دفاع مقدس
درباره وبلاگ
بسیجی پانزد ساله ای که باید در تهران تیله بازی می کرد از پشت خاکریز تانک دشمن را نشانه می گیرد و امام بر دست و بازوی او بوسه می زند.
نویسنده : مهرداد آزاد
ناشر: سوره
تاریخ نشر: 1383
چکیده:
در روزهای آغازین سال 83 کتابی راهی بازار شد با نام "زندانی فاو" که می توان آن را نقطه شروع حرکتی بدیع و جسورانه دانست. در زندانی فاو به مرور خاطرات یک شهروند عراقی می پردازیم که او را نه زور سرنیزه که حسی ناسیونالیستی به جبهه های جنگ کشانده. "عماد زعلان الکنعانی" سربازی است که از دیدگاهش، جبهه ایرانی ها را زیر نظر دارد و آتش توپخانه را بر سر دشمن هدایت می کند. او به قول خودش آمده تا انتقامش را از مجوسها که ما باشیم بگیرد. این تازی تندرو در شهر خود صحنه هایی را از بمباران جنگنده های ایرانی دیده که او را مکلف به انتقام کرده و تا پای جان برای کشتن عجمهای آتش پرست بر سر این تکلیف می ماند. این افکار به همراه شور و احساس جوانی، از الکنعانی که تا آن روز محصلی ساده بود، سربازی می سازد که سر بلندی و استقلال کشور، بلکه دنیای عرب را در پیروزی نظامی ببینید و جز این نیندیشد. این اثر در حیطه ناگفته های جنگ اثری بحث برانگیز و قابل تأمل است. چرا که تا به حال هیچ یک از اسراء دشمن تا این حد واقع نگاری و واقع گویی نکرده است. الکنعانی در این میان حرفی تازه می زند. او آنقدر به حقیقت وفادار است که حتی از بازگو کردن کشتن ایرانی ها در سرزمینی که اسیر آنها است ابایی ندارد. وقایع در کتاب زندانی فاو پی در پی و بی وقفه حادث می شوند. آنقدر که به خواننده مجالی برای تازه کردن نفس نمی دهند. هنگامی که رزمندگان کشور عزیزمان، آبهای خروشان و سنگین اروند را پشت سر گذاشتند و در آن سوی رودخانه پای به ساحل جزیره فاو نهادند، الکنعانی در سنگرش باقی ماند تا از دست ایرانیان فرار نکرده باشد و به نظر خودش چنین ننگی در پیشینه و خاطراتش به ثبت نرسد. اما او به تنهایی کاری جز پنهان شدن نمی توانست انجام دهد و در مقابل یورش بی امان سپاه ایران چیزی جز کشته ها و زخمی ها از یگان کوچک آنها باقی نمی ماند. الکنعانی شاید زودتر از بقیه متوجه رخنه ایرانی ها در مواضع و استحکامات خط فاو می شود. اما وقتی می خواهد این مهم را به عقب گزارش کند، در می یابد که سیم های تلفن صحرایی قطع شده و این نشان دهنده آن است که ایرانی ها از مواضع آنها گذشته اند. در آن شب وحشت انگیز او در میان نخلها و نیزارها پنهان می شود تا سپیده صبح بدمد اما ایرانی ها میان او و دیگر همرزمانش فاصله می اندازند و عملاً، الکنعانی هیچ وقت نمی تواند خود را به عقبه عراق برساند. دوران چهار ماه زندگی او در شهر فاو، شهری که کمتر کسی در آن تردد دارد، در زیر فشار گرسنگی و تنهایی برای این سرباز عراقی از همان روز آغاز می شود. او چهار ماه را با دلهره و وحشت در حالی که اشباح در خواب و بیداری همراه