دفاع مقدس
درباره وبلاگ
بسیجی پانزد ساله ای که باید در تهران تیله بازی می کرد از پشت خاکریز تانک دشمن را نشانه می گیرد و امام بر دست و بازوی او بوسه می زند.

رمان«جنگی که بود» نوشتۀ کاوه بهمن با موضع دفاع مقدس در سال 1377 توسط نشر صریر در 5000 جلد منتشر شد . داستان اعضای یک خانواده را در آغاز جنگ تحمیلی در خرمشهر روایت می کند.
در شروع داستان ، در اولین جمله، حبیب پیشنهاد سینما رفتن می کند. این نشان می دهد که شخصیت های داستانی در امنیت جانی هستند. مشکل خاصی ندارند. جنگ به پایان رسیده است و داستان اوضاع پس از جنگ است. رمان «جنگی که بود» داستان زندگی دو جانباز به نام های حبیب و رضا است.رضا دو چشم خود را در جبهه از دستداده است . و حبیب نیز بر روی صندلی چرخدار می نشیند و دوپای خود را از دست داده است. درجریان داستان، رضا به یاد دوران کودکی خود می افتد.مرگ مادر ، گم شدن خواهر و پدرش را هنگام حملۀ عراقی ها به خرمشره به یاد می آورد. در ابتدا خواننده به اشتباه گمانمی کند حبیب مورد توجه نویسنده است و گذشتۀ او باز آفرینی می شود. درصورتی که پس از به پایان رسیدن فصل اول مشخص می شود که رضا و گذشته اش، محور اصلی حوادث داستانی است.رضا مقاومت مردم ومسلح شدن آنها را در تلاض برای دفاع از کشورشان به خاطر می آورد .حال،پس از جنگ ، رضا به دنبال خواهرش زهرا به تهران آمده است و در این حین قبر پدرش را یم یابد .تمیز بودن قبر پدر ، امیدی تازه را در دل رضا می تاباند. رضا بالاخره خواهرش زهرا را سر قبر پدر می یابد و شور و شعف آنها ازپیدا کردن یکدیگر و عظمت این لحظات، رزمندۀ دیگری را که در قبرستان است متحول می کند و باعث می شود تا او هم به سوی خوانواده اش بازگردد.
موضوع رمانف به روزهای آغلزین جنگ برمی گردد؛ روزهاییکه دشمن خرمشره را به محاصره درآورده وشهر ، با وجود مقاومت مردمی، درحال سقوط است.کاوه بهمن با دست مایه قرار دان چنین ایام پرالتهابی، اعضای یک خانواده ار محور قصۀ خود قرار می دهد؛ مادر به شهادت رسیده است؛ پدر که در آغاز حملۀ دشمن مفقود شده و از او خبری نیست؛ خواهر و برادری که تصمیم گرفته اند در شهر بمانند و مقاومت کنند. زهرا و رضا مظهر دو نوجوان مقوم در حماسۀ هشت سال دفاع مقدس هستند که به کمک رزمنده ها شتافته اند. بخش هایی از رمان،نمایی نزدیک از مقاومت مردم خرمشهر را نشان می ردهد. کاوه بهمن نگاهش به مردم است. به ویژه مردم خرمشهر که به خاطر حملۀ ناجوانمردانۀ دشمن چه مشکلات و سختی هایی را تحمل می کنند.
در بخش دیگر ، داستان به سقوط خرمشره و اسارت رضا، در حالی که بینایی خود را از دست داده اسارتش به دست نیروهای بعثی ، مسائل مربوط به بیمارستان و اردوگاه عراقی ها می پردازد.
کاوه بهمن در توصیف صحنه ها و بیان دیدگاه هایش نسبت به شخصیت های داستانی از نثر روانی استفاده نکرده است.جابه جایی افعال و تغییر چارچوب جمله بندی ، نه تنها نثر را روان نکرده بلکه باعث سکته های بی مورد در کلام راوی شده است و به طور کلی باعث خسته شدن خواننده می شود. از طرف دیگر پراکنده گویی ها و از این شاخه به آن شاخه رفتن راوی مشکل را برای خواننده دو چندان می کند. راوی ابتدا می گوید که حبیب به عمد می خواهد از زیر بار کمک به رضا شانه خالی کند و از سویی می گوید که او سالیان متمادی است که به رضا کمک می کند. این توصیف ها در حالی گفته می شود که کاوه بهمن به طور منسجم به ارایۀ شواهد خود نمی پردازد.
تنها نکتۀ بسیار زیبا در این ارتباطۀ توصیف محیط و رفتار رضا در لحظۀ درک محیط پیروامونش است. به عبارت دیگر ، نویسنده در نشان دادن جهان از منظر یک فرد نابینا توانسته است قدرت قلم خود را نشان دهد. کاوه بهمن به خوبی توانسته است همچون یک فرد کور در محیط پیرامونش قدم بزند. اشیاء را لمس کند، و جهان پیرامونش را با همان احساس و همان طریق تجربه کند. خواننده با وجود این که با دو شخصیت در همان ابتدا مواجه می شود بیشتر از آن که احساس یک فرد فلج را دریابد، به درون ذهن یک فردکور می رود و از دریچۀ چشمان نابینای او محیط را تجربه می کند. در نتیجه خواننده بیشتر از آن که با تو صیف صحنه ها مواجه شود با اصوات مختلف آشنا و از طریق صدای اشیاء و افراد پی به ماهیت وجودی اشیاء می برد؛ درست همان گونه که یک فرد کور پیرامونش را درک می کند.
رضا همچنین حبیب را دوست دارد و بیش از هر چیز دوست دارد با او معاشرت کند، اما چون نمی خواهد و بال گردن حبیب باشد، سعی می کند از او فاصله بگیرد. چنین عملکردی به دلیل تناقض موجود میان کلام راوی و گفته های دو شخصیت داستان –حبیب و رضا- آن چنان که باید مطرح نشده است.
ضمن آنکه، نویسنده ،برای مطرح کردن عشق بی پایانمردم جنوب به زادگاهشان، فردی به نام صادق را وارد داشتان می کند و در کنار حبیب و رضا قرار می دهد.صادق چون حبیب اهل جنوب است و دردرگیری های گذشته شرکت داشته است. دراین بخش از داستان به شوق و میل حبیب به سرزمین مادری اش و خاطرات و گذشتۀ آن مناطق بیش از حد تأکید شده است. صادق در واقع عامل اصلی تداعی گذشته ها و خاطرات جنگ و خاطرات جنگ است. پس از مطرح شدن خاطرات گذشته و اوضاع و احوالی که برمردم جنگ زده گذشته است، نوبت به زمان حال می رسد و این موضوع عنوان می شود که زمانه تغییر کرده است و آن چه امروز می گذرد با زمان جنگ بسیار فرق دارد. نویسنده تنها به اشارۀ صادق اکتفا می کند وتمامی مسایل و حوادثی را کهبرمردم گذشته است را تنها در صحنه ای کوتاه نشان می دهد.
کاوه بهمن در رمان « جنگی که بود»بیش را هر چیز، به ارزش های موجود در هشت سال دفاع مقدس واقف است و تا آن جا که توانسته این موارد را به تصویر کشیده است. شجاعت و از خود گذشتگی اهالی بومی منطقه یکی از مواردی است که بسیار دقیق و در نمایی نزدیک به آن پرداخته شده است .او برای بیان رخدادهای جنگ و برای رسیدن به مقصود خود انگار دوربین نصویربرداری را را برداشته و نمایی نزدیک از جنگ و سخصیت های داستان آن، در قاب های متقاوت، ثبت کرده است. در صفحات اولیه، داستان، فاقد کشمکش است و کاوه بهمن بیشتر سعی داشته تا اوضاع و احوال خانوادۀ رضا و شرایط ناخوشایند اقتصادی آنها را به تصویر بکشد. همچنین او، طی این صفحات، دوارن و عوالم پاک کودکی را در تقابل با مقولۀ جنگ ، که بسیار خشن و بی رحم است، نشان داده است. در چنین حالتی است که هم مظلومیت مردم و هم چهرۀ بی رحم جنگ بهتر مشخص می شود و به اصطلاح نزدیک نمایی می شود. با توجه به اینکه مضمون راوی داستان بیشتر پیروامون توصیف رضا و زهراست جاداشت نویسنده بخشی از داستان خود را اختصاص به درگیری و کشمکش روحی و روانی آن دو می داد. در چنین حالتی داستان بیشتر باور پذیر می شد و شخصیت هر دو بیشتر قوام می یافت.
شاید از دیگر نواقصی که در اثر می توان دید، فضاسازی ناصحیح و نادرست محیط جنگی است. جنگ آغاز شده است و دشمن در حال نفوذ به شهر است. با این حال در هیچ جا اشاره ای به اوضاع جنگ نیست. زهرا و رضا در حالت عادی به سر می برند. کاوه بهمن در این رمان به مسایل و مصائب زنان درجنگ نیز پرداخته است. زنان دوشادوش مردان در مقابل دشمن می ایستند. نکت، جالب، آشنایی زهرا و سیما با جنگ و شگردهای عملیاتی است.
به نظر می رسد نویسنده به خوبی قدرت بهتصویر کشیدن صحنه ها را دارد و قادر است صحنه های بسیار حس برانگیزی خلق کند. اما بزرگ ترین ایرادی کهدر این اثر ارزشمند به چشم می خورد تغییر نابه جای زاویۀ دید، و وجود صحنه های زاید است.
کاوه بهمن، متولد 1344، تهران است. نویسندگی را از نوجوانی شروع کرده و بیش از یک دهه است که به طور جدی قلم می زند. نویسندگی را با همکاری در نشریه های ادبی –هنری و عضویت در گروه تحریریۀ ماهنامۀ تخصصی ادبیات داستانی آغاز کرده است. چاپ شعر، داستان و نقد داستان در جراید از جمله کارهای اوست. اولین اثر داستانی او در سال 1370 با نام « بازی آن روزها» و سپس «خروس در استوانۀ سیمانی» با موضوع انقلاب اسلامی منتشر شده است. همچنین کتاب « رمان تو در غیاب انسان» -مجموعه مقاله ونقد ادبی_ از او منتشر شده است. «جنگی که بود» اولین رمان جنگی اوست.


X