دفاع مقدس
درباره وبلاگ
بسیجی پانزد ساله ای که باید در تهران تیله بازی می کرد از پشت خاکریز تانک دشمن را نشانه می گیرد و امام بر دست و بازوی او بوسه می زند.

محفظه ای دیواری و سیمانی برای نگهداری آب خوردن و قابل شرب اردوگاه بود. بالای برخی از شیرهای اردوگاه به عربی نوشته بود. «غیر صالح للشرب»، چرا که آب لوله کشی اردوگاه املاح زیادی داشت. کف دستشویی و اطراف برخی لوله هایی که آب تراوش می کردند، ملاح بسیاری جمع شده و رسوب کرده بود.
اوایل اسارت، همین آب، از روزی ناچاری آب آشامیدنی بود، ولی بعدها یک تانکر، آب آشامیدنی را از یکی از رود خانه های دجله یا فرات به اردوگاه حمل می کرد و افراد هرآیشگاه با ظروف آبی که در اختیار داشتن، از این آب استفاده می کردند. بعدها به پیشنهاد و طرح و اجرای خود برادران، حوضچه ای دیواری و سیمانی ساخته و جهت رعایت مسائل بهداشتی، سقفی نیز برای آن تعبیه شد. طول و عرض این حوضچه، سه متر در چهارمترو ارتفاع تقریبی ان دو متر بود.
این آب انبار دارای یک دریچه ی خروجی، یک در ورودی آب و دوشیر نسبتاً بزرگ و حدود چهار شیر 5/1یا دو اینچی برای برداشت آب بود.
هر چند وقت یک بار این حوضچه شسته و نظافت می شد. از بانیان این کار خیر می توان از مرحوم آزاده ی زنده یار جلیل اخباری،عمو فریدون و غلام بیات یاد کرد.

(0) نظر
1389/6/12 12:33

یک دایره با قطر بیست تا بیست و پنج سانتی متر و زمینه ی قرمز و کلمه ی « مستشفی» که به رنگ سفید نوشته شده بود، علامت و راهنمای بهداری بود.
سه اتاق مجزا و متصّل به هم و دو دستشوی و یک حمّام، فضای بهداری را تشکیل می داد. این فضا را یک سالن نستباً عریض و کم نور به اردوگاه وصل می کرد.
دیوارهای قطور و سیمانی و سرد سالن و آسایشگاه ها و اتاق ها بر سردی اسارت می افزود. ظرفیت بهداری اردوگاه را ده تا پانزده تخت تشکیل می داد. همه ی این تختها گاهی اشغال و گاهی نیمه اشغال بودند.
آرزو می کردیم ای کاش تعداد تختها بیشتر بود تا شاید اسرایی را که روی زمین سرد و سیمانی کف بهداری – با آن امکانات کم- از درد به خود می پیچیدند، روی خود جای می دادند.
دکتر رضا و دکتر فرهاد را اسرای موصل چهار به خوبی می شناسند و زحمات و خدمات آنها را فراموش نکرده اند. آن دو عزیز و امکانات کم و مشکلات بهداری هیچ گاه از یاد نمی روند. با وجود همه ی کمبودها، نظافت بهداری هیچ راه می یافت، بسیار با اهمیّت بود. درو دیوار تمیز و رنگ خورده ی بهداری و ملحفه های سفید انجا و انضباط حاکم بر آن مجموعه ی کوچک، محصول زحمات برادران شاغل در بهداری و دیگر اسرای عزیز موصل چهار بود.
آرامش و خلوت بهداری، برخی اوقات، از داروهای مصنوعی، مؤثرتر و شفابخش تر بود، ولی همین آرامش و سکوت زیبا را ضربات پی درپی کابل در زندان مقابل بهداری برهم می زند و فریاد خشم و درد می آورد . بهداری اردوگاه ، علاوه بر خدمات عمومی، گاهی فواید و برکات جنبی نیز داشت. جاسازی برخی اشیای ممنوعه، فیلمهای رادیوگرافی، پلاستیکهای سفید جهت نوشتن، پوسته ی برخی سرمها برای ساختن البوم عکس و برخی قوطیهای پلاستیکی برای تهیه ی فلاسک چای اسارتی که ساعتها چای و اب گرم را قابل استفاده نگه می داشت، از آن جمله است.

