من با آنها فرق می کرد. باید می رفتم ، می رفتم جلو.» (19) و جامعه ی ما برای رسیدن به فلاح و رستگاری و تأمین سعادت دارین باید جلوداری این آیه های ایثار را با اشتیاق بپذیرد. اصول کلی حاکم بر رفتار و گفتار زنان تحصیلکرده ی ایثارگر اصل همراهی این زنان ، تأمین آرامش شیران جبهه های نور ضد ظلمت و بهره گیری از حضور هر چند ناچیز و نامرتب آنان را آن قدر مطلوب و با اهمیت می دانستند که دوری از خانواده و بستگان را با میل و اشتیاق وافر ، تحمل می کردند. اصل ساده زیستی؛ پرهیز از حد معمول و متوسط لوازم زندگی ، در زندگی هر سه خانم تحصیلکرده و ایثارگر ،حریت و سبکباری و سهولت صعود و اوج گیری در آسمان ایثار را برایشان به ارمغان آورده بود. خانم حکمت (بابایی) می گفت :« هر چه درجه ی شهید بابایی بالاتر می رفت ، زندگی ما ساده تر و لوازم آن مختصرتر میشد. زمانی که ایشان معاونت عملیات نیروی هوایی ارتش شده بودند با موافقت من ، خانه ی سه خوابه ی سازمانی را ترک کردیم و در دو اتاق که به دستور شهید بابایی کنار موتورخانه ی شوفاژ آماده کرده بودند ، ساکن شدیم.» خانم بدیهیان (همت) می گفت :« تمام لوازم زندگی ما عقب یک وانت را پر نمی کرد.» خانم امیرانی(باکری) نیز می گفت :« ارزش لوازم زندگی مشترک ما همین قدر بود که ارزیاب بنیاد شهید معین کرد ؛ یعنی تقریباً هیچ!!» اصل احساس مسئولیت؛ انتخاب آگاهانه ، وافاداری مجدانه و تفکر مسئولانه آن چنان طراوتی به زنان تحصیلکرده ی ایثارگر بخشیده است که بعد از گذشت دو دهه از شهادت همسران گران قدرشان ، تمام عیار و مخلصانه در صحنه ی دفاع از طریق نورانی شهدا ، نقش آفرینی می کنند. چگونگی الگوسازی از زنان تحصیلکرده ی ایثارگر آحاد جامعه برای رویارویی با چالش فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی دچار ضعف و تحیر هستند. از این رو ، با اندازه گیری آثار وجودی زنان تحصیلکرده ی ایثارگر می توان الگویی از رفتار آن ها ترسیم ، تبیین و تبلیغ نمود ، که در راستای توانمند سازی افراد جامعه ، معنادار باشد. اندازه گیری آثار وجودی؛ با استفاده از شاخص های علمی و عملی می توان برآیند عملکرد این زنان را در حیطه ی خانواده و به ویژه در صحنه ی اجتماع تخمین زد و به تبیین گستره و عمق آثار مترتب بر رفتار آن ها همت گماشت. نتایج این اندازه گیری را که از طریق پرسشنامه و مصاحبه فراهم می آید ؛ می توان در قالب های نوشتاری ، شنیداری و دیداری به جامعه عرضه کرد. ترسیم الگو؛ بررسی دست نوشته های شهیدان بابایی ، همت و باکری و سایر شهدا و استخراج نکاتی که آنها در مورد همسر خود بر سینه ی سپید کاغذ نقش کرده اند ، در کنار مصاحبه های نیمه ساختار یافته با زنان تحصیلکرده ی ایثارگر ، امکان ترسیم الگوی تمام عیار از دوران زندگی مشترک این زنان با ذخایر عالم بقا (20) را فراچنگ فرهیختگان و اندیشمندان صاحب دل خواهد آورد. نحوه ی الگو پذیری جامعه از زنان تحصیلکرده ی ایثارگر آحاد جامعه بر اثر آشنایی با الگوی رفتاری زنان تحصیلکرده ی ایثارگر ، به ظرفیت هایی که خداوند برای مواجهه با بحران ها و شرایط نامساعد در وجود انسان ها به ودیعت نهاده است ، واقف می شوند. بر اندیشمندان فرهیخته به طور اعم و مرکز دانش پژوهان شاهد به طور اخص ، فرض است که موجبات دانایی و بیداری افراد جامعه را فراهم سازند. اگر مردم حلاوت گذشت ، کمک و ایثار را در جای جای الگوی مزبور بچشند ، می توان امیدوار بود که استقبال و اقتباس از این الگو را برای خود یک نوع امتیاز و فرصت بدانند. به نظر می رسد در یک طیف و پیوستار ، زنان تحصیلکرده ی ایثارگر در طرف راست قرار دارند و مصداق بارز بیت اول از سه بیت شعر ذیل از «ابن یمین» هستند و با جاذبه ی وجودی خویش آحاد جامعه را به مقابله با تهدیدها ، عطف توجه به قوت ها برای کاستن از ضعف ها و بهره گیری از فرصت ها فرا می خوانند. آن ها که در میانه و وسط طیف قرار دارند ،استعداد و آمادگی بیشتری را در درک و پذیرش الگوی زنان مد نظر دارند و مصداق خوبی برای بیت دوم هستند. ولی آن هایی که در سمت چپ طیف قرار گرفته اند ، وضعیت نامناسبی ندارند و با تازیانه ی هنر باید آن ها را بیدار نمود تا در یک حرکت تحولی و صعودی به سمت راست طیف حرکت کنند. این گونه افراد مصداق مناسبی برای بیت سوم شعر مذکور هستند ؛ «ابن یمین» می گوید : آن کس که بداند و بداند که بداند اسب شرف از گنبد گردون بجهاند وانکس که نداند ، و بداند که نداند هم خویشتن از ننگ جهالت برهاند وانکس که بداند و نداند که بداند بیدارش بنمایید که بس خفته نماند مرکز دانش پژوهان شاهد و دبیرخانه ی کمیته ی علمی آیه های ایثار ، به الگو سازی از رفتار زنان تحصیلکرده ی ایثارگر ، به مثابه ی جاده سازی برای رسیدن به کربلا و رساندن مردم به فرهنگ عاشورا نگاه می کنند و همان طور که یاران حضرت اباعبدالله (ع) را آخر بینی ، بصیرت و جاودانگی بخشید و مصداق اتم این بیت مولوی نمود ، می خواهند مردم با چشیدن حلاوت آخربینی ، سوختن را بنیان خوش نمایند. مولوی می گوید : هر که اول بین بود ، اعمی بود هر که آخر بین ، چه با معنا بود نتیجه گیری انسان ها برای کسب و حفظ سلامت روحی و جسمی به الگو احتیاج دارند ، اما اثر بخشی و کارآیی الگوهای بیگانه ، آن قدر کم و ناچیز است که سرعت چرخش به سوی هویت اصیل و مواریث برآمده از قرآن و عترت را یک الزام نموده است. از این رو زنان تحصیلکرده ی ایثارگر ، جوانی و شادابی خویش را پای نهال شهادت ، جاودانگی بخشیده اند و در طول ربع قرن عمل به کریمه ی 112 از سوره ی هود را که می فرماید :«فاستقم کما امرت و من تاب معک» وجهه ی همت خود ساخته اند. پیشنهادها؛ مجموعه ی ویژگی ها و خصایص جامعه ی ایران از جمله جوانی ، جمعیت ، مشکلات فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی و همچنین تهدیدهای رو به تزاید بیگانگان ، کشور را در شرایطی قرار داده که اغتنام فرصت ها و جست و جوی میانبرهای سلیم در رفتار شهدا و همسران آن ها را نوشداروی جامعه بداند. از این رو موارد زیر برای افزایش بهره مندی جامعه از سیره ی همسران شهدا پیشنهاد می شود؛ 1- یک نسخه از تمام مکتوبات باقی مانده از شهدای بارز در مورد همسرانشان جمع آوری و آماده ی ارائه به پژوهشگران گردد. 2- یک وب سایت با عنوان «پروانه ی شمع» طراحی شده و با برجسته ترین نکات زندگی همسران ، تغذیه گردد. 3- اعطای جوایز معنوی به زنان تحصیلکرده ی ایثارگر که بارزترین خدمات علمی و عملی را در طول هر سال به جامعه داشته اند. 4- برگزاری مسابقه ی خاطره نویسی در میان همسران شهدا. 5- تهیه ی فیلم و سریال بر مبنای سیره ی همسران شهدا. پی نوشت ها: 1- تعبیر امام خمینی (ره) از شهادت فرزندش حاج آقا مصطفی 2- مختاری ،رضا ، سیمای فرزانگان ، دفتر تبلیغات ، چ 14 ، 1380 ، ص 48 3- محمد محمدی ری شهری ، تداوم انقلاب اسلامی تا انقلاب جهانی مهدی (عج) ، یاسر ، چ اول ، 1360 ، ص 17 4- Benchmarking 5- فردریش ویلهیم نیچه (1900-1844) انسان کامل ، ترجمه ی عبدالعلی دستغیب ، آگاه ، اول ، 1352 ، ص 49 و 54 6- بندرریگی ، محمد ، فرهنگ عربی فارسی ، ترجمه منجدالطلاب ، انتشارات اسلامی ، 1362 ،ص 7 7- شاید بتوان نیمی از فرمایش گهربار امام راحل (ره) که فرمودند :« ما مأمور به تکلیف هستیم نه مأمور به نتیجه» را با تعمیق در عبارت فوق به دست آورد ، چون فرایند بخشی از تکلیف است و نه کل آن! 8- بهره ی دنیا و بهره ی آخرت 9- نهر غیرت و نهر همت 10- همسر سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی 11- تعبیر امام خمینی (ره) از شهید بابایی ، پرواز تا بی نهایت ، انتشارات عقیدتی سیاسی ارتش ،ج هفتم ، 1378 ، ص 3 12- همسر سردار شهید محمد ابراهیم همت 13- احد گودرزیانی «نیمه ی پنهان یک اسطوره ؛ گفت و گو با همسر شهید همت» کمان ، 1379 ، چ اول ، ص 21 14- همان منبع ، ص 27 15- همسر شهید حمید باکری 16- حبیبه ی جعفریان ، نیمه ی پنهان ماه ، حمید باکری به روایت همسر شهید باکری ، روایت فتح ،چ دوم ، 1380 ، ص 24 17- همان منبع ، ص 35 18- همان 19- همان ، ص 41 20- تعبیر امام خمینی (ره) درباره ی شهدا محسن کلهری

(0) نظر
