دفاع مقدس
درباره وبلاگ
بسیجی پانزد ساله ای که باید در تهران تیله بازی می کرد از پشت خاکریز تانک دشمن را نشانه می گیرد و امام بر دست و بازوی او بوسه می زند.

رمان حجیم « رقص در دل آتش» نوشتۀ سعید عاکف در 412 صفحه توسط نشر کوثر با تیراژ 5000 مجلد برای اولین بار درسال 1379 منتشر گردید. درمقدمۀ این رمان آیات 11 و12 سورۀ مبارکۀ طه آمده است که: « پس چون آمد آن درخت را، ندا در داده شد: ای موسی، همانا من پروردگار تو هستم، حب دیگری را، جز خدا، از قلب بشوی و بیرون کن، قطعاً تو در سرزمین پاک و مقدس « طوی» هستی.» و بعد جملاتی از مولانا جلاالدین محمد مولوی که: « در آدمی عشقی و دردی و طلبی، و خاری و تقاضایی هست که اگر صد هزار عالم ملک او شود، نیاسـاید و آرام نیابد. آخر معشوق را « دل آرام» می گویند؛ یعنی دل به وی آرام گیرد.» عاکف با این مقدمه رمان خود را آغاز می کند که حکایت از کشمکش و جنگ میان درون آدمـی و بیرون آدم ها دارد وهیچ چیزی آن را آرام نمی کند مگر یاد خدا و همنشینی با خدا و همه را از قلب خارج کردن و خدا را جای دادن.
داستان « رقص در دل آتش» دربارۀ سردرگمی و سرگردانی شخصیت اصلی آن یعنی هاشم است. هاشم که دریک خانوادۀ مذهبی و در روستا پرورش یافته، تفاوت فاحشی با پدر و بردارش دارد. تمایلات مذهبی در او بسیار کم است و حتی دربرخی مواقع تمایل به انجام کارهای خلاف دارد. اما خواننده در می یابد که خیر بر شر وبدی غلبه پیدا می کند. اما همین که او درمقایسه با برادرش علی قرار می گیرد با اطرافیانش دچار مشکل می شود زیرا که از نظر پدرش، خوب بودن، یعنی مثل علی بودن. علی طلبه ای است که طالب علم، ایمان و شهادت است. اما با چند برخورد شفیع خلافکار را درست و وارسته می سازد. اما تأثیری بر روی برادرش هاشم ندارد.» هاشم فقط و فقط از بیهودگی و پوچی زندگی صحبت می کند. تا این که او با مرگ علی متأثر می شود و همان تأثر او را منقلب
می کند. او سعی می کند و تصمیم می گیرد که مانند علی باشد. هاشم در راه علی قدم می گذارد اما نمی تواند ثابت قدم باشد و دائم دچار خطا و اشتباه و لغزش می شود. شر و خیر دائم در هاشم جریان دارد. نام کتاب از رقص یعقوب چوپان پیرمرد روستایی در کنـار آتش برای دورکردن گرگ ها و نجات علی و هاشم که در بیابان گرفتار شده بودند، گرفته شده است ویا از رقص سید مهدی و شفیع در دل آتش دشمن درجبهه و شاید رقص مدام احساسات ضد و نقیض هاشم در آتش وسوسه های شیطان. شاید به خاطر همین، عاکف یعقوب چوپان، سید مهدی و شفیع را سربلند از آتش به درمی آورد، اما هاشم را درآتش گرفتار و می سوزاند. این هاشم است که مدام دچار شر می شود و مدام درآتش وسوسه و شر قرار می گیرد. در رمان « رقص در دل آتش» معلوم نیست که چرا زنان هیچ نقشی ندارند و وقتی هم نامی از آنها برده می شود شکل منفی به خود می گیرد. با این که عاکف توانسته است ازهمان زنان منفی، نیز شخصیت هایی تأثیرگذار به جای بگذارد. اما ای کاش تلاش بیشتری در شخصیت پردازی و باور پذیری آنها در داستان می کرد. از دختر روستایی ابتدای داستان تا دختر جاسوس در لبنان و دختر بدکاره در آخر داستان. جالب آن است که نام همۀ آنها طوبی است؟! چرا؟! این را باید ازخود آقای عاکف پرسید. به هر حال عاکف که تا به حال به عنوان گردآورنـده و بازنویس خاطرات رزمندگان به خصوص رزمندگان استان خراسان بوده برای اولین اثر و رمان بلند خود گام بزرگی برداشته است و چه خوب است که پا را فراتر بگذارد و با همان قلم خود که نشان داده می تواند داستان بنویسد از خاطراتی که گردآوری می کند به جای آن که نثر داستانی به آنها بدهد از دل آنها داستان خلق کند. چه درحکایت « خاک های نرم کوشک» که زندگی شهید عبدالحسین برونسی، مردی که از بنایی به سرداری رسید و در طول زندگی دنیایی اش آن قدر شگفتی بیافرید که تشنگان دریای عظیم معرفت، همواره به دنبال چیدن خوشه ای ازآن خرمن می باشند وچه در« نسیم تقدیر» که از خاطرات برادرآزاده محمد جواد سالاریان حکایت می کند.« . . . من قبلاً بارها ازهم رزمانم شنیده بودم که هنگام شهادت، یکی از حضرات مقدسۀ معصومین(ع) بر بالین فرد محتضر حاضر می شوند. و حالا شاهد حضور مبارک یکی ازآن بزرگواران بودم واز تأثیر همین حضور بود که گویی در یک مدهوشی بی انتها فرو رفتم. از هیچ کدام ازآن دردهای طاقت فرسا خبری نبود. جز نورانیت و صفاء محسوسات و ادراکات دیگری نداشتم. به وضوح می دیدم که باید آمادۀ رفتن شوم، رفتن به سوی آخرت.»
همچنین در « حکایت زمستان». ( متن این کتاب توسط یک خانم تایپ شده است. ایشان درگیر کار بود که یک روز همسرش آمد نزد حقیر. گفت: خانم من تا به حال کتاب های خاطرۀ زیادی را تایپ کرده است، ولی به لحاظ روحی و روانی هیچ کتابی تا این اندازه روی او تأثیر نگذاشته بود. او تا حدی تحت تأثیر قرار گرفته که گاهی با این که تشنه است ولی برای ابراز همدردی با اسرایی که سال ها از اتمام اسارت آنها می گذرد تا چند ساعت آب نمی خورد گاهی هم از خیر خوردن غذا می گذرد.)
قسمتی از مقدمۀ کتاب « حکایت زمستان»، و یا « کلید فتح بستان» و « مسافران ملک اعظم» و « مسافر ملکوت» که توسط عاکف گردآوری و جمع آوری شده است می تواند از بافت خاطره به بافت داستان تبدیل شود. همت بسیار بالای او که از شهر مقدس مشهد، که درآن ساکن است و بزرگ شدۀ آنجاست، بکوبد و شهر به شهر برود برای بازاریابی و فروش کتابهایـش. همان گونه که انرژی می گذارد و به دنبال آدم هایی که درفاع مقدس بوده اند و کمتر نامی ازآنهاست می رود و مصاحبه و تدوین و بازنویسی می کند همان گونه نیز انرژی برای پخش وتوزیع آنها می گذارد؛ که البته این وظیفۀ او نیست و او را از حرفه ای شدن در نوشته به دور می کند. چرا که نوشتن چیزیست و توزیع و فروش و پخش چیز دیگر؛ دو دنیای متفاوت. عاکف می تواند تکلیف خود را با آثارش روشن کند. خلق یک اثر از حماسه های جاودانۀ دفاع مقدس و یا نشر یک اثر.


X