او هستند و ترس از اسارت که البته از جهل او ناشی می شود و لحظه ای او را رها نمی کند، می گذراند. زندانی فاو از 17 فصل تشکیل یافته است. و مطالب کتاب به صورت پی در پی در این فصول گردهم آمده اند به گونه ای که خواننده را تا پایان داستان به دنبال خویش می کشاند. الکنعانی هوش و ذکاوتی خاصی در تشریح شرایط شرایط جغرافیایی از خود به خرج داده و همه چیز را به خوبی در دور و برش دیده و در اثر آورده. آنقدر که آدم احساس می کند در فاو است. دیگر از مسائلی که الکنعانی با آن دست به گریبان بوده، جدال بر سر یافتن غذاست. او از هر فرصتی برای سیر کردن خود استفاده می کرده اما هر بار که به سراغ یافتن غذا می رفته، چیز زیادی به دست نمی آورده و تقریباً جز چند مورد تمام این چهار ماه را با گرسنگی سپری کرده است. دیگر از مسائل جالب توجه در این کتاب، گزارش مستند الکنعانی، در تایید پیروزی های رزمندگان ایران است. او که گه گاه موقعیت و روند عملیات را از دور پی می گیرد و یا به نظاره آن می نشیند، بی کم و کاست به تشریح آنچه در منطقه می گذرد می پردازد و این گزارش گونه ها از جبهه خودی آن هم توسط فردی از دشمن در نوع خود بی بدلیل است. الکنعانی در مدت چهار ماهی که زندانی فاو است، ذهنیت و شخصیتش مدام تحت تاثیر و آزمایش قرار می گیرد و او رفته رفته تغییر می کند، این تغییر ابتداً در افکار او مشهود می شود و این گروهبان دوم عراقی کم کم از گریختن منصرف شده و به اسارت می اندیشد. تا آنجا که دیگر از نیروهای ایرانی نمی هراسد و خود را تسلیم آنها می کند. «... از خاکریزی که نیروهای ایرانی ساخته بودند، بالا رفتم و به سنگرهای اطراف آن چشم دوختم. ارتفاع این خاکریز در حدود چهار تا پنج متر بود. در پشت آن سنگرهای اجتماعی، نیروهای ایرانی قرار داشت. در حالی که به هیچ چیز جز نجات از از این ورطه مرگبار فکر نمی کردم، بر روی خاکریز به پیش می رفتم. دیگر از حضور نیروهای ایرانی و احتمال دیده شدن هراسی نداشتم. خسته شده بودم . این قائم باشک بازی را باید تا کی ادامه می دادم؟ به دنبال معبری می گشتم که نیروهای ایرانی برای نفوذ به خط عراق ایجاد کرده باشند.... ...چند متر جلوتر یک سرباز ایرانی را دیدم که داخل یک طشت، در کنار تانکر آب مشغول شستن لباس هایش بود. به آرامی از خاکریز پایین آمدم و به کنار تانکر آب رفتم. سرباز ایرانی چهره نورانی و مهربانی داشت. به دلم نشست. دستم را روی شانه اش گذاشتم و به عربی گفتم "من سرباز عراقی هستم" در حالی که لبخند ملیحی بر لبانش نقش بسته بود، رو به من کرد و به زبان عربی گفت: "نترس، تو میهمان ما هستی.» و بدین ترتیب او پس از تحمل چهار ماه زندگی پر مخاطره بالاخره به اسارت نیروهای خودی در می آید. خواندن این اثر زیبا را به همه کتاب خوانها و علی الخصوص دوستداران ادبیات جنگ توصیه می کنم مطمئن هستم از مرور خاطرات این سرباز گمنام عراقی بهره خواهند برد.