1389/6/14 22:23

تساوی زن و مرد بر اساس عدالت اصل برابری و مساوات بین انسانها یک رکن اساسی در مکتب مقدس اسلام است و تبعیض به عنوان بر هم زننده ی تعادل جامعه و ضد عدالت و ظلم به نوع بشر است. از دیدگاه اسلام ، زن و مرد از نظر ارزش های انسانی ، یکسان و هم تراز یکدیگرند و با وظایف مشخص برای حیات طیبه آفریده شده اند و برتری هر یک تنها به کسب فضایل معنوی ، منحصر شده است. گزاره ی اول :برابری زن و مرد در خلقت و انسانیت ، به این معنا که زن یک موجود تبعی و فرعی نیست ، تفکرات و مکاتب مخنلف دنیا در طول تاریخ ، یا زن را انسان نمی دانستند و یا در انسانیت ، او را شریک و همتای مرد نمی دیدند ولی از دیدگاه اسلام ، تمام انسان ها از نقطه نظر ذات انسانی ، برابرند و همه از شرافت و کرامت انسانی برخوردار هستند و انسانها اعم از زن و مرد ، مکمل یکدیگرند و جایگاهشان در نظام متوازن هستی ، جزئی از این کل منسجم است و خلقت انسان که سمبل جهان آفرینش است بر اساس برابری پی ریزی گردیده و حقوق انسانها نیز بر مبنای عدالت ، قاعده بندی شده است. اگر مدعیان حقوق بشر حدود یک قرن است که از تساوی انسان ها و برابری حقوق زن و مرد دفاع می کنند ، اسلام به عنوان مترقی ترین مکتب جهان شمول ، چهارده قرن قبل ، اصل برابری را پایه گذاری کرده و قرآن کریم سوره ای به نام زن «نساء» دارد. اولین آیه ی سوره ی نساء ، عالی ترین اعلامیه ی حقوق بشر برای کرامت انسانها و تساوی زن و مرد است ؛ «ای مردم ! بدانید پروردگارتان خدایی است که شما را از نفس واحده خلق کرد و از همان نفس واحده ، زوجش را آفرید.» زن و مرد از یک ماده ی حیاتی پدید آمدند ، عناصر وجودی شان واحد و برابر است. هر دو از روح خدا درونشان دمیده شده است ، پاداش مقابل کار نیک و مجازات در برابر گناه به طور یکسان است. از لحاظ کرامت انسانی و مسایل سیاسی و اجتماعی بین مرد و زن تفاوتی نیست اما از لحاظ حقوقی خانوادگی و زناشویی ، تفاوت هایی هست که این تفاوت ها به خاطر تفاوت های زیستی است. تفاوتها به بعد مادی یا ابزاری انسانها مربوط می شود و در این تفاوت ها نیز حکمت ها و رازهایی در جهت کمال انسان ها و رفاه زنان نهفته و الا از نظر روحی و حیثیت انسانی بین زن و مرد تساوی و یکسان بودن ، امری قطعی است. گزاره ی دوم : در برابرسازی حقوقی ،اجتماعی ، سیاسی و ارزش مندی که همه ی افراد از حقوق اجتماعی یکسان برخوردار باشند و بتوانند در مقابل تجاوز دیگران به حقوق شان از خود دفاع کرده و برای دفاع از حق ،استقامت بورزند ، جزءاصول اولیه اسلام و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است. در قانون و فرهنگ اسلامی ، زن و مرد در بهره مندی از کسب و تلاش و پاداش و مجازات و الزام به وظایف و مسؤلیت ها یکسانند. همچنین در قانون اساسی و قوانین مدنی ، وجود فرصت های برابر در دسترسی به امکانات اقتصادی ، سیاسی ، حقوقی ، علمی ، آموزشی ، بهداشتی ، دریافت دستمزد برابر در مقابل کار یکسان ،برابری در امور سیاسی مانند رأی دادن و انتخاب کردن و انتخاب شدن ،محرز است. بنابراین اولاً علاوه بر این که اسلام و تفکر دینی ، زن را انسان و دارای کرامت انسانی و کمالات بشری برابر با مرد می داند ، زن را موجودی ارزشمند می انگارد و قائل به تساوی زن و مرد در ارزشمندی است ؛ منظور از ارزشمندی اعم از ارزشمندی فردی و اجتماعی است ، اولاًاین که فرد در عبودیت شخصی خودش ارزشمند باشد و در رابطه هایی که با خداوند دارد می تواند به مقام کمال قرب برسد. بنابر آیات قرآن ما معتقدیم که راه بهشت برای زن و مرد به طور مساوی ، هموار است و راه تقرب برای هر یک به صورت یکسان فراهم است. ثانیاً علاوه بر ارزشمندی در مقامات معنوی ، ارزشمندی در تحولات اجتماعی است که زن و مرد ، هر دو در تحولات اجتماعی میتوانند نقش آفرین باشند و از آنان نقشهای ارزشمندشان پذیرفته شود. اگر اجتماع را در زمان ضرب کنیم ، حاصل آن تحولات تاریخی است و زن می تواند در تحولات تاریخی ، ارزش هایی را خلق کند و ایفای نقش نماید. مثل حضرت زینب سلام الله علیها که توانست در زمان خودش برای هزار سال بعد تحول ایجاد کند و ارزش بیافریند و برنامه ریزی نماید. بنابر این برابری زن و مرد در ارزش مندی و در حیطه ی برابری در انسانیت و تحولات اجتماعی ، ما را از تفکر سنتی که زن را ضعیفه دانسته و او را ارزشمند برنمیشمارد ، جدا می کند. گزاره ی سوم : که راه ما را از دنیای غرب و نگرش مادیون جدا می کند ، انتظارات مختلفی است که از زن و مرد به خاطر تفاوت های زیستی آنان داریم. چرا خدا زن را زن و مرد را مرد آفریده است؟ به دلیل اینکه انتظارات خاصی را از جنس زن دارد که از مرد ندارد و متناسب با انتظارات است که خدا استعدادهای متفاوت به زن و مرد داده است. در بین موجودات هم ضعف و اضافه هایی وجود دارد ، مثلا قوه ی باصره ی انسان (بینایی چشم) نسبت به کرکس خیلی ضعیف تر است. قوه ی بینایی کرکس به خاطر طعمه یابی به گونه ای است که حدود 2000 کیلومتری خودش را می بیند ولی انسان نمی تواند و این ضعف و اضافه های بینایی ،دلیل بر ضعف شخصیت کرکس نیست و این امر نشانه ی ضعف انسان نسبت به کرکس نبوده ، بلکه آن نیاز کرکس است ، در حالی که انسان به چنین چیزی نیاز ندارد و به معنای عیب انسان در خلقت محسوب نمی شود. بنابراین تفاوت های استعدادی بین زن و مرد در برخی از زمینه ها نباید به ضعف و قدرت یا برتری یکی بر دیگری در حیثیت های انسانی فرض شود ، بلکه صرفاً تفاوت هایی است که کارآمدی های ویژه ی زن و مرد را مشخص میکند. مثلاًیک پدر عادل و دانا بر اساس استعدادهای فرزندش دارایی اش را قسمت می کند. یک فرزند ، استعداد تجاری دارد ، کارخانه را به او می سپارد. این تقسیم بندی متفاوت نشانه ی آگاهی و عدالت مندی است. این کار آمدی است که ارزشمندی را ایجاد می کند. عقل سلیم و آگاه ، احساسات سرشار و عاطفه ی زنان را با تقدیر و تفسیر صحیح ، لازمه ی پرورش عاطفی فرزند در خانواده می بیند. تفاوت های استعدادی ،حقوق متفاوتی را نیز می طلبد. انتظارات خاص از زن مثل عطوفت فراوان ، نیاز به حمایت های ویژه هم دارد. اگر از زن خواسته شده در تولید و تربیت انسان ، مادری کند و وظایف مادری را خوب انجام دهد ،باید متناسب با آن نیاز به نفقه نیز توسط مرد تأمین شود ، و برای اینکه عملیات حضانت و پرورش را به نحو احسن انجام بدهد نیاز به حمایت دارد ،یعنی حتی یک وظیفه را نیز به نفع زن قرار می دهد. تفکر فمنیستی ، نفقه گیری زن از مرد را نشانه ی تحت الحمایه بودن زن و توهین به زن می داند. پاسخ منطقی این نظریه ی نادرست ، این است که گاهی مصداق تحت الحمایه بودن ،کودکی یا ناتوانی است که چون خود قادر به تهیه ی امکانات و تأمین زندگی نیست تحت الحمایه و نفقه گیر می شود ولی گاهی اوقات یک شغل مهم مثل معلمی و پزشکی و پرستاری از نظر بودجه ، تحت الحمایه یک وزارتخانه قرار دارد تا آنان بتوانند به راحتی به شغل شریفشان بپردازند و به جامعه خدمت کنند و این نشانه ی شأن معلمی و پزشکی است نه ضعف آنان. بنابراین در نگرش اسلام ، شأن مادری ، شأن بالایی است و انتظار بالایی هم از زن در مقام مادری ، همسری و مربیگری جامعه ی بشری داریم. زن ، مادر است و خدا به خاطر پرورش نسل بشر به او ویژگیهایی بخشیده است که در وجود او انسانها پرورش می یابند و مسئولیت بارداری ، زایمان ، شیردادن و تربیت نسل را بر عهده ی زن نهاده است. امام راحل فرموده اند :«دامن زن ،مدرسه ای است که انسان در آن تربیت می شود.» پس زن ، منتقل کننده ی ارزشها به جامعه است. زن ، انسان ساز و تمدن پرداز است. نقشی که زن در اداره ی خانواده و جامعه و بخش های مهم مملکت دارد ، در پیشرفت و تعالی جامعه بسیار حائز اهمیت است. اصولاًتفاوت های موجود میان زن و مرد ، مربوط به نقشی است که در ساز و کار تولید مثل ایفا می کند ، اما در دیگر موارد ،آنجا که از نقش خانوادگی منفک شده و وارد سلسله مراتب اجتماعی می شوند ،رفتارهای یکسانی طراحی شده و این به معنای این حقیقت است که زن و مرد به خوبی قادرند در رهبری و حفظ تعادل اجتماعی ،نقش یکسان و فعالی را ایفا نمایند. در جوامعی که شرایط اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی دستخوش عدم تعادل می گردد ، حقوق زنان نادیده گرفته می شود. هر چه نسبت عدم تعادل اجتماعی بیشتر باشد پایمال شدن حقوق زن نیز بیشتر خواهد شد مثلاًدر برخی از جوامع به دلیل ساختار فرهنگی و سنتی ،مردسالاری را تقویت می نمایند و عدم حضور زنان و ایفای نقش در نظام سیاسی ، اجتماعی را به آنان تحمیل می کنند. علت تبعیض ناروا و رفتار تحقیر آمیز نسبت به زنان دلیل اصلی تبعیض و رفتارهای تحقیر آمیز نسبت به زنان در بعضی از کشورهای اسلامی ، بی توجهی به اجرای احکام و قوانین حیات بخش اسلام و فاصله داشتن از فرهنگ اسلامی است و الا بدون شک ، مکتبی که در 14 قرن قبل قادر بوده با وجود پایین بودن سطح دانش و بینش عامه ی مردم ، زمینه ی مساعد برای رشد و تکامل انسان ها را فراهم سازد تا از دامن جامعه و متن امت اسلامی ، قدرت های بزرگ علمی ، نظامی ، سیاسی و اجتماعی بروز و ظهور نماید و پایه گذار تمدن جهانی شود ، در عصر کنونی بهترین ابزار و اهرم برای حرکت جامعه به سوی رشد و تعالی می باشد. مکلف شدن زن به تکالیف و مسئولیت های معین در جوامع انسانی ، زنان و مردان به لحاظ زیستی که در تولید مثل دارند تفاوت رفتاری نیز دارند که در این خصوص ، حقوق متفاوت را اجتناب ناپذیر می سازد. ناظم خلقت نیز هر جا که مربوط به حفظ نسل می شود تفکیک نقش و وظیفه ی زیستی ایجاد نموده و حقوق متناسب را تعیین کرده است. در حقیقت منشأ تفاوت های حقوقی ، تفاوت های زیستی آنان است و باید حق هر یک متناسب با وضع خلقتی و تکوینی باشد. این ها از جمله حرف های نو و مفید به حال زنان بلکه جامعه ی بشری است که فقط در مکتب اسلام و در قانون اساسی ایران اسلامی مشاهده می شود. تبعیض علیه زنان یکی از تأکیدات مکرر مقام معظم رهبری ، مبارزه با فقر و فساد و تبعیض است. ما نه تنها تبعیض علیه زن را قبول نداریم و در رفتار اجتماعی و خانوادگی ما جایی ندارد بلکه برای مقابله با آن مجازات نیز تعیین شده است و آن حلقه ی مفقوده ای که زنان جهان در پی یافتن آن هستند در اسلام نهفته است و به نظر من ایران اسلامی قادر است سردمدار دفاع از حقوق بشر زنان و پرچمدار آزادی و نجات زنان از ظلم و تعدی رایج در جهان نسبت به زن باشد. تبعیض علیه زن یعنی ظلم ، یعنی ستم به زن و این مسأله نه در قاموس و منطق اسلام جا دارد و نه قانون اساسی چنین اجازه ای را داده ، بلکه قانون اساسی هرگونه ستم و تبعیض ناروا علیه زن را نفی کرده و اسلام با هرگونه ظلم و ستم مبارزه می کند و قوانین اسلام مملو از حمایت و پشتیبانی از مظلوم است و برای رفع هرگونه تبعیض علیه زنان بایستی با تکیه بر عدالت اسلامی و بهره مندی از قوانین اسلام ، اقدام نمود ، زیرا واژه ی تساوی برای استیفای حقوق زنان ، نارساست. آن چه پاسخگوی به حق نیازهای جامعه ی زنان و به تبع آن کل جامعه است ، بهره گیری از واژه ی عدالت و برقراری تعادل و توازن در همه ی ابعاد حقوقی است و در اموری که اختیارات و مسئولیت ها در آن مختلف است در حکم عدم برابری منطقی بوده و در واقع ظلم به زنان است لذا در این زمینه اسلام حرف اول را می زند و در قانون اساسی و روند نظام جمهوری اسلامی ایران ، ما حرف نوی برای بهبود بخشیدن به وضعیت زنان در دنیا داریم و با نگرشی کلی و جامع به مکتب مترقی اسلام ، آنچه بیش از همه جلب نظر می کند ایجاد موازنه و برقراری تعادل در جامعه است. برای فهم بهتر و درک درست این مطلب و به دور ماندن از خطا و هرگونه پیش داوری ، بایستی به احکام اسلام به عنوان یک کلیت نگریست. در تفاوت ها کفه ی حقوقی به نفع زنان است. مسأله ی تفاوت دیه یا ارث ، به تنهایی ممکن است تصویر غلط تبعیض علیه زن را در نظر بیاورد ولی با تعمق در فرهنگ اسلامی روشن می شود که اسلام به خاطر محافظت از کیان زن و فرزندان ، هرگونه مسئولیت تأمین اقتصاد خانواده را به عهده ی مرد نهاده ، و همچنین به دلیل حمایت های مادی و معنوی از نقش حساس زن ، تفاوت های زیستی زن و مرد ، وجود تفاوت های حقوقی و مسئولیتها را گریز ناپذیر می نماید و مهم تر اینکه چرا زن از مزایای حقوقی که اسلام برای او لحاظ نموده ، مثل مهریه ، نفقه ، مزد شیر دادن و حق الزحمه در قبال اداره ی امور خانه که از مترقی ترین قوانین در جهت استیفای حقوق زنان است ، محروم بماند؟ قابل توجه این که در این تفاوت ها کفه ی حقوقی به نفع زنان است و با عنایت اسلام به این امر مهم و حیاتی ، برتری این دین مقدس را نسبت به دیگر نگرش های حقوقی جهان آشکار می سازد. در پاره ای از جوامع ، در هم ریختگی نقش زنان در حفظ و بقای نسل و زوال خانواده ، موجبات به هم ریختن نقش او در اجتماع را نیز فراهم کرده است. نادیده گرفتن نابرابری های جنسیتی و نقش متفاوت زن و مرد در تولید مثل و حفظ و سلامت و سعادت نسل انسان ، جوامع بشر را دچار بحران های اخلاقی و اجتماعی ساخته است. لذا باید آن دسته از رفتارهایی را که پایه ی زیستی داشته و حافظ نظام خلقت هستند ، شناسایی نموده و از این طریق رفتارهای طبیعی انسان را که در پوشش توانایی های متمایز انسانی وضعیت غیر متعادل یافته اند شناسایی کنیم و بر مبنای نظام استوار خلقت پیش برویم و شیوه های منطقی و روش های صحیح علمی داشته باشیم. کمال هر موجودی در این است که استعدادهای فطری او شکوفا شود و توانایی هایی که آفرینش در نهاد او به ودیعت نهاده است ، به ظهور برسند و از این رو ، رشد ، پرورش و تقویت خصوصیات مربوط به هر یک از دو جنس زن و مرد در رشد شخصیت او تأثیر قابل ملاحظه ای دارد. فرد هنگامی شخصیتی سالم و متعادل خواهد داشت که زن ، زن باقی بماند و کمال مرد نیز در این است که مرد باشد و مرد باقی بماند. هر یک از این دو اگر بخواهد پا جای پای دیگری بگذارد ، مسخ و از خود بیگانه می شود. توجه به این مساله در محیط خانوادگی در تمام مراحل زندگی فرزندان ، اهمیتی ویژه دارد زیرا سعادت خانوادگی در گرو این است که هر یک از زن و مرد طبق نظام خلقت ، نقش خاص خود را ایفا کند. بنابراین توجه به تفاوت ها موجب برقراری عدالت خانوادگی و به تبع آن عدالت اجتماعی می شود و شارع مقدس اسلام در تبیین جایگاه ارزشی و حقوقی زن و مرد به وضوح ، آن را بیان کرده است. آیه ی «الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض. و بما انفقوا» . نظایر آن باید به درستی تفسیر و تبیین شود تا شیرینی و عدالت مداری آیات قرآن و احکام نورانی اسلام در ذائقه های سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی و حقوقی اندیشمندان و سیاستمداران دنیا جا بیفتد و جامعه ای بشری از آن بهره مند گردد. قوام یعنی کارگزار ، با استقامت و کسی که روزی را تهیه می کند. «بما فضل الله بعضهم علی بعض. و بما انفقوا» مردان از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی فضیلت و برتری داده است و به خاطر نفقه ایی که می پردازند بر زنان اقوی هستند. گاهی به طور کلی زن در برابر زن است – و گاهی مرد در برابر مرد – در مواردی زن و مرد در برابر هم قرار می گیرند و گاهی زن در برابر شوهر است که با هم متفاوت می باشد. این آیه در مقابل شوهر است نه زن در برابر مرد به عنوان جنسیت. در فلسفه و عرفان به عنوان حکمت نظری ، زن و مرد انسان کامل و کبیر در کل هستی می باشند ، انسان کبیر با تکیه بر کرامت انسانی وجود دارد که نه زن بودن مطرح است و نه مرد بودن ، بلکه هم زن است و هم مرد ، کسی حق ندارد امتیازبندی کند و در جوامع بشری همواره گفته می شود مرد صاحب امتیاز است و زن با چه میزان مانند اوست یا مرد الگوی اول است و زن مانند او. این نگرش خلاف منطق اسلام است. در اسلام برتری ، اولویت و امتیاز از آن متقین است ؛ «ان اکرمکم عند الله اتقیکم». حکمت عملی نیز سه زاویه دارد : 1- خودسازی و خودپردازی یعنی اخلاق. 