(0) نظر
1389/6/12 12:29

درآن اسارتکده ی قحطی و غربت آلود فروشگاه نقش حساسی داشت، حضور فرد مسئول نسبتاً منصفی می توانست هزاران گره از مشکلات مادی و غذایی افراد بگشاید ولی کمتر زمانی اتفاق می افتاد که فردی صالح و دلسوز یا حتی کمی منصف امور فروشگاه را را به دست گیرد. مسئولین این نوع فروشگاه ها وظیفه داشتند یک و نیم دینار حقوق ماهانه ی اسرا را به هر طریق ممکن جذب کنند، پس فرقی نمی کرد چه کالایی و با چه قیمتی فروخته شود از سوی دیگر فروشگاه می توانست برای عراقیها اهرم فشار بسیار حساسی علیه اسرا باشد که عموماً این اهرم به کار گرفته می شد و جان صدها نفر را به لب می رساند. مثلاً شیر خشک، باتوجه به کمبود مواد غذایی و با وجود ناراحتیهای گوارشی، زخم اثنی عشر، التهاب و زخم معده در سلامت افراد نقش حیاتی داشت، ولی گاهی به دستور فرمانده عراقی ، حتی یک قوطی شیر هم در اردوگاه یافت نمی شد وبه جای آن کارهای غیر ضروری را با چند برابر قیمت به اسرا تحمیل می کردند و مستمری یک و نیم دینار ماهانه اسرا پیشاپیش هزینه می شد. 
تهیه برخی کالاهای اساسی مانند برنج، عدس، روغن و فروش با قیمت مناسب می توان شکاف کمبود موادغذایی پرکند، ولی متأسفانه این به ندرت انجام می شد.
سربازی که امور حانوت را به دست می گرفت برای خود حکومتی داشت، هم قانونگذاربود ،هم قاضی وهم مجری حکم قضا. از این رو،اسب حکومت خود را به هر سو که می خواست می راند ساعات محدود ی در محل کار حاضر می شود، پول را می گرفت و کالای مورد نظر خودش تحمیل می کرد.
هر ماه یک بار، درست زمانی که صلیب سرخ در اردوگاه حاضر بود، حانوت باز و مرتب بود و بعد از خروج صلیب سرخ تا ملاقات بعدی، وضع حانوت همان بود که بود.
یکی از سربازان عراقی که در ماه مبارک رمضان مقدار قابل توجّهی زولبیا به اسرا فروخته بود، بعدها اعتراف کرد که آنها را یکی از بازاریهای عراقی به رایگان جهت اسرا فرستاده بود. یک و نیم دینار یعنی هزار و پانصد فلس حقوق یک ماه یک اسیربود. با این پول برخی امکانات جزئی تأمین می شد. مثلاً یک ناخی گیر، هفتصد فلس و یک قوطی شیر خشک هم به همین قیمت بود . خمیر دندان، مسواک، نخ، سوزن، سنجاق قفلی، شیر خشک، کش، تیغ خود تراش، ماشین ریش تراش، فرچه، خمیر ریش و .... از جمله اقلامی بود که با حقوق ماهانه خریداری می شد.

(0) نظر
1389/6/12 12:28

زندان، یک اتاق 5*3 با یک در ورودی کوچک و بدون منفذ نور بود. در اواخر، دیوارهای زندان را زیادهای عاشورا ، امین اسّد، دعای کمیل، ندبه و آیات قرآن و اشعار عرفانی پوشانده بود. این نوشته ها، زبان حال زندانیانی بود که ساعتها، روزها وحتّی ماه هایی از عمر خود را در انجا گذراند بودند.
قطرات به جا مانده ی خون اسرای زندانی بر سقف مرتفع زندان، با زبان بی زبانی سخن می گفت و از توّحش قرون وسطایی و حسد و کینه دشمن حکایتها داشت. این قطرات خون، همراه با ضربات پی درپی کابل ، از پیکر نحیف اسرا به سقف پاشیده بود.
زندان در زندان، یا زندان در قفس، نوانی بودکه اسرا به زندان اردوگاه داده بودند. زندان ، عقوبت و مجازات، عادّی ترین و ساده ترین جرایم – البتّه به زعم عراقیها- بود. همه چیز ممنوع بود. چیزهای مجاز آزاد، انگشت شمار بودند و شرح ممنوعیتها و محرومیتها، مثنوی هفتاد من کاغذ می شود.
قلم، قلمی که خدای رحمان بدان قسم خورده و سوره ای از سوره های قرآن به نام آن نازل شده، ممنوع و داشتن آن موچب عقوبت شدیدی بود. داشتن قلم، پانزده روز زندان داشت. داشتن کمربند ممنوع بود و زندان داشت. تیغ اره ، کارد، چاقو و هر چیز شبیه به ان ممنوع بود. کاغذ ، سیم برق ، کلاه و لباس شخصی نیز چند قلم از ممنوعیتها بودند. شب بیدار بودن، همان و صبح زندان رفتن، همان دکتر اردوگاه برای کم کردن آمار بیماران، عده ای را با نسخه و ویزیت زندان مداوا می کرد و برای بیماران نحیف و لاغر و ضعیف، به جرم دروغ گفتن و تظاهر به بیماری، زندان تجویز می کرد. گروهبان مقداد ، مدیر داخلی اردوگاه مسئول اجرای این توصیه و پیچیدن نسخه ای بود که « نذیر عبید عبّاس » نوشته بود، پزشکی که به دکتر «سجینی» معروف شده بود

(0) نظر
1389/6/12 12:24

فرار کردن از موصل چهار ، با استحکامات اطراف اردوگاه و سیم خاردارها و کانالها و پستهای نگهبانی و گشتیها تقریباً غیر ممکن بود. البته این در همه ی اردوگاهها یکسان نبود و در برخی جاها، استحکامات و تدابیر امنیتی از موصل چهار ضعیف تر بود.
شاید اوّ لین فرار، فرار دو نفر از اردوگاه موصل یک قدیم بود که در عید نوروز سال 62 انجام شد و ظاهراً موفّق بود. آن دو نفر به ایران رسیدند ؛ ولی فرار آنان، تبعات و عواقب خوبی برای دیگر اسرا نداشت. بعد از این کار، بسیاری از راههای ورودی را با سیمان و بلوک بستند و بیمارانی که به بیمارستان شهر موصل
می بردند، به زحمت افتادند. در انتقال بیمار نیز محدودیتهای جدید اعمال شد. پنجره ی هواکشها و نورگیرهای دستشویی ها را هم بستند که تا اواخر اسارت بسته ماند و بسیار آزاردهنده بود. نرده های پشت پنجره ها را هم اضافه کردند. سیم خاردارهای اطراف اردوگاه نیز دو چندان شد . به کار کانال کنی و گشت زنی و ایجاد پستهای نگهبانی هم بیشتر از قبل پرداختند.
به سبب همین اذّیت و آزارهای بعد از فرار و افزایش محدودیتها، از آن پس فرار نه یک عمل شجاعانه و افتخار امیز که، کاری مذموم ومحکوم به حساب می آمد. رهبری اردوگاه حجت الاسلام ابوترابی نیز فرار را مذمّت کردند.
طرح و فکر فرار و آمادگی اسرا برای این کار شنیده و دیده می شد، ولی این عمل در محدوده ی اردوگاه ما ممکی مشد. در بعضی اردوگاهها، فرارهای نا موفّق یا نیمه موفّق صورت گرفت وهر چند که شجاعت و شهامت آن دوستان قابل تحسین بود، ولی در مجموع چنگی به دل نزد.
در پی اقدام به فرار فردی به نام سالار، آمارگیری ها بسیار زیاد شد. از آن پس، فرصت شش یا هفت ساعته ی آزاد باش بیشتر صرف آمار گیری می شد و شانزده یا هفده ساعت بقیّه ی شبانه روز را در اتاق زندانی بودیم. گروهی از برادران به شوخی می گفتند: « سالار، سالار، آممار روکردی چهار بار...»
در هر شبانه روز، چهار بار از اتاق اول تا اتاق آخر پنج نفر- پنج نفرمی شمردند و حساب می کردند و جمع می زدند، در حالی که تعداد افراد، 1946 نفر یا کمی بیشتر یا کمتر بود. ماجرای فرار سالارو دو نفر از موصل یک و فرارهای ناموفّق و نیمه موفّق دیگر ، مفصّل و از عهده ی این کتاب خارج است.

(0) نظر
1389/6/12 12:22

اردوگاه موصل چهار ، تنها یک در ورودی داشت. چهار برج دیده بانی در چهار گوشه ی اردوگاه قرار داشتند ولی حدود هشت پست نگهبانی در کیوسک های چوبی به رنگ سبز وسفید و با علامت اختصاری «الف و ع » ا ز اردوگاه محافظت می کرد. اوایل اسارت دشمن در حفاظت فیزیکی و استحکامات و ایجاد موانع اطراف اردوگاه قدری ضعیف بود ولی یک فرار موفق در سال 62 آنها را از خواب بیدار کرد از ان پس اطراف اردوگاه را یک جاده ی خاکی کشیدند که نفربرهای دشمن در بیشتر اوقات بر روی آن سرگرم گشت زنی بودند. قبل از جاده، کانالی نسبتاً عمیق، اردوگه را دور می زد. علاوه بر این دو، یک سری سیم خاردار توپی و حلقوی نیز به استحکامات اضافه کردند. گفته می شد که بلافاصله پس از دیواره ی اردوگاه، میدان مین وجود دارد. تمامی پنجره های رو به بیرون آسایشگاهها که قبلاً با یک لایه ورق آهن جوش داده شده بودند، با سنگ و سیمان بسته شدند. تنها دو هواکش در توالت های اردوگاه وجود داشت که آنها را هم با سیمان مسدود کردند. چند هوا کش کوچک حمّام را هم با سنگ و سیمان بستند.
افرادی را که برای مداوا به بیمارستان موصل منتقل می کردند، با چشم و دست بسته می بردند. آنها حتّی حق سر بالا کردن هم نداشتند. فشارهای بعد از هر فرار به حدّی زیاد بود که افراد باور پیدا کردند که فرار در این موقعیت اشکال شرعی دارد. پیدا کردن نصف تیغ اره ی شکسته سبب شد که تعداد میله ها و نرده های پشت درو پنجره ها را اضافه کنند و در برابر هر لولای در، یک زنجیر کلفت به در و چار چوب در اسایشگاه ها جوش بدهند. امارگیری رسمی ، از دوبار به چهار بار افزایش یافت. بدین طریق، بیشتر از نصف ساعت آزاد باش که در محوّطه بودیم ، تلف می شد.

(0) نظر
1389/6/12 12:21

دیگر هم اردوگاه را به چهار قسمت مساوی قسمت می کرد. در این طول و عرض، 1946 اسیر بی گناه زندگی می کردند. وزمین فوتبال، والیبال، میز پینگ پنگ، باغچه ی سبزی کاری، فضای قدم زدن. آفتاب گرفتن و پتو و لباس پهن کردن هم در همین گنجانده شده بود. این دینای آزاد ما بود که هفت ساعت از بیست و چهار ساعت شبانه روزمان را در آن می گذراندیم و نفس می کشیدیم . وجو د یک یا دو چاله سرویس ، دو پارکینگ مسقّفو عبارتهای چوم « اهی السائق» الماء»،« الزیت» و« البنزین» حاکی از این بود که این پادگاه، پارک موتوری و محل سرویس داشته است. آب مشروبو آشامیدنی اردوگاه، از دجله یا فرات و توسط تانکر تأمین می شد. آب لوله کشی رسوبات زیادی داشت. قسمتهای مختلف اردوگاه را آسایشگاههای اسرا ، آشپزخانه زندان درمانگاه انبار کتابخانه و فروشگاه تشکیل می داد.اسایشگاهه تعدادشان در اواخر دوره ی اسارت به بیست و چند تا رسیده بود و اشپزخانه فقط یک اتاق بزرک داشت. کتابخانه، انبار ارزاقو زندان هم هر کدام یک اتاق بودند. درمانگاه شامل دو اتاق به اضافه ی مطب دکتر عراقی بود . هر دوآیشگاه یک حمّام شش دوشه داشتند. شاید ذکر نام برخی از اردوگاههای اسرا در عراق در پایان این مطلب مناسب باشد: استان نینوا ( موصل : اردوگاههای موصل 1234) 
النبار (عنبر : ادوگاههای شماره 1و2 عنب و اردوگاه بین القفصین )
اردوگاههای رمادیه، صلاح الدین، تکریت و چند اردوگاه دیگر که اسرای ثبت نام نشده با وضع وحشتناکی در آن به سر می بردند.

(0) نظر
1389/6/12 12:19
X