(0) نظر
1389/6/20 12:55
نویسنده : مریم برادران
ناشر: موسسه روایت فتح
تاریخ نشر: 1382
چکیده:
مجموعه «منوچهر به روایت همسر شهید» با عنوان اینک شوکران 1 به قلم مریم برادران، نگاشته شده است. این کتاب که مشتمل بر 88 صفحه می باشد شرح زندگی شهید منوچهر مدق از زمان اولین آشنایی با او تا زمان شهادت او می باشد. نوشته های این کتاب حکایت از رابطه بسیار عمیق بین منوچهر (شهید) و همسرش فرشته دارد. اولین آشنایی منوچهر با همسرش هنگامی است که همسرش در تظاهرات توسط گارد رژیم شاهنشاهی مورد حمله قرار می گیرد و او در این زمان همسر آینده خود را از دست آنها نجات داده و این ابتدای آشنایی آن دو است. هنگام ازدواج منوچهر با همسرش مقارن است با شروع جنگ تحمیلی، که علی رغم علاقه شدید فی مابین، منوچهر عازم جبهه های نبرد می شود و تنها درخواست همسرش از او این است که برایش فراوان نامه بنویسد ولی با گذشت مدتی از این جدایی، همسرش بی تابی می کند و سرانجام عازم دزفول می شود تا در آنجا بیشتر منوچهر را ببیند. یکی از دغدغه های شهید مدق علاقه بسیار او به همسر و فرزندانش بود و خطاب به همسرش می گفت تنها علاقه و دلبستگی من به این دنیا، شما هستی. او می خواست همسرش از این دلبستگی دست بردارد و اجازه پرواز به او بدهد. پس از پذیرش قطع نامه و خاتمه جنگ تحمیلی منوچهر، برای کسب درجه و رتبه نظامی هیچ یک از مدارک جانبازی و سابقه جبهه خود را ارائه نکرد و زندگی او از بابت معیشت به سختی می گذشت. با گذشت چندین سال بدن او که مملو از ترکش ها و جراحات زمان جنگ بود ناراحتی های فراوانی برای او به وجود آورد و پس از تحمل سختی های فراوان، سرانجام در سال 1379 به شهادت رسید. ارتباط عاطفی این شهید مظلوم با همسر و خانواده اش نمود زیبایی داشته است که در این کتاب به خوبی به تصویر کشیده شده است. برای نمونه به این قسمت از کتاب توجه کنید: «گاهی از نمازهاش می فهمید دل تنگ است. دل تنگ که می شد، نماز خواندش زیاد می شد و طولانی. دوست داشت مثل او باشد، مثل او فکر کند، مثل او ببیند، مثل او فقط خوبی ها را ببیند. اما چه طوری؟ منوچهر می گفت «اگر دلت با خدا صاف باشد، اگر خوردنت، خوابیدنت، خنده ها و گریه هات برای خدا باشد، اگر حتی برای او عاشق شوی، آنوقت بدی نمی بینی، بدی هم نمی کنی، همه چیز زیبا می شود.» و او همه ی زیبایی را در منوچهر می دید. با او می خندید و با او گریه می کرد. با او تکرار می کرد نردبان این جهان ما و منی ست عاقبت این نردبان بشکستنی ست لیک آن کس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست چرا این را می خواند؟ او که با کسی کاری نداشت، پستی نداشت. پرسید. گفت «برای نفسم می خوانم.» (ص 62)
(0) نظر
1389/6/20 12:50
نویسنده : مریم برادران
ناشر: روایت فتح
تاریخ نشر: 1382
چکیده:
«دوره ی درهای بسته» عنوان کتابهایی است که اسارت را از زبان آزادگان روایت می کند و در این کتابها سعی بر آن بوده که به صورت روایی فضای اسارت ترسیم شود به گونه ای که واقعیت به درستی عنوان شود. دوره ی درهای بسته 2 به روایت اسیر شماره 15533، یعنی فاطمه ناهیدی نقل می شود. مریم برادران نگارنده این کتاب، از آغاز جنگ، وضعیت اعزام به جبهه فاطمه ناهیدی را ترسیم می کند. فاطمه ناهیدی فارغ التحصیل رشته مامایی بیست و چهار ساله با گروهی از پزشکان برای امداد