دفاع مقدس
درباره وبلاگ
بسیجی پانزد ساله ای که باید در تهران تیله بازی می کرد از پشت خاکریز تانک دشمن را نشانه می گیرد و امام بر دست و بازوی او بوسه می زند.

« ارمیا» نوشتۀ رضا امیرخانی برای اولین بار در سال 1374 توسط نشر سمپاد ( سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان) در224 صفحه منتشر گردید و چاپ دوم آن توسط همان نشر درسال 1380 در2500 نسخه و به قیمت 950 تومان منتشر گردید. ارمیا دانشجوی جوان یک خانوادۀ مرفه وبیگانه بافرهنگ جهاد است. او برخلاف خانواده، عاشق جهاد است. برای همین تصمیم می گیرد به جبهه برود. هنگام ثبت نام با مصطفی آشنا می شود. مصطفی رزمنده ای است که ازجنوب تهران. آشنایی آنها با هم باعث می شود که مصطفی تأثیری زیادی روی ارمیا بگذارد وارمیا رفته رفته به کمالاتی می رسد که قبلاً حتی فکرش را هم نمی کرده است. آنها با هم به جبهه می روند و مصطفی درآنجا شهید می شود. شهادت مصطفی تأثیر شگرفی بر ارمیا می گذارد. پس ازمدتی جنگ به پایان می رسد و ارمیا به خانـۀ خود بازمی گردد . ولی افکار مصطفی هنوز با اوست. بالاخره خانۀ پدرش را ترک می کند ودرخطۀ شمال، در معدنی شروع به کار می کند. روزی خبر ارتجال حضرت امام(ره) را از رادیو می شنود؛ با شتاب به سوی تهران حرکت می کند و درمحل مرقد امام بر اثر ازدحام جمعیت جان به جان آفرین تسلیم می کند و درهمان حال مصطفی را می بیند که آغوش بازکرده و او را به خود می خواند.
او شهادت مصطفی را نشان برگزیدگی مصطفی نزد خدا برشمرده و ازوضعیت خود تأسف می خورد. به خاطر همین است که با این که در رفاه کامل به سر می برد پس ازپایان جنگ حاضر نمی شود به خانه، خود برگردد. حتی حاضر نمی شود به دانشگاه، که زمانی درآن جز بهترین های رشتۀ عمران بوده بازگردد؛ زیرا که او فاصله ی زیادی میان آنچه در جبهه وجود داشته و آنچه درپشت جبهه می گذرد می بیند. تحمل این تفاوت برای او غیرممکن است تا جایی که تصمیم می گیرد به جنگل پناه برد. او دراین محیط- معدن- با کارگرانی آشنا می شود و ماجراهای تازه ای برایش اتفاق می افتد. ارمیا درطول داستان دائم به دنیای ناشناخته ها پا می گذارد. چه در بسیج، چه درجبهه و چه در شمال و معدن، دنیایی که قبلاً هیچ گونه اطلاعاتی درباره ی آن نداشته است. مصطفی، دوست جبهه اش که طول آشنایی آنها بیش از شش ماه نیست، خیلی زود او را با جبهه و جنگ آشنا می کند، اما مصطفی شهید می شود و از او جدا می گردد. ارمیا عاشق می شود وعارف مسلک پیش می رود. دنیای خود را با مصطفی یکی می بیند و هرگز نمی خواهد از او جدا شود. مصطفی، آن رهرو عاشق، در تمام زندگی او تسری یافته و منفک ناپذیر است. کسی را مثل مصطفی نمی بیند و نمی یابد. هرچه هست، او تنها خاکی روی زمین است که می تواند به او اعتماد کند. چون او بیندیشد و چون او زندگی کند. ناسازگار به هر وصلتی، مردم گریز و جامعه گریز می شود وهیچ کس بوی تازۀ خودش را ندارد. ازجامعۀ می برد؛ از دوستان، خانواده، دانشگاه و شهر. صحرا و کوه تنها مأمن ارمیا می شود. اما چرا؟ آیا فقط ارمیا درست می بیند؟ ازنگاه بی مانند او، بله! چون جامعه فقط یک ارمیا دارد. به نظر می رسد امیرخانی در « ارمیا» گاه درموضوعی اغراق کرده است؛ یعنی آن موضوع را برجسته تر از زمینه و ظرفیت موجود می سازد و درچشم بیننده بزرگ می نماید که اگر اغراق بیش ازحد و ظرفیت موجود باشد دیگر دیده نمی شود. درست است که ارمیا مرد میدان است و ازهمه خواسته ها و دارایی هایش می زند اما نکتۀ مهم این است که اطراف او- بعد از مصطفی- همیشه خالی است. انگار که امیرخانی جامعه را تهی از مردم سازگار گرفته است و همه در برابر ارمیا نقطۀ زیر صفر هستند. و ارمیا درون قابی قرار گرفته است که از شدت بزرگ نمایی از کادر بیرون زده و دیده نمی شود. و یا شاید هم او چنان شیفتۀ مصطفی می شود که دیگر هیچ چیز را نمی بینـد وجامعه برای او خالی می شود. با خواندن « ارمیا» سؤالاتی برای خواننده ایجاد می شود که بی پاسخ می ماند؛ چرا نسبت به مردم بدبین است؟ هدف او درسیر الهی چه بوده است؟ آیا سیرالهی برای ارمیا یک آرزوست؟
