دفاع مقدس
درباره وبلاگ
بسیجی پانزد ساله ای که باید در تهران تیله بازی می کرد از پشت خاکریز تانک دشمن را نشانه می گیرد و امام بر دست و بازوی او بوسه می زند.

آقای غزنوی در فرصتهای مقتضی حتماً به خانواده های شهدا سر می زد . از جمله یک روز که با هم به منزل شهید فاضل الحسینی رفتیم . و با خانواده ی ایشان صحبت نمودیم ایشان از من خواستند که به همراه ایشان به منزل شهید فاضل الحسینی برویم. ابتدا من با این مسئله که همراه ایشان بروم مخالفت کردم و گفتم من پیش خانواده ی شهید شرمنده نمی شوم . بدلیل اینکه ایشان همسر خود را از دست داده اند . آقای غزنوی گفتند : همه ی دوستانم با خانواده هایشان به منزل ایشان رفته اند و شما هم باید بیایید بالاخره من قبول کردم امام تمام مدتی که همسر شهید را می دیدم مضطرب بودم و دائم به این فکر می کردم که اگر من جای ایشان بودم چه حالی داشتم .


(0) نظر
1389/6/21 20:3
X