به جبهه های دفاع مقدس اعزام می شود. سه روز به غرب می روند ولی بنابر احتیاج به امدادرسانی در جبهه های جنوب، عازم دزفول می شوند و سپس به خرمشهر می روند و در خانه ای در خرمشهر مستقر می شوند. فردای آن روز برای درمان و امداد رسانی به خط می روند در حالیکه آن خط توسط دشمن اشغال شده بود. بدین ترتیب یک روز پس از اعزام جبهه جنوب یعنی 20 مهر 1359 اسیر می شود. در ابتدا او را به آسایشگاه درجه دارها می برند در آنجا سه زن دیگر هم که همزمان اسیر شده بودند، به او ملحق می شوند که تا پایان اسارت همراه هم بودند. از آنجا به آسایشگاه بسیجی ها و سپس به زندان سیاسی الرشید منتقل می شوند و دوران مشقت باری را در زندان سپری می کنند. شپش، موش، سرد کردن سلول توسط عراقی ها، صدای وحشتناک شکنجه زندانی ها و بسیاری مشکلات دیگر، در این ایام که گریبانگیر آنان بوده است.چند تن از فرماندهان و مقامات جمهوری اسلامی که در جنگ به اسارت در آمده بودند نیز در همان زندان حبس بوده اند شهید تندگویان و تیمسار محمدی از جمله اشخاصی هستند که خانم ناهیدی در آن کتاب از آنها اسم می برد ولی ارتباط با زندانیان به هیچ طریقی میسر نبوده، مگر با سلول های مجاور، که از طریقه ضربه به دیوار با همدیگر صحبت می کردند و بعدها اشخاصی را در اردوگاه ها می بینند که در همان زندان اسیر بوده اند و صدایشان را شنیده اند ولی یکدیگر را ندیده بودند. سرانجام با اعتصاب غذای 20 روزه به اردوگاه اسرای جنگی در موصل منتقل می شوند. و پس از آن به اردوگاه الاماره منتقل می شوند وتا پایان اسارت در آن اردوگاه به سر می برند. در این کتاب حالات روحی و وصف سختی های دوران اسارت، مخصوصاً برای یک زن، به خوبی به تصویر کشیده شده و مخاطب را ناخود آگاه تا پایان ماجرا به دنبال خود می کشاند. در این قسمت نمونه ای از این حالات که همزمان با ورود به زندان الرشید است را می خوانیم: «در سلول که بسته شد، چند لحظه ایستادند. جا خورده بودند. از بصره که راه افتاده بودند، فکر می کردند می خواهند برشان گردانند ایران. چرا باید آن جا نگهشان می داشتند؟ حتا اسم خیلی از اسرا را گرفته بودند که با خودشان ببرند ایران. حالا سر از آن جا درآورده بودند، یک سلول چهار متری. کف و دیوارها کاشی قهوه ای پر رنگ بود. داخل سوراخی نزدیک سقف، لامپ کم سویی بود. با دو تا دیوار هفتاد هشتاد سانتی کوتاه، کنج سلول را جدا کرده بودند. پشت آن توالت فرنگی با شیر مخلوط کن آب سرد و گرم بود. در آهنی دریچه ی کوچکی داشت که فقط از بیرون باز می شد. دور در را نوار لاستیکی گرفته بودند. هیچ صدایی نه بیرون می رفت، نه تو می آمد. جای کوچک کثیفی بود. اما برای چند روز قابل تحمل بود. به گوشه و کنار سرک می کشیدند و هر چه می دیدند برای هم می گفتند. فاطمه خم شد و حلیمه روی پشتش رفت. تو سوراخی که لامپ بود، یک مداد پیدا کرد و آن را برداشت. روی دیوار، بین کاشی ها چیزهایی نوشته شده بود. بعضی نوشته بودند فردا قرار است اعدام شوند و وصیت نامه هاشان را روی دیوار کنده بودند. حلیمه آن ها را برایشان می خواند. نوشته ها عربی بودند. بعضی جاها فقط اسم و تاریخ بود.» (ص 23)
(0) نظر
1389/6/20 12:34
نویسنده : شهید سید مرتضی آوینی
ناشر: نشر ساقی
تاریخ نشر: 1381
چکیده:
