دفاع مقدس
درباره وبلاگ
بسیجی پانزد ساله ای که باید در تهران تیله بازی می کرد از پشت خاکریز تانک دشمن را نشانه می گیرد و امام بر دست و بازوی او بوسه می زند.
در منطقه اهواز بودیم واقعاً در حالتی بحرانی قرار گرفته بودم که امکانات نداشتیم.مهمات نداشتیم . خیلی دشوار بود . زمان بنی صدر هم بود و امکانات نمی دادند . سپاه که خودش چیزی نداشت . باید از ارتش مهمات می گرفتیم . از ارتش تجهیزات می گرفتیم . یک مقداری سخت گیری می کردند . ولی ایشان به قدری نسبت به ارتشیها خوب رفتار کرده بودند از جمله شهید فلاحی که علاقه شدید به شهید رستمی پیدا کرده بود . من خودم یادم هست که ایشان شهید رستمی را بعنوان یک برادر در بغل می گرفت و دستور هم داده بود به تمام پادگانها هر امکاناتی که می خواهند به ایشان بدهند من یکسری یک نامه ای از خود شهید فلاحی گرفتم از یکی از پادگانها یادم نیست در جاده ماهشهر بود یا زاغه مهمات بود رفتیم مقدار زیادی مهمات برای نیروهایمان گرفتیم
X