دفاع مقدس
درباره وبلاگ
بسیجی پانزد ساله ای که باید در تهران تیله بازی می کرد از پشت خاکریز تانک دشمن را نشانه می گیرد و امام بر دست و بازوی او بوسه می زند.

خلاصه: عبدل، نوجوانی است که یک پایش را در جریان گلوله باران دشمن از دست داده است و خاطرات گذشته خود را به یاد می آورد. در جریان گلوله باران، پدرش به شهادت رسیده است. پس از مدتی آوارگی، بالاخره به تهران می رود. برادرش نیز که ابتدابا گروهکهاست، طرفدار جمهوری اسلامی شده و به جبهه می رود. عبدل نیز در تهران شاهد ازدواج ناموفق خواهرش با جوانکی به نام فرامرز است. عبدل کم کم به سیاست روی آروده، در جریان مبارزات سیاسی به روند مخالفت با رئیس جمهور وقت می پیوندد.
بالاخره تحت تأثیر آزادی خرمشهر و شهادت اکبر، برادرش، دبیرستان را رها کرده و روانه جبهه می شود، در حالی که شعر در وجودش می جوشد.
ساختار سرود اروند رود
«سرود اروند رود، با زاویۀ دید سوم شخص محدود روایت می شود. داستان پا به پای عبدل از خرمشهر تا تهران پیش می رود. بیشتر عبدل و کمتر دیگر اعضای خانواده در مسیر زندگی سخت آوارگی دنبال می شود.
«سرود اروندرود» داستانی لطیف و جذاب است که خوب شروع می شود و بد تمام می شود. گرچه شهادت اکبر، امری غیره منتظره است و ضربۀ لازم را به خواننده می زند، اما برای تغییرو تحول او هیچگونه مقدمه چینی نشده است و اصولاً او که آنقدروابسته به گروه مخالف است،چنان که در جریان درگیری های مسلحانه هم حضور دارد،بلافاصله پس از طرد از سوی خانواده،خانواده ای که خود،آنها را بی سوادمی داند، چگونه می تواند به یکباره راه جبهه را پیش گرفته و تا مرز شهادت بجنگد؟
شعارهای پایان کتاب، داستان جذاب را دچار افتی چشمگیر می سازد. این امر،نمایانگر آن است که گرچه منیژه آرمین داستان را با حوصله شروع کرده و خوب گسترش داده است، ولی با شتاب به پایان رسانده است.


(0) نظر
1389/6/17 11:40
X