«گنجینه آسمانی» عنوان مجموعه گفتار متن فیلم های روایت فتح می باشد که شهید سید مرتضی آوینی در آن سخن گفته است که توسط موسسه روایت فتح این گفتار ها پیاده شده و به صورت یک کتاب درآمده است. پخش فیلم های مستند «روایت فتح» از تلویزیون در فروردین سال 1365 آغاز شد و تقریباً بدون وقفه تا پایان جنگ در سال 1367ادامه یافت . در این مدت گروه روایت فتح پنج مجموعه (نزدیک به هفتاد برنامه تولید کرد . با اتمام جنگ وقفه ای دو سه ساله در کار گروه پیش آمد ، اما بار دیگر در اواخر سال 1370، گروه روایت فتح تشکیل شد و شرایط را برای ساختن مجموعه های جدید فراهم کرد . کار تولید و پخش شش برنامه از اولین مجموعه با نام «شهری در آسمان پایان یافته بود که راوی فتح در جستجوی قتلگاه فکه به شهادت رسید . کتاب حاضر گفتار متن همه فیلم های روایت فتح را از اولین برنامه تا شهادت راوی فتح در بر می گیرد . گفتار متن مجموعه مستقل «با من سخن بگو دوکوهه» نیز در انتهای این کتاب گنجانده شده است. با هم قسمت کوتاهی از این کتاب را مرور می کنیم: دو سال برای تاریخ هیچ نیست و تو می‌دانی زمان بر ما اسیران زمان است که می‌گذرد، اگرنه، در پیشگاه لازمان و لامکان، دیروز و امروز و فردا به‌یکباره حاضرند و این عرصه‌ی زمان را هم، او برای تکامل من و تو گسترده است. اکنون این نخلستان‌ها خالی است، اما اگر درست دقت کنی، در این سکوتی که سنگین بر روح نخلستان نشسته است، صدای ملکوتی و پر از خلوص آن مرد خدا را می‌شنوی که عشاق حرم را به سوی کربلا فرا می‌خواند و حتی از این بیش‌تر، صدای خنده و گریه‌ی طلیعه‌داران نور را هم که دو سال و چند ماه دیگر در اینجا گِرد خواهند آمد خواهی شنید. گوش کن... می‌شنوی؟ کربلا و آن سوی‌تر، قدس، در انتظار طلیعه‌داران هستند؛ هم آنان که راهگشای تاریخ به سوی عدالت موعود خواهند بود. آیا تو نیز به خیل آنان پیوسته‌ای؟ هزاران سال از آغاز حیات بشر بر این کره‌ی خاکی می‌گذرد و همه‌ی آنان تا به امروز مرده‌اند و ما نیز خواهیم مرد و بر مرگ ما نیز قرن‌ها خواهد گذشت. خوشا آنان که مردانه مرده‌اند و تو ای عزیز، می‌دانی تنها کسانی مردانه می‌میرند که مردانه زیسته باشند. یاد شهدایمان به خیر! شهید عزیز سید صادق دشتی در عملیات بدر به لقای خدا رسید و خلیل پرویزی در همین والفجر هشت. بچه‌های جنگ، فداکارترین و صمیمی‌ترین و پرتلاش‌ترین بچه‌های جهاد فارس. و البته جای آنان هرگز خالی نمی‌ماند و این از اسرار شهادت است. (قسمتی از یکی از برنامه های روایت فتح)
(0) نظر
1389/6/20 12:32
نویسنده : سعید عاکف
ناشر: موسسه شهید آوینی و موسسه جنات فکه
تاریخ نشر: 1384
چکیده:
بیابان، کوه، دشت وهمه جا سفیدپوش شده از برف. نگاه که می کنی، روی سفیدی برف رد پایی را می بینی، رد پای یک مرد، مردی که بیابان را زیر پا گذاشته و کوههای سر به فلک کشیده را هم در نوردیده، و اکنون دشتی باز و لایتناهی رسیده است. هنوز هم رد پای مرد بر روی برف، راهنمای کسانی است که نخواسته اند مشغول بازیچه ها شوند، و قدم در بیابان گذاشته اند ؛ بیابانی سفید شده از برف . «مسافران ملک اعظم؛ کتاب کاوه » نود و نه ردپا است از انبوه ردپاهایی که این مرد در عمر کوتاه و دنیایی اش، از خود به جا گذاشته است. این رد پاها خواننده را رهنمون به سلاحی می شوند که او در طول سلوک پر فراز و نشیب، خود را به آن تجهیز کرده بوده است؛همچنین رهنمون به این نکته می شود که؛ طی این مسیر بدون مجهز شدن به چنین سلاحی، لطیفه و خیالی بیش نیست. نام : محمود کاوه تولد: 1 خرداد 1340 - مشهد مقدس شهادت: 11 شهریور 1365 - حاج عمران آخرین مسئولیت: فرمانده لشکر ویژه شهدا مزار: مشهد بهشت رضا (سلام الله علیه) - قطعه شهدا در این کتاب 99 عنوان خاطره، از شهید محمود کاوه درج شده است، همچنین در هرصفحه از کتاب عکسی از این شهید وجود دارد. اسامی راویان نیز در انتهای کتاب موجود می باشد. «یک لشکر را یک جوان بیست و چهار ساله اداره می کند، در حالی که در هیچ جای دنیا یک افسر به این جوانی پیدا نمی شود که لشکر را اداره کند.» از فرمایشات مقام معظم رهبری
(0) نظر
1389/6/20 12:30
نویسنده : محمدرضا مهر اندیش
ناشر: موسسه شهید آوینی و موسسه جنات فکه
تاریخ نشر: 1384
چکیده:
«زندگی در ارتفاعات» عنوان مجموعه ای از یادداشت ها و مقالات محمد رضا مهراندیش در موضوع دفاع مقدس می باشد که با همکاری مؤسسه ی شهید آوینی و جنات فکه انتشار یافته است. نگارنده در بخش اول کتاب با سرفصل «در متن جنگ» مجموعه ی خاطرات و یادداشت های خود را از فروردین 1365 تا پایان جنگ گنجانده است. این یادداشت ها حاصل ثبت خاطرات او در دوران حضور ایشان در جبهه های دفاع مقدس می باشد و در آنها عملیات های کربلای 2، کربلای 5، نصر 7 و مرصاد را به تصویر می کشد و آنها را از منظر خود بیان می کند. این یادداشت ها با ثبت تاریخ روز نمود عینی تری از واقعیت جنگ و مسائل مربوط به آن را به تصویر می کشد. بخش دوم کتاب با سرفصل «بعد از جنگ» مجموعه مقالاتی از نگارنده است که پس از جنگ نوشته شده و در روزنامه ها و مجلات به چاپ رسیده اند مقالاتی که در خصوص دفاع مقدس به نگارش در آمده اند که در میان آنها مقاله هایی در یاد شهید آوینی، محمد رضا دستواره و شهید چمران به چشم می خورد و در پایان آنها متن مصاحبه محمد رضا مهراندیش با حمید داوود آبادی سردبیر ماهنامه ی فکه درج شده است. در آخرین بخش، عکس هایی از مهراندیش و دوستان همرزمش و هم چنین از کسانی که مطالبی از آنها در کتاب عنوان شده است، وجود دارد و در حاشیه هر عکس توضیحاتی در مورد شخص مورد نظر نگاشته شده است. در پشت جلد کتاب در مورد محمد رضا مهراندیش و فعالیت ها و آثار او در عرصه فیلم سازی، مستند سازی و تله تئاتر توضیحاتی ارائه شده است. دوشنبه 27/4/1367 امروز خبری شنیدم که مادر همه خبرها بود. خبری تکان دهنده، نابهنگام و باورنکردنی. آری، گفتند: «ایران قطعنامه 598 سازمان ملل را پذیرفت.» شاید هیچ روزی به اندازه ی امروز در طول زندگی ام اشک نریخته باشم. چهارشنبه 29/4/1367 سر انجام انتظار به سر رسید و امروز از خبر نیم روزی رادیو، پیام الهی امام عزیزمان در قلب های مریدان عاشق منتشر شد. این پیام اشک همه را درآورد. بخش هایی از پیام امام چنین است: «... این روزها ممکن است بسیاری از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود صحبت از چراها و بایدها و نبایدها کنند که هر چند این مسئله به خودی خود یک ارزش بسیار زیباست اما اکنون وقت پرداختن به آن نیست...» «...بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام...» «...نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی خود به فراموشی سپرده شوند...» حرف ها و درد دل های امام بی همتا آتش احساسات علاقه مندان او را فرو می نشاند.