2- خانواده سازی ، خانواده پردازی ، استحکام و رشد خانواده و حرکت به سوی کمال. 3- جامعه سازی و جامعه پردازی ، پیش بسوی ترقی و پیروزی. « و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض. للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء مما اکتسبن و اسئلوا الله من فضله ان الله بکل شیءعلیما» ( و از خداوند بعضی از شما را بر بعضی دیگر فضیلت داده ، آرزو نکنید و نخواهید ، که برای مردان بهره ایی و برای زنان بهره ایی است از آنچه کسب نمودند و خداوند را از فضلش سئوال کنید ، به درستی که خداوند بر همه چیز داناست). جمهوری اسلامی ایران تحولات جدید دنیا را در زمینه ی حقوق بشر به طور اصولی به رسمیت شناخته و از نقش زنان در تصمیم گیریهای مهم استقبال و حمایت می کند و بر این باور است که بدون حضور زنان و تأثیر گذاری نقش آنان ، جامعه به توسعه ی سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی نخواهد رسید و چنان چه اسلام ناب محمدی(ص) در عمل به اجرا در آید ، می توان دموکراسی را به طور کامل تحقق بخشید. حرف منطقی و اصولی ما با سازمان ملل وطرفداران حقوق زنان این است که چرا نباید همه ی ملت ها با فرهنگ و منطقی خویش تعاریف متفاوتی از مفهوم حقوق خود داشته باشند و چرا نباید از مصادیق مورد قبول و صحیحی که کاملاً توجیه علمی و عقلی و منطقی دارد ، بهره مند گردند؟ این تفاوت ها بیش از آن که از رویکردهای متفاوت ایدئولوژیک ناشی شده باشد از حقیقت عمیق تری برخوردار است و آن مسأله ی توجیه حقوق بشر به تصور یک ملت از قواعد اخلاقی است که محصول شرایط فرهنگی خاص است. وضعیت فعلی حقوق بشر به تصور یک ملت از قواعد اخلاقی است که محصول شرایط فرهنگی خاص است. وضعیت فعلی حقوق بشر و ناتوانی جامعه ی جهانی در دستیابی به یک معنای مشترک در این زمینه ، نشانگر این نکته است که انسان ، موجود پیچیده ای است که شرایط اجتماعی و فرهنگی بسیار پییچیده ای دارد و دقیقاًهمین تفاوتهای اجتماعی و فرهنگی اوست که امکان دستیابی به اصول مشترکی در این زمینه را غیر قابل حصول می سازد. دخالت شرایط فرهنگی ، اجتماعی در جای دیگری که تأثیر عوامل فرهنگی مثل اهمیت دادن به ارزش های خانوادگی ، اخلاقی و مذهبی بر شکل ساختار حقوق بشر زنان تأثیر گذاشته و به مرزبندیهای خاص می انجامد ، امکان پذیر نیست. در کشور ما دو عنصر ،بسیار مهم و تعیین کننده است ؛یکی تاریخ و تمدن چند هزارساله ، و عنصر دوم مذهب و ارزشهای اسلامی است که تهذیب و غنی ساختن فرهنگ ملی ما بیشترین نقش را در تشکیل ساختار تاریخ و جامعه ی ما ایفا نموده است. در واقع ترکیب این دو عنصر اساسی ، ساختار حقوق انسانی و بخصوص حقوق زنان در این سرزمین را تعیین می نماید. بنابر این بهره گیری از واژه ی برابری بر اساس عدالت ، بهترین راه مبارزه با هرگونه حق کشی و تبعیض علیه زن است و این همان حرف نو بلکه جدیدترین و مترقی ترین نوع دموکراسی و تساوی زن و مرد است ؛ یکسان ساختن زمینه ی رشد زنان شاغل و خانه دار به منظور آشنایی با حقوق اجتماعی ، سیاسی و مسئولیت های خانوادگیو هموار ساختن راه برای زنان کشور جهت ایفای نقش خود در تحقق اهداف انقلاب اسلامی و گسترش ارزشهای دینی و فرهنگی و مشارکت آنان در مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم و استعمار و همه ی اشکال تبعیض به استثنای مختصات شرعی. توجه به ارائه ی خدمات حقوقی به زنان و استفاده از ابزارهای قانونی و حقوقی برای احیای حقوق زنان با کمک فقهاء و علماء و مراجع و آیات عظام در جهان معاصر. هدفمند بودن دفاع از حقوق زنان به منظور رسیدن جامعه ی اسلامی ایران به وضعیت مطلوب حقوق خانواده. توجیه نخبگان فکری جامعه در مورد اهداف این حرکت. شناسایی تخریب گران فکری در مباحث زنان و رقابت علمی ، سیاسی و فرهنگی با تفکری که جنبش های فمنیستی را طراحی کرده و به مهندسی افکار عمومی در این جهت می پردازد. طراحی شیوه های زدودن تفکرات بی پایه در مورد زنان. آگاهی زنان از وظیفه ی اصلی ، حیاتی ، تعیین کننده و بسیار حساس و مقدس خود نسبت به ایجاد و حفظ کانون گرم خانواده که اساس و پایه ی اصلاح جامعه است و شناخت مسئولیت سنگین تربیت نسلی مبتنی بر ارزشهای انسانی که موجب می شود زن از ثمره ی فکر و دامان خویش استفاده ی بهینه ببرد. مریم بهروزی

(0) نظر
1389/6/14 22:22

در عصر کنونی که غبار مادیت ، چهره ی انسایت را تیره ساخته و بند بردگی ،گرده ی بشریت مظلوم را فشرده ، در بازار تمدن صنعتی ، کالای معنویت ، ارزش خویش را از دست داده و در این میان ، شخصیت و والایی های زن ، بیش از همه خسارت دیده است. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) توجهات بشری را به خود معطوف داشت و با نوآوری های امید بخش در جهت رهایی و رشد شخصیت زن ، چراغ امید را در عمق جان ها روشن کرد. امام با آگاهی از روح حاکم بر احکام و حقوق اسلامی زنان ، توجه جهانیان را جلب کرد و در زمینه های مختلف ، جامعه را هدایت نمود. احکام اسلام را بر اساس واقع نگری دنیوی و اخروی بیان کرده و به ما آموخت که فلسفه ی احکام ، اصولاً این است که اطراف و حواشی انسان را در نظر می گیرد و با تکیه بر جغرافیای دین ، افکار بشری را طوری مهندسی می کند که مسیر برای راه یابی به سعادت انسانی هموار گردد. در این راستا زنان برای برخورداری از زندگی سالم و صالح و حضور فعال در جامعه نیازمند اطمینان و امنیت اند و این امنیت جز در سایه ی معنویت تأمین نخواهد شد. طی 50 سال اخیر که حرکت های فمینیستی رخ داده ، عمدتاً با ضد و نقیض انجام شده ولی حقوق و قوانین حیات بخش اسلام پس از 1400 سال فراز و نشیب ها و افت و خیزها نشان داده است که انسان در جامعه ی دینی احساس آرامش و رضایت دارد ولی جوامع غربی فاقد آن هستند. از جمله قراردادهایی که انسان برای خودش فرض کرده ، نوع پوشش است به گونه ایی که حجاب ، پاسداری از عفت عمومی و کرامت زنان است و چون مبتنی بر آموزه های دینی است ما را به سمت سعادت می برد. اگر قرار است زن در اجتماع حضور پیدا کند و در امان و اطمینان باشد ، باید در هاله ایی از عفاف قرار بگیرد. صورت مسأله ای خشونت در کشورهای غربی این است که زن وقتی اندام خود را در معرض دید قرار میدهد در معرض خطر هم قرار می گیرد. اسلام برای حضور زن در اجتماع ،راهکار نشان داده تا بدون عارضه ی جذب و انجذاب زن و مرد که موجب عوارض جنبی می شود و برای این که حضور انسانی فارغ از دید و نگرش حیوانی باشد ، حجاب را به عنوان پوشش قاعده مند مطرح کرده است. حجاب ، ضریب ایمنی و اطمینان اجتماعی را بالا می برد و زنان به راحتی می توانند تحصیل کنند ، علم شان را بالا ببرند و فرهنگ و سیاست شان را ارتقاء دهند. جامعه ، بستر تکامل انسان است و محیط هم روی انسان اثر می گذارد. محیط فرهنگی و اجتماعی هیچ گاه فردی نیست پس باید از دید اجتماعی به آن نگریست و مسائل اجتماعی نیز به دولت و حاکمیت مربوط است و هر دولتی بر اساس بنیان های فکری خویش روی جامعه اثر می گذارد و حجاب ، یک نماد اعتقادی و فرهنگی است که روی جامعه اثر دارد. با عنایت به این که حجاب یک مسجد و یک عبادتگاه است پس می تواند باعث زیباسازی و بهداشت خانوادگی و اجتماعی گردد. بنابر این حجاب فراتر از مسأله ی شخصی و از وظایف حاکمیت است ، چرا که سالم سازی فضای جامعه را به عهده دارد و هر چه به سالم سازی اجتماعی کمک کند ، حکومت را وادار می کند که با مسئولیت پذیری استفاده نماید. محیط اجتماعی سالم زمینه ساز حضور فعال زنان در عرصه های سیاسی و اجتماعی و در سطوح تصمیم گیری های مهم و مؤثر جهانی است و این مهم فراهم نمی گردد مگر با بهره گیری از کتاب آسمانی قرآن کریم و پیاده نمودن قوانین حیات بخش اسلام در متن جامعه. به علاوه عنصر اخلاقی حجاب مبتنی بر دین است ، مثلاًخانمی که خود را با حجاب آراسته ، به بی حیایی و بی عفتی متهم نمی شود و این دارای ریشه های فطری است. اشتباهی که در بحث حجاب به وجود آمد و آن را در معرض هجوم فرهنگی قرار داد ، محدودیت های سلیقه ایی بود که باعث شد بحث حجاب را دچار مشکل کند و الا محجبه زن این نیست که در معرض دید و سنجش جامعه قرار بگیرد و موضوع اصلی در مسأله ی حجاب بحث عفت و معنویت زن در زوایای مختلف است که این را باید در روشهای تربیتی لحاظ نمود. نمود بیرونی حکایت از اعتقاد درونی دارد و کاشف از باطن است. دل پاک ، عمل پاک در پی دارد. جمال باطن را زیبا کردن موجب جلوه ی جمال ظاهری می شود. زیبا نمایی و جلوه خواهی جزء روحیات و گرایش طبیعی و گریز ناپذیر زنان است به گونه ایی که بخشی از بازی دختران در کودکی ، زیبا جلوه دادن و خودنمایی است ولی این احساس که ضروری نیز هست و موجب گرم کردن خانواده و رونق بخش حیات مادی انسانهاست باید هدایت یافته و مهار شده در خانواده باشد تا اثرات مطلوب آن در جامعه مورد بهره برداری قرار گیرد و الا در صورتی که کنترل نشود حیات معنوی انسان ها را دچار زوال و نابودی قرار می دهد ، بنابر این جلوه ی ظاهری نباید به جلوه ی باطنی ضرر وارد کند. پوشش ، ضرورت جامعه ی متمدن است و حجاب اسلامی بر همین اساس پایه ریزی شده است. اسلام فقط اصول حاکم بر پوشش را تعیین کرده است. لباس نباید تبرج داشته باشد که موجب جلب توجه شود مثلاً تنگ ، کوتاه یا پر زرق و برق بودن مصداق تبرج است. خدا می فرماید :« و لا تبرجن تبرج الجاهلیه الاولی» و در مقابل ،می فرماید :« لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها ید نین علیهن من جلابیهن» جلباب یعنی تن پوش کامل که بدن را تماماً به غیر از صورت و دستها تا مچ ، می پوشاند. تبرج یعنی زن ، خودش را در معرض دید نامحرم قرار بدهد که می شود جاهلیت اولی. امام خمینی (ره) در عصر و زمانی ظهور کرد که اتفاقات جدید در دنیا به روز بود ، از جمله ابعاد و امواج برابری خواهی به ایران و خاورمیانه و کشورهای اسلامی رسیده و در ایران در خصوص آوردن زنان به عرصه ی سیاست و اجتماع تأثیر گذاشته بود. نکته جالب این است که انتظار می رفت در نظام اسلامی ، زنان کنار گذاشته شوند ولی برعکس ، در نظام اسلامی زنان از انزوا در آمدند. اشرف پهلوی در کتاب «نگاهی در آینه» می گوید :« من وقتی از ترکنستان برگشتم و مجبور شدم مسیر فرودگاه تا کاخ را با هلی کوپتر طی کنم ، دیدم خانمها با حجاب جمع شده اند ، فهمیدم که این همه زحمت کشیدیم ولی نتیجه ی نامیمونی داشته است.» او تصور می کرده ، زنان را برای حضور در جامعه به بی بند و باری و بی حجابی عادت داده اند ولی با تعجب مشاهده می کند زنان محجبه ، نقش آفرین و تأثیر گذار در امور اجتماعی و سیاسی هستند. در هر ملاقات سیاسی با محققان خارجی مشاهده می شود که علاقه ی فراوانی نسبت به آگاهی از وضعیت زنان ایران دارند و وقتی از قبولی چشمگیر زنان در کنکور سراسری دانشگاه ها مطلع شوند تعجب می کنند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، حضور بانوان در عرصه ی اجتماع بیشتر شد ، آن هم حضوری مؤثر در ابعاد مختلف زندگی ، نه مثل گذشته ، ظاهر فریب و پر تجمل و پر زرق و برق. گر چه درک این پدیده برای خارجی ها مشکل است که ببینند که زن هم حجاب دارد و هم سواد و فعالیت های سیاسی و اجتماعی ، زیرا گمان می کنند زن یا باید فعالیت اجتماعی داشته باشد و از سنت و دین جدا شود یا باید به سنت و دین پای بند و بی سواد و دور از اجتماع بماند. ما باید ذهنیت مردم دنیا را نسبت به موقعیت زن در ایران اصلاح کنیم. امروزه ما نوترین و جالب ترین حرف ها را برای گفتن داریم. اعظم حاجی عباسی (خواهر شهید مهدی حاجی عباسی)

(0) نظر
1389/6/14 22:21

قدمه به طور قطع زن که نیمی از پیکره جامعه را تشکیل می دهد، نقش بسیار مهمی در دفاع از حریم ولایت دفاع می کند. این نقش در دو جنبه قابل بررسی است: الف) نقش اجتماعی زن در دفاع از حریم ولایت ب) نقش فردی و وظائف شخصی او در رابطه با دفاع از حریم ولایت. اما قبل از اینکه به طور واضح و روشن به هر یک از این دو مسئله بپردازیم، مقداری در مورد خود ولایت فقیه و شرائط و محدوده آن صبحت می نمائیم تا معلوم گردد دقیقاً یک زن مسلمان چه وظیفه ای را بر دوش دارد و باید به دفاع از چه چیزی برخیزد. بنابراین محورهای اصلی مقاله در سه قسمت خواهد بود: قسمت اول مربوط به ولایت فقیه و قسمت دوم مربوط به نقش اجتماعی زنان در دفاع از حریم ولایت و قسمت سوم مربوط به نقش فردی زنان در این زمینه است. معنای ولایت فقیه هنگامی که لفظ «ولایت» در مورد فقیه به کار می رود، مراد از آن همان حکومت و زمامداری امور جامعه است. اما معنای آن «آقایی»، «ریاست» و «سلطنت» که نشان از چیرگی ولی بر «مولی علیه» دارد، نیست. بلکه مقصود سرپرستی امور مولی علیه و اداره شئون اوست. ولی فقیه خادم مولی علیه است، نه باری برگرده او :«رئیس القوم خادمهم». ولایت شخص فقیه تمامی آحاد و افراد جامعه را در بر می گیرد. وی سرپرستی یکایک افراد آن جامعه، حتی سایر فقها و بلکه شخص خود را به عهده دارد. پس ولادت او فقط مربوط به همانند میت، سفیه، مجنون و صغیر که قادر به اداره امور خود نیستند، نمی باشد، بلکه مواردی را که مولی علیه قدرت بر اداره امور خود دارد نیز در بر می گیرد. هر جامعه ای برای اداره امور خود نیازمند مدیری است، همان گونه که حضرت علی (ع) می فرماید:«ولابد لکل قوم امیر براو فاجر»؛ هر قوم و گروهی ناگزیر باید رهبر و رئیسی داشته باشد، چه نیکوکار و چه بدکار. اسلام برای این مدیر، شرایط فراوانی ذکر کرده که چون مهمترین آنها فقاهت است، از آن به «ولایت فقیه» یاد می شود. فقیه رأس هرم جامعه دینی در عصر غیبت دین درصدد است با ارائه عناصری جهان مشمول، حیات آدمی را در راستای کمال و سعادت واقعی سامان بخشد. با این وصف «مدیریت» از دیدگاه اسلام ساماندهی تمام نیروهای بالفعل و بالقوه جامعه در جهت آرمان ها و اهداف متعالی دینی است و در این امر، افزون بر هدایت های ماندنی الهی، به دانشهای متغیر بشری و دستاوردهای فرد آدمی نیز نیاز است. این دانشها که به یاری تجربه و تعقل فراهم آمده، انسان را برای شناخت موقعیت و تشخیص ویژگیهای متغیر حوادث مختلف آماده می رساند. اما هنگامی این آمادگی به بهره بندی بهینه خود می رسد که تحت اشراف و هیمنه ی عناص جهان مشمول دینی به کار گرفته شود. از این رو، مدیریت فقهی و به بیان بهتر و دقیقتر «مدیریت دینی» نه تنها «علم» را انکار نمی کند و تعارضی با «مدیریت علمی» ندارد، بلکه بر ضرورت به کارگیری بهینه از آن تأکید می ورزد. فقیه به عنوان مدیری که مجموعه حرکت را به سوی آرمانهای اسلامی سوق می دهد، بر جامعه ولایت دارد و در واقع «ولایت» تجلی همان مدیریت دینی است. تنها اشکالی از حکومت، از سوی اسلام قابل پذیرش است که در آنها جایگاه فقیه در عصر غیبت به عنوان رأس هرم قدرت و بالاترین مدیر کشور محفوظ مانده باشد. ولایت فقیه امتداد ولایت خدا در فرهنگ شیعی پس از توجه به ضرورت وجود زمامدار برای جامعه، این مطلب واضح است که حق زمامداری از آن خداوند متعال است که تمام شئون هستی آدمی اوست و همین امر اقتضا می کند که انسان مطیع او امر و نواهی او باشد. حال اگر او ما را به تبعیت از شخص یا گروهی خاص فرا خواند، ما نیز اطلاعت می کنیم و اگر برای زمامدار شرایطی بیان کرد و تعیین شخص او را از بین حائزین شرایط به عهده ما گذارد، باز مطیع خواهیم بود. خداوند زمامداری امت اسلام را به شخص رسول اکرم (ص) و سپس به امامان معصوم (ع) اعطا کرده است و این مطلب به ادله اربعه: کتاب، سنت، عقل و اجماع قابل اثبات است. از این سو، شیعه اعتقاد دارد که رسول گرامی اسلام افزون بر مقام نبوت و رسالت از منصب امامت نیز برخوردار بوده است. از دیدگاه شیعه، ولایت فقیه در عصر غیبت ادامه ولایت امام معصوم (ع) است، همان گونه که ولایت آنها در امتداد ولایت نبی اکرم (ص) قرار داشت. به عبارت دیگر به اعتقاد شیعه در رأس هرم قدرت در جامعه اسلامی باید یک اسلام شناس قرار گیرد که اگر معصوم (ع) حضور داشت، شخص او و اگر نبود، فقیهان این مسئولین را برعهده خواهند داشت. این دیدگاه از نتایج پذیرش این نکته است که وظیفه اصلی حکومت از دیدگاه اسلام بسط ارزش ها و احکام الهی در جامعه می باشد و برای تحقق چنین آرمانی نیاز است در بالاترین مصدر تصمیم گیری شخصی آگاه به دین قرار گیرد. البته بدون شک این شخص باید از اوضاع خارجی نیز مطلع و توانایی اداره امو را نیز دارا باشد. شرائط ولی فقیه بر اساس ادله ای که درباره فقیه بیان شد، کسی می تواند زمام امور را در جامعه اسلامی به دست گیرد که به مقام فقاهت رسیده باشد و بتواند احکام الهی را از منابع مورد وثوق استنباط نماید. از سوی دیگر آیات و روایاتی داریم که اطاعت فاسق و غیر عادل یا ولایت او را انکار می کند. عقل نیز حکم می کند که نمی توان زمام جامعه ای مبتنی بر یک عقیده را به کسی سپرد که در عمل پای بندی آن اعتقاد نیست و التزامی به قوانین آن ندارد. شرط دیگر زمامدار اسلامی توانایی اداره اموری است که برعهده دارد و این شرط نیز از روایتی از امام باقر (ع) به دست می آید. بنابراین شرایط اساسی زمامدار اسلامی عبارتند از: فقاهت، عدالت، توانایی، جامعه اسلامی. حدود ولایت فقیه فقیه بر یکایک افراد جامعه اسلامی از مسلمان و غیر مسلمان، مجتهد و عامی، مقتدان خودش و ... بلکه برخودش ولایت دارد و اگر حکمی را با توجه به موازین آن صادر کند، باید همگان، حتی سایر فقها و بلکه خودش، آن را رعایت و به آن عمل کنند. از سوی دیگر فقیه بر تمام شئون اجتماعی جامعه ولایت دارد و می تواند براساس موازی در آن، حکم کند و اگر چنین کرد اطاعت از او بر همگان واجب است. پرواضح است که از آنجا که فقیه، ولایت خود را از ناحیه شارع به دست آورده ناگزیر است در چارچوب ضوابطی که شارع در زمینه های گوناگون ارائه کرده، عمل نماید. اگر آنچه نسبت به آن می خواهد اعمال ولایت نماید از مباحات شرعی باشد، با میزان «مصلحت»، حکم می نماید. درست مانند اشخاص که در زندگی خصوصی خود می توانند در دایره مباحات شرعی به آنچه مصلحت تشخیص می دهند، عمل کنند. از این ولایت به ولایت مطلقه فقیه تعبیر می شود و مقصود این است که فقیه هرچند می تواند در هر زمینه و نسبت به هرکس حکم صادر کند، ولی در صدور این حکم می باید مصلحت، تزاحم و نظام های اسلامی را درنظر گیرد، همان گونه که امامان معصوم (ع) نیز احکام خود را با ضابطه، میزان و ملاک صادر می فرمودند. پس ولایت فقیه با حکومت مطلقه که در محافل سیاسی مطرح می شود متفاوت است. الف) نقش اجتماعی زن در حمایت از ولایت فقیه در این ناحیه فرقی بین زنان جامعه و مردان نیست. یک سری وظایفی بر گردن افراد جامعه است که رعایت این وظایف و عمل برطبق آن جامعه را به سوی آرمانهای بلند اسلامی سوق می دهد. همانگونه که روشن و واضح است، هیچ زمامداری هر قر هم که بر حق باشد، به تنهایی قادر به انجام اموری که جامعه را به سوی تعالی فرا می خواند، نیست. بلکه این مردم هستند که با حمایت از وی و اطاعت از فرامینش زمینه بهبودی را فراهم می آورند. حضرت علی (ع) در خطبه ای که در صفین ایراد فرموده اند، حقوق متقابل رهبر و مردم را نسبت به یکدیگر یادآور می شوند و می فرمایند: «آنگاه که مردم حق رهبری را ادا کنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت می یابد، راههای دین پدیدار و نشانه های عدالت برقرار و سنت پیامبر پایدار می گردد، پس روزگار اصلاح می شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس می شود، اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار و نیرنگ بازی در دین فراوان می گردد. از جمله حقوق طرفین که در همین خطبه ذکر گردیده است، تناصح بین و الی و مردم است. یعنی زمامدار و مردم، امام و مأمون باید همدیگر را به کار خیر نصیحت کنند، حق را برپا دارند و در کارهای نیک همدیگر را یاری نمایند. در قانون اساسی جمهوری اسلامی دقت در کار رهبر و توجه به امور وی برعهده مجلس خبرگان گذارده شده است و این امت هستند که با انتخاب صحیح و درست افراد شایسته و لایق، در این مهم شرکت می جویند. از سوی دیگر همین امت با گوش جان سپردن به فرامین رهبر الهی خود، او را در انجام کارهای نیک یاری می دهد. و به این ترتیب تناصح و دعوت به کار نیک، بین امت و امام به صورت کامل و دقیق صورت می پذیرد. امیرمؤمنان در فرازی دیگر از این خطبه زیبا به حقوق دیگر و الی و رهبر که بر گردن مردم است اشاره می فرماید و می گوید: مردم! از پست ترین حالات زمامداران در نزد صالحان این است که گمان می برند آنها دوستدار ستایش باشند و کشورداری آنان بر کبر و خودپسندی استوار باشد، من از شما می خواهم که مرا با سخنان زیبای خود نستایید، تا نفس خود را به وظایفی که نسبت به خدا و شما دارم، خارج سازم و حقوقی که مانده است بپردازم و واجباتی که برعهده من است و باید انجام گیرد ادا کنم. پس با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن می گوئید، حرف نزنید و چنان چه از آدمهای خشمگین کناره می گیرند، دوری نجویید با ظاهرسازی با من رفتار نکنید و گمان مبرید اگر حقی به من پیشنهاد کنید بر من گران آید یا در پی بزرگ نشان دادن خویشم... پس از گفتن حق یا مشورت در عدالت خودداری نکنید. حضرت در این فراز می فرمایند: حمایت واقعی از رهبر و فرایض او و یاری کردن او در انجام تکالیف الهی از حقوق رهبر بر مردم است. آنان که با چاپلوسی و تملق،ظاهری را حفظ می نمایند اما در واقع ضربه های جدی به سیر حرکت جامعه به سوی سعادت می زنند، در واقع حقوق رهبر را رعایت نکرده اند. آنان که در تعیین افراد لایق و شایسته برای پست های مختلف اجرایی و قانون گذاری کوتاهی می کنند و در انتخابات تلاش لازم را مبذول نمی نمایند، در کار حمایت از رهبر قصور دارند. بنابراین در جامعه اسلامی کنونی و با توجه به رهنمودهای امیرمؤمنان (ع) و سفارشات دیگر امامان معصوم (ع) واضح می شود که شرکت در انتخابات، گوش دادن به نصایح رهبر در زمینه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و عمل بر طبق آن فرامین و حمایت کامل و همه جانبه آن در مقابله با دشمنان داخلی و خارجی از وظایف اصلی مردم است و عدم انجام وظایف محوله، ضایع کردن حق رهبری است و تضییع حق وی تضییع است. در انجام وظیفه این وظیفه بین زن و مرد هیچ فرقی نیست. هر یک از آنان در هر شغل و منصبی که باشند در اجرای صحیح قوانین سهیم هستند و همان گونه که قبلاً نیز گفتیم رهبر هرگز به تنهایی از عهده این مهم بر نمی آید. در اینجا خالی از لطف نیست که اشاره به نقش زنان در طول تاریخ اسلام از ظهور این دین حق تاکنون داشته باشیم. زنان بسیاری می توان نام برد که در حمایت از رهبر و والی خود اقدام کرده اند و جان خود را نیز از کف داده اند. با دقت در زندگانی حضرت خدیجه (س) و حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (س) و زندگانی حضرت زینب (س) کاملاً روشن می گردد که هیچ گاه از این مهم غفلت نورزیده و در برهه های مختلف از زندگی خویش در مواقع ضرورت از امام وقت خویش حمایت کرده اند. در این مجال کوتاه جای ذکر رشادتها و شجاعتهای این فرزانگان تاریخ و پیروان بر حق آنها نیست. ب) نقش فردی زن در حمایت از ولایت فقیه گمان می کنم آنچه بیشتر باعث می شود تا به موضوع زن و حمایت از ولایت فقیه بپردازیم، نقش فردی زن در این حمایت است. اگرچه مردان هم نقشی مشابه در این مسئله دارند، اما به مناسبت موضوع، فقط به نقش فردی زنان در این زمینه می پردازیم. اهمیت نقش فردی اگر بیشتر از نقش اجتماعی زنان نباشد، یقیناً کمتر از آن نیست. و حتی به نظر حقیر عدم توجه به نقش فردی، نقش اجتماعی را نیز کمرنگ و چه بسا بی اثر خواهد کرد. به عبارت دیگر این دو نقش (فردی و اجتماعی) در هم تنیده اند. غفلت از یکی از آنها، مضمحل شدن دیگری را در پی دارد. زن مسلمان در یک جامعه اسلامی از آن جهت که زن است و از آن جهت که مسلمان است، وظایفی را برعهده دارد. اگر زن این وظایف را فراموش کند و فقط به نقش اجتماعی خویش بپردازد و از آنچه که شرع برعهده شخص او گذارده و او مکلف به به انجام آنها می داند،سرپیچی کند، نه تنها به خود ضربه زده است، بلکه اجتماعی را نیز در معرض خطر قرار داده است. در حالی که اگر به طور دقیق به وظایف فردی خویش عمل نماید، در سلامتی و رشد کل جامعه مؤثر خواهد بود. اسلام از زن می خواهد که عفت خویش را نگاه دارد و خود را از نامحرمان حفظ کند. در مسائل تربیتی نیز اسلام جایگاه ویژه ای برای زن به عنوان مادر و همسر و خانه قرار داده است و تعالی یک خانواده، تک تک افراد مؤثر هستند اما مادر به عنوان یکی از اصلیترین ارکان این اجتماع کوچک است. مادرانی که فرزندانی ایثارگر، فداکار، مؤمن می پرورانند، اینها هستند که می توانند پرچم حمایت از جامعه و رکن مهم آن یعنی ولایت فقیه را علم کنند. زمانی که شئونات اسلامی را رعایت می کنند و حجاب را به عنوان یکی از ارکان مهم دین که برای حفظ جامعه از فساد است، می پذیرند، اینها هستند که پشتوانه محکم تعالی جامعه و سعادت او به سوی آرمانهای بلند اسلامی اند. همان گونه که امروزه مشاهده می کنید دشمنان دین و انقلاب، برای به فساد کشاندن این قشر از جامعه از شعارهای فریبنده کمک می گیرند. در پوستینی از صلاح و رفاه زن، وارد صحنه می شوند، ولی قصد اولی و هدف اصلی آنها منسوخ کردن زن و از بین بردن یکی از حامیان واقعی جامعه انقلابی است. خیلی کودکانه اندیشیدن است اگر فکر کنیم آنان واقعاً درصدد رفاه ما هستند و بسیار خام خواهیم کرد اگر گمان کنیم، آنان آزادی ما را می خواهند. اگر خوب بیندیشیم و خوب تفکر کنیم در می یابیم که آزادی و عزتی که در اسلام برای زن وجود دارد، در هیچ یک از مکاتب و نحله های دیگر نیست. اسلام با تحصیل و فهم و تعالی زن نه تنها مخالف نیست، بلکه بسیار به آن بها می دهد. اسلام با بی بند و باری، فحشاء ظلم و تعدی و تجاوز مخالف است. چرا قشر زن تحصیل کرده ما باید گمان کند که حجاب مانع فهم و شعور او می شود؟ چرا شعارهای فریبنده فمینیسم او را از اصالت واقعی اش جدا می سازد؟ چرا بعضی زنان ما گمان می کنند که اگر یک فوتبالیست خوب باشند و یا در خیابانها دوچرخه سواری می کنند یا فلان ورزش را خوب بیاموزند، یا تمام وقت خود را در بیرون از منزل بگذرانند یا با همسران خود به مخالفت برخیزند، آزادی به دست آورده اند؟! توجه کنید هرگز اسلام با رفاه، با ورزش، سلامتی بدن و ... مخالف نیست. اما گاه این شعارها به هدف مسخ کردن زن مسلمان صورت می گیرد. این شعارها برای این است که زن، مثل سیده زنان عالم، فاطمه زهرا (س) را به عنوان الگوی زندگی خویش قرار ندهد.در جامعه ای که زنان آن، دنبال الگوها و نمونه هایی غیردینی می گردند، چنین جامعه ای بعد از گذشت چند نسل هرگز حکومت اسلام و خدا را نمی پذیرد. در حالی که تنها چیزی که برای انسان عزت می آفریند و او را سربلند می سازد و از یوق بندگی بیگانگان خارج می سازد، اسلام عزیز است. از این روی کاملاً واضح است که حفظ شئونات اسلامی از سوی زنان در جامعه اسلامی و توجه کامل آنها به کانون گرم خانواده در کنار مسئولیتهایی که برای زن در اجتماع وجود دارد و گاه وجود این مسئولیت ها بسیار ضروری و لازم است، همه و همه در حمایت از ولایت فقیه که در رأس هرم جامعه دینی قرار دارد بسیار مؤثر بلکه نقش اساسی دارد. اگر می بینیم فاطمه زهرا (س) از اینکه کار منزل به او محول می شود بسیار مسرور می گردد نه از این روست که که این کارها سبکتر است، بلکه به این دلیل است که می داند وظیفه اصلی زنان حراست از محیط گرم خانواده است. جامعه ای که به خانواده بها می دهد، جامعه ای سالم است. این وظیفه مهم را مردان نمی توانند بر دوش گیرند. و می بینیم که همین کوثر وجود که عالم خلقت برای وجود او خلق می شود، در هر بروعه و هر زمانی که لازم باشد در خارج از خانه به کارهای دیگر اجتماعی می پردازد و در دفاع از حریم اسلام تلاش می کند، چه در زمان حیات پدر بزرگوارش و چه بعد از رحلت ایشان. در خانه آن گونه و در خارج خانه اینگونه. اما با این حال از اینکه در تقسیم کار، کار خانه به او محول می شود بسیار خوشحال می گردد. در این جا، جا دارد که به عنوان حُسن ختام، یکی از کلمات امام راحل (رضوان ا...تعالی علیه) را که در مورد حضرت فاطمه زهرا (سلام ا... علیها) فرموده اند، ذکر نمائیم: «یک زن دنیا آمد که مقابل همه مردان است، یک زن به دنیا آمد که نمونه انسان است، یک زن به دنیا آمد که تمام هویت انسانی در او جلوه گر است.» منابع 1- صحیفه نور، جلد 8، صفحه 162 2- صحیفه نور، جلد6، صفحه 194 3- هادوی تهرانی، مهدی «ولایت فقیه»، صفحه 130- 67 4- نهج البلاغه، خطبه 216 5- ر.ک، نصیرپور، محمد قاسم، «زندگانی فاطمه زهرا (س)» صفحه 55-45 نویسنده: شمسی خراسانی

(0) نظر
1389/6/14 22:18

ردستان بعد از انقلاب اسلامی و مخصوصاً در هشت سال دفاع مقدس، منطقه فعالیت و درگیری گروهکهای ضد انقلاب کومله، دمکرات و دیگر گروهها بود. حمله بعثی ها و بمبارانهای هوایی، در کنار فعالیت نیروهای ضد انقلاب باعث ناامنی کردستان شده بود. برادران سپاه و ارتش و نیروهای انتظامی در کنار برادران و خواهران مسلمان کرد سعی در برقراری امنیت در کردستان را داشتند و در کنار عملیات نظامی، فعالیت فرهنگی را نیز انجام می دادند. در این دوران، هر کسی طرفدار انقلاب اسلامی بود و عشق امام و اسلام در قلبش بود، امنیت جانی نداشت. گروهکهای ضد انقلاب او را شناسایی می کردند و در فرصتی با حمله و اسارت او را ناجوانمردانه به شهادت می رساندند. و ناهید فاتحی کرجو از جمله این مظلومه ها به شمار می رفت. ناهید روز دوشنبه هشتم آذر 1361 به هنگام خروج از منزل توسط نیروهای ضد انقلاب ربوده و به روستای هشمیز به اسارت برده می شود. این دختر 18 ساله یازده ماه مورد سخت ترین و ناجوانمردانه ترین اذیت و آزار و شکنجه ها قرار می گیرد. گروهکهای ضد انقلاب، ضمانت آزادی او از زندان اسارت- خانه ای در روستای هشمیز- را توهین به امام و انقلاب قرار می دهند. روزهای اسارت همراه با سخت ترین شکنجه ها پشت سر هم می گذرد، اما ناهید، این دختر مسلمان کرد همچون آسیه حسرت حتی یک توهین و پشت کردن به موسی زمان را بر دل ضد انقلاب می گذارد. مردم روستای هشمیز بعدها تعریف کرده اند که گاهی می دیدند گروهک ضد انقلاب، ناهید را از محل اسارت بیرون می آورند تا دست و صورت خونین خود را بشوید، اما به خاطر تهدید و رعب و وحشتی که ضد انقلاب در دل مردم آن روستا انداخته، آنها هیچ کاری نمی توانند انجام بدهند. و سرانجام ناهید فاتحی تمام غرور ضد انقلاب را در هم می شکند. آنها جلو چشمانش گوری آماده کرده و این دختر مسلمان را پس از یازده ماه اسارت با تنی مجروح و خونین از شکنجه های وحشیانه زنده به گور می کنند. مراسم با اهداء لوح تقدیر به خانواده های شهدا به پایان رسید. دلمان نمی خواست از آن فضای معنوی و محفل الهی بیرون برویم. نگاهمان به نگاه مادران و پدران شهید گره می خورد و اندوه عمیق از سنگینی رسالتمان، ما را درهم می شکست. مردمی ساده و خونگرم، رنجدیده اما مقاوم و صبور که از شهرها و روستاهای اطراف برای شرکت در یادواره به سنندج آمده بودند. از سقز، دیواندره، بانه، مریوان، کامیاران و ... هرکدام لوح تقدیر از فرزند شهیدشان را همچون یادگار گرانبهایی در آغوش گرفته بودند و با چشمان مرطوب، اما تبسمی محزون و نگاهی پرسشگرانه تا بی انتها، آماده می شدند تا به شهر و روستایشان بروند. ظاهراً مراسم تمام شده بود. اما روایات حدیث این زنان شهید هنوز ادامه داشت. بعد از ظهر در محل استقرار، گفتگوی دوستانه با خواهران کردستانی آنقدر به درازا کشید که به شب خاطره تبدیل شد و البته فرصت خوب و گرانبهایی برای تجدید خاطرات بود. احمدپور- از خواهران نیروی مقاومت بسیج تهران- از شهادت همسرش می گفت. یعقوبی- همکار او- از سفرش به آذربایجان غربی و فعالیت مخلصانه خواهران بسیجی در دورافتاده ترین مناطق محروم با حداقل امکانات و هاشمی نسب و بشیریان و شکری از خواهران کردستانی، از ایام هشت سال دفاع مقدس و حضور زنان در سنگرهای مختلف پشتیبانی، امداد، فرهنگی، آموزش و حتی اسلحه بدست گرفتن و رویارویی با دشمن. منبع خاطرات بودند، اما لبریز از درد و حسرت و اندوه. حسرت باقی ماندن از قافله شهدا و درد فراموش شدن و اندوه و ارزشهای اسلامی توسط بعضی ها... گفتند و گفتند حتی از برادران شهید. از شهید عزیز کریمی که گروهکهای ضد انقلاب او را به اسارت می گیرند. دو کتف او را سوراخ می کنند و طنابی از آن عبور می دهند. دو زانویش را نعل می زنند و با طنابهای کتفش، او را دور تا دور روستا می چرخانند و بعد از شکنجه های بسیار او را در مقابل چشمان 2 فرزندش در تشت روغن سرخ می کنند و به شهادت می رسانند. از خوهر احمدی گفتند که به خاطر فعالیتش در ستادهای پشتیبانی جبهه ها به مادر احمدی معروف بود. مادر احمدی، پسرش را نیز در جبهه ها تقدیم اسلام کرده بود. از خواهرانی گفتند که به خاطر حضور در جبهه ها و فعالیت شدید در هشت سال دفاع مقدس ازدواج نکردند و عروس شدنشان را موکول به