اما فضاسازی در داستان « ارمیا» بسیار خوب است . نثر امیرخانی روان وپیش برندۀ موضوع است. لحن ونوع نگاه او درفضاسازی، جزئی نگری وتوصیف، شگفت انگیز است. او عمل وعکس العمل را درافراد، به تناسب موقعیت اجتماعی، خوب نشان می دهد. توصیف فضا نیز زنده وقابل لمس است. شاید همین عناصر است که خواننده را پیش می برد. اما روایت در « ارمیا» کاملاً کلاسیک است برعکس رمان « من او» که به شکلی کاملاً مدرن نوشته شده است. در « ارمیا» انگار که صحنه های ابتدایی خیلی سریع و مقطع است تا به نوعی گذر زمان مرئی شود. در صحنه های جنگل نوعی تحول روحی را شاهد هستیم و به همین دلیل صحنه ها به کندی روایت می شود. او در رمان « من او» درخیلی جاها و صحنه ها نویسنده سریع گذر کرده است و شاید همین امر باعث شده است که نوع روایت دراین دو رمان متفاوت باشد. در « من او» درظاهر، بعضی ار مؤلف های جنگ را می توان دید: موشک باران وشهید شدن مریم و مهتاب، دفن علی فتاح در قطعۀ شهدا ومثلاً هانی که یک جانباز است. اما این رمان با این چند مؤلفه رمان جنگ نمی شود بلکه می شود آن را رمانی دربارۀ انقلاب اسلامی دانست. برعکس در « ارمیا» همۀ مؤلفه های آن نشان ازجنگ دارند. درحالی که در « من او» شاهد نوعی حلول روح انقلاب در اثر و یا شاید درخود نویسنده می باشیم، همان گونه در« ارمیا» شاهد حلول نوعی تحول و دگرگونی درشخصیت وجامعۀ جنگ دیده هستیم که می توان آن را رمان جنگ نامید. ارمیا یک بسیجی کامل نیست. ارمیا شخصیتی است میان جامعۀ گستردۀ بسیج. امیرخانی طوری شخصیت ارمیا را خلق کرده که خواننده نمی تواند او را نمونۀ تام وکاملی بداند. و واقعاً آیا چنین چیزی ممکن است؟ و یا برای خواننده مطلوب است؟
رضا امیرخانی درسال 1352 درتهران متولد شد. از دبیرستان « علامه حلی» ( سازمان ملی پرورش استعداد های درخشان) فارغ التحصیل گردید. در دانشگاه صنعتی شریف در رشته مهندسی مکانیک درس خواند. در سال 1371 به عنوان جوان ترین خلبان شخصی کشور معرفی شد. وی پیش ازآن که به عنوان داستان نویسی مطرح شود، شعرهایش به چاپ رسید که عمدتاً به انقلاب و دفاع مقدس مربوط می شد؛ « هفت سپهر» نام مجموعه شعری است که از طرف « سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان» چاپ ومنتشر گردید، که درآن اشعاری از او نیزدیده می شود. مجموعۀ
« روایت»، ضمیمۀ فصلنامۀ استعدادهای درخشان، از نشریاتی بود که با همت امیرخانی و دوستانش منتشر شد. آخرین رمان اوکه شاید بتوان گفت از رمان های ماندگار تاریخ داستان نویسی ایران است، « من او» نام دارد که دربیش ازپانصد صفحه برای اولین بار درسال 1387 منتشر گردید وآخرین چاپ آن « چاپ دهم» درسال 1385 منتشر شد. آثار دیگر او که تا کنون منتشر شده است عبارتند از: ناصر ارمنی، مجموعه داستان کوتاه که درسال 1387 توسط کتاب نیستان منتشر گردید وچاپ جدید آن درسال 1385 منتشر شد. ازبه ، داستان بلندی است که زندگی خلبانی را که پایش را از دست داده است و آرزو دارد دوباره پروازکند روایت می کند در سال 1380 منتشر شد. داستان سیستان، که روایتی ازده روز سفر با رهبر معظم انقلاب به سیستان و یادداشت های شخصی رضا امیرخانی است. که توسط انتشارات قدیانی در سال 1382 منتشرگردید کتاب نشت نشاء مقاله ای است بلند درباره فرار نخبگان و علل آن وسفر کوتاهی که امیرخانی به آمریکا داشته است. این کتاب درسال 1383 منتشرگردیده است . آخرین اثراو که مدتهاست خبر از چاپ آن درمحافل ادبی به گوش می رسد رمان « بی وتن» است که چندسالی برای نوشتن آن وقت گذاشته است.


X