(0) نظر
1389/6/20 12:25
نویسنده : سید محمد باقر مهاجر
ناشر: موسسه شهید آوینی
تاریخ نشر: 1384
چکیده:
"اسطوره خدمت" عنوان کتابی است که توسط موسسه شهید آوینی و به همت سید محمد باقر مهاجر در فروردین ماه 1385(به مناسبت اولین سالگرد رحلت حاج عبدالله والی) به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعه ای است که در آن به زندگی حاج عبدالله والی به روایت یاران پرداخته شده است. این مجموعه دربردارنده یکصد خاطره و نکته، به همراه یک عکس در هر خاطره، از آن یار سفر کرده است که از مطالب مصاحبه های انجام شده انتخاب گردیده و با حفظ محتوا باز نویسی شده و به نام گوینده آن ثبت گردیده است. نام حاج عبدالله والی را می توان همراه نام "بشاگرد" یاد کرد. منطقه ای که پیش از انقلاب بر اثر ظلم رژیم ستمشاهی به دور از کمترین امکانات بوده است و می توان آن را محرومترین نقطه ایران نامید. منطقه ای کپرنشین که عبور و مرور به آن با شتر صورت می گرفت و چند روز بایستی راه پیمود تا به این منطقه رسید و وضعیت بسیار وخیمی که شرح آن را می توان در میان سطور این کتاب جستجو کرد. عبدالله کودکی است از خانواده والی در 8 اسفند 1327 در محله دولاب تهران چشم به جهان می گشاید. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ای اسلامی می گذراند. در دوران تحصیل اهل درس است و قرآن و دعا و در کنار درس و مطالعه اهل مسجد است. نوجوانی پرتلاش که با راه اندازی «هیئت جوانان حسینی بچه های محل را هادی و راهنما است. جوانی که به توصیه پدر با وضو بود. اهل قرائت قرآن است و آنچنان وارسته و خودساخته است که اهل محل او را امین می دانند. مردی که در دوران ستم شاهی به فقر مردم اطراف تهران می اندیشد و نیمه های شب به کمک آنان می شتابد. در یاری امام و مقتدای خویش امام خمینی(ره) به جمع مبارزان بر علیه رژیم می پیوندد و پس از پیروزی انقلاب، آنگاه که می بیند کردستان به امثال او نیازمند است، در منطقه حضور می یابد. سپس به جبهه می رود شبی دست تقدیر او را با نام بشاگرد آشنا می نماید. با سفری به بشاگرد با این وادی آشناتر می شود و در دو راهی جبهه یا بشاگرد به اشاره مولا و رهبر خویش بشاگرد را بر می گزیند و این هجرت آغازی است بر حضور بیست و سه ساله "والی" در بشاگرد. حضوری سخت و طاقت فرسا برای او، اما پر حاصل و پر ثمر برای مردم آن دیار. آغازی بر ماموریتی بی پایان که از سال 1361 آغاز و در 8 اردیبهشت 1384 با ارتحال او و آرمیدن در بهشت زهرا(س) پایان یافت. از حاجی سوال کردم چه چیزی باعث شد که شما پس از اولین سفری که به منطقه داشتید تصمیم جدی بگیرید که در خدمت مردم بشاگرد باشید. ایشان این گونه پاسخ دادند: «فکر می کنم اول شیعه بودن مردم بشاگرد بود. چون در آن زمان کردستان بودم و می دیدم برادران اهل سنت چه امکاناتی