بعد از جنگ نمودند. و پس از پایان جنگ نیز، شرط ازدواج خود را، همسری جانباز قرار دادند. از خواهر تقوی، خواهر آقایی، خواهر بیات، خواهر قیصریان، خواهر قاضیان و صدها خواهر دیگر که پس از پایان جنگ هرکدام به شهرهایشان برگشتند و اکنون بسیاری از آنها به فراموشی سپرده شده اند. از شهدای گمنامی گفتند که در رویاهای صادقانه شناسایی می شدند. از رزمندگان مجروحی که توسط نفوذی های ضد انقلاب با آمپول هوا در بیمارستان به شهادت می رسیدند. و از جوی جلو استانداری کردستان که به جای آب، در آن خون شهدا جاری بوده است. شکری نیز از دوران کودکی و نوجوانی اش در دوران جنگ می گوید و این که چگونه چادر او را ضد انقلابیون یکبار پاره می کنند و یک بار دیگر به آتش می کشند تا دست از حجابش بردارد، از اهالی بیرجند است. در دوران جنگ به کردستان می آیند، خانوادگی بسیج اند و ... زمان اقامت به اتمام رسید و موقع برگشتن بود. خواهر بشیریان تا فرودگاه همراهی مان کرد و متواضعانه و صمیمی چند بار تکرار کرد، باز هم بیائید. ما را تنها نگذارید... خدایا همدلی چه شیرین است. همدردی چه لذتی دارد. گشتن و همدیگر را یافتن چه نعمتی است و اینها چه گرانبها گوهرهایی هستند که هنوز هم ساده، بی توقع، دور از هیاهو و جنجال فعالیت می کنند و برای استقرار درخت اسلام و انقلاب اسلامی زحمت می کشند و ما قدرشان را چه کم می دانیم... سینه شان گنجینه ای است از خاطرات حماسه ها، صندوقچه ای از حماسه های ناخوانده که هرکدام برگی از تاریخ مقاومت و ایثار زنان و مردان در هشت سال دفاع مقدسمان است که هنوز هم ایستاده اند. چه کسی حماسه های آنها را رویت خواهد کرد؟ چه زمانی تشنه شنیدن خواهیم شد؟ و این روح های خفته کی از خواب غفلت بیدار خواهند شد تا شرمنده خون شهدا نباشیم.... زهره یزدان پناه

(0) نظر
1389/6/14 22:12

• هم جبهه، هم پشت جبهه در آن روزهایی که دشمن، پشت دیوار خرمشهر منتظر ورود بود و شهر به تدریج از ساکنان خود خالی می شد، خواهران بسیج و سپاه خرمشهر از جمله زنانی بودند که ضمن جلوگیری از مهارت خانواده هایشان، خود به محافظت از انبار مهمات پرداختند. کار این خواهران تحویل مهمات و رساندن آنها به رزمندگان اسلام بود. محل استقرار عده ای دیگر از این زنان شجاع، مسجد جامع خرمشهر بود که برای کندن سنگر به نقاط حساس شهر اعزام می شدند. با اینکه تعداد آنها اغلب زیاد نبود ولی دلهایشان چون دریا وسیع و چون کوه محکم و استوار بود و این شجاعت و رشادت، باعث دلگرم شدن رزمندگان و پایداری آنها در برابر دشمن بعثی می شد. زنان تا آخرین روزها در خرمشهر باقی ماندند. تا جایی که برادران با زور آنها را از شهر خارج کردند. زنان نه تنها با کندن سنگر و تهیه غذا باری رزمندگان و حفاظت از مهمات، ایشان را یاری می دادند، بلکه گاهی با اینکه تعلیمات نظامی را در سطح ابتدایی گذرانده بودند ساعت ها در خط مقدم جبهه در برابر دشمن بعثی می جنگیدند. • پیرزن و سربازان عراقی پیرزنی عرب، در سوسنگرد زندگی می کرد و با داشتن شوهری پیر و نابینا خیلی شجاعانه از شهر دفاع کرد، معروف است که او با چوب دستی خود، چند سرباز عراقی را از پای درآورد . • اسارت عراقی ها شیرزنی یازده تن از سربازان عراقی را به اسارت می گیرد. این زن رزمنده که مادر شهید نیز بود، هنگامی که عراقیها به شهر سوسنگرد آمدند آنها را به خانه خودش دعوت می کند و برایشان غذا تدارک می بیند، موقعی که آنها مشغول استراحت بودند، درب اتاق را از پشت قفل کرده و نیروهای بسیجی را خبر می کند و آنها را به اسارت می گیرد . • دفن شهدا و نگهبانی جنازه ها در خرمشهر خواهری بود به نام زهره حسینی، او در هفته اول جنگ پد شهیدش را با دست های خود دفن کرد و روز یازدهم مهر هم بدن قطعه قطعه شده برادرش علی را، که در مدرسه به شهادت رسید. خداوند به او و خواهرش چنان تحمل داده بود که کارشان در گلزار شهدا دفن شهیدان و نگهبانی جنازه ها شد. • وقتی اسیر شدم اردوی تابستانی سپاه تمام شده بود. خودم را با قطار به اهواز رساندم. آن روز تمام منطقه را بمباران کرده بودند. همانطور که می رفتم با تشییع اولین شهید جنگ رو به رو شدم. درگیری های اصلی در آبادان و خرمشهر بود و من دنبال راهی بودم که خود را به آنجا برسانم. وسیله ای برای رفتن نبود. نمی دانستم چه باید کرد و چگونه می شود به آبادان رفت. کاش اصلاً از آبادان به تهران نرفته بودم که حالا اینطور سرگردان شوم. اگر برادرم بود کمکم می کرد، اما اهواز کجا و سپاه آبادان کجا؟ ناگهان دیدمش. باورم نمی شد. آمده بود اهواز تا سی نفر را به پشت جبهه منتقل کند. گفتم: اینها کی هستن؟ گفت: هیچی! پس برای چی به اهواز آمده اید؟ گفت: مشکل بنزین داشتیم. آمدیم بنزین ببریم. گفتم: من هم با شما می آم. گفت: نمی شه. اینها معتادن. زندان آبادان روزدن، مجبور شدیم بیاریمشون اینجا. و ادامه داد: چون اینجا جای مناسبی پیدا نکردیم، داریم برمی گردونیمشون به همون آبادان. به نظر معتاد نمی آمدند. قیافه های شان با بروبچه های ما فرق داشت. وحشت زده به نظر می رسیدند. عربی حرف می زدند. گفتم: اینها چرا عربند؟ چرا می ترسند؟ چیزی نگفت. من هم اصرار نکردم. وقتی در آبادان آنها را تحویل دادند، فهمیدم آنها اولین گروه اسرای عراقی بوده اند که در مرز شلمچه اسیر شده بودند. آن روز سی و یکم شهریور بود. هر کس به کاری مشغول بود که ناگهان شهر از این رو به آن رو شد! ولوله ای در شهر افتاد! آسمان را ابری از هواپیما پوشاند. عده ای رفتند و عده ای ماندند و پناه گرفتند. به سپاه آبادان رفتم و گفتم که آماده انجام هر کاری هستم و بدین ترتیب نماینده فرماندار در پرورشگاه و بیمارستان ها شدم. تعدادی بچه در پرورشگاه بودند. آذوقه شان کم بود. مسئولیت خروج انها را از منطقه به عهده گرفتم. در شهر به هیچ وجه نمی شد جان پناهی پیدا کرد. بچه ها را به کمک خواهر بهرامی و دکتر عظیمی و دستیارش «صفر» و یک پزشکیار و راننده به شیراز بردیم و با خیالی آسوده به آبادان برگشتیم، البنه نه به آبادان، بلکه... شب به «سربندر» رسیدیم. نیروهای زیادی آنجا بودند. می گفتند: شهر دارد سقوط می کند. جاده ها را بسته اند! رادیو این خبر را تایید نمی کرد. رایدو می گفت: عراقی ها آن سوی مرزها هستند! برای اینکه بی گدار به آب نزنیم، شب را در آنجا صبح کردیم. صبح حدود ساعت هفت به طرف آبادان راه افتادیم. در طول راه بچه های زیادی را می دیدم که آذوقه به شهر می بنرد. تعدادی دامدار هم بودند که دام و طیور به شهر وارد می کردند. صحنه ای غیرمعمولی بود، وجود انسان و حیوان در کنار هم! یکدفعه متوجه شدم عده ای زیر لوله های نفت دراز کشیده اند. هوا خیلی گرم بود. داشتم آنها را که در آن گرمای سخت زیر لوله های نفت دراز کشیده بودند دعا می کردم که دیدم دارند به طرف جاده می آیند. لباس سپاه به تن داشتند. باور نمی شد بچه های سپاه به سوی ما و به سوی وسایل نقلیه ای که کمی جلوتر و پشت سر ما می آمدند شلیک کنند! آرپی جی هم می زدند! بر اثر شلیک آرپی جی ماشین ما نصف شد. پزشکیار همراهمان به شهادت رسید و «صفر» جراحات عمیقی برداشت. من گیج و منگ شیشه ماشین را پایین کشیدم ببینم آنها که هستند! فکر می کردم ما را با نیروهای دشمن اشتباه گرفته اند! چون راننده گفت: یعنی نمی فهمند ما خودی هستیم؟ و با لحن ادامه داد: مثل اینک خودی و غیر خودی حالیشون نیست! و ماشین را نگه داشت. آنها داشتند عربی حرف می زدند: گفتم: اینها عربند! عرب؟! عراقی اند! راننده آرام گفت: پس اسیر شدیم! به او پرخاش کردم: ما را آوردی که تحویل عراقی ها بدی؟ گفت: خواهر؛ ما همه اسیر شدیم! همین طور که با راننده حرف می زدیم، عراقی ها رسیدند. در ماشنی قفل بود و نمی توانستند آن را از بیرون باز کنند. می شنیدم که می گفتند: گوم! گوم گفتم: چی می گید؟ دوباره گفت: گوم! فهمیدم منظورش این است که بلند شو! با فکر این که اسیر شده ایم. از ماشین پیاده شدم! برای ما اسارت در آن منطقه خیلی سخت بود، درست نزدیک شهر خودمان. و از آن سخت تر این که آنها ماهرانه ما را فریب داده بودند. باورمان نمی شد که اسیر شده باشیم، آن هم به این راحتی!

(0) نظر
1389/6/14 22:10
X