دارند، اما اینجا شیعیان گرفتار و محرومند. دوم فقر بیش از حد اینها و سوم نگاههای امیدوارانه اینها بود. در نگاهشان می خواندم که منتظر هستند برایشان کاری انجام شود و چهارم اطاعت از امر حضرت امام (ره) که فرمودند:«برای شیعیان بشاگرد بایستی کاری کرد، هرکس قلما و قدما برای آنجا کار کند ما دعایش می کنیم. یاران خوبی برای آقا امام زمان(ع) در آینده در آنجا خواهیم داشت.» فرازی از کتاب صفحه 34
(0) نظر
1389/6/20 12:14
نویسنده : محمد علی صمدی
ناشر: موسسه شهید آوینی
تاریخ نشر: 1384
چکیده:
هفتمین کتاب از سری کتب مردستان، پیمان عشق نام دارد. بخش اول کتاب درباره شهید عبدالرضا موسوی و بخش دوم در خصوص زندگی شهید محمد منتظر قائم تنظیم شده است. بخش اول با نامه ای از عبدالرضا موسوی خطاب به همسر و فرزندش آغاز می شود. در ادامه به شرحی از زندگی شهید موسوی پرداخته می شود. در میان سطور این بخش قسمتهای زیبایی از نامه های شهید عبدالرضا موسوی خطاب به همرزمانش گنجانده شده است. روایت از دوران تحصیل او در مقاطع ابتدایی و متوسطه آغاز می شود. هوش و استعداد عبدالرضا موجب موفقیتش در طول این مقاطع شده به گونه ای که در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته می شود. اوکه متولد خرمشهر است با عزیمت به تهران و زندگی در نقطه ای محروم به درس و هم چنین فعالیت مذهبی می پردازد با انگیزه تاثیرگذاری بیشتر در مناطق سنتی و بومی خود، به دانشگاه جندی شاپور اهواز انتقالی می گیرد ولی در آنجا به خاطر فعالیت های ضد رژیم از دانشگاه اخراج می شود. در ادامه کتاب جریان مبارزات و زندان رفتنش شرح داده می شود. عبدالرضا با پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه خرمشهر توسط محمد جهان آرا به عضویت آن در می آید و در بحبوحه ابتدای جنگ علی رغم کارشکنی های بنی صدر دست از مقاومت برنداشته و در جریان سقوط خرمشهر با مصاحبه های متعدد دست به افشای ماهیت بنی صدر می زند. در پی شهادت جهان آرا مسئولیت فرماندهی سپاه مشهد را بر عهده می گیرد و با گذشت 7 ماه از شهادت جهان آرا در مرحله سوم عملیات بیت المقدس در حالی که همچون یک نیروی عادی در حال حمل مجروحان در یک آمبولانس است با اصابت گلوله توپ به فیض شهادت نائل می آید. در انتهای این بخش وصیت نامه به دست آمده از او درج شده است. بخش دوم کتاب با شرح واقعه حمله آمریکا و طوفان طبس آغاز می گردد. با این مقدمه شرح زندگی شهید محمد منتظر قائم آغاز می شود. این بخش از کتاب با تعابیر عامیانه همراه است و برای توصیف وقایع از الفاظ رایج در گفتار استفاده می شود. محمد منتظر قائم متولد کویراست شیخ علی اکبر، پدرش مرد مبارزی است و سرنترسی دارد و از شرکت کنندگان در واقعه مسجد گوهرشاد است. محمد فرزند این پدر است و شجاعت را از او به ارث برده است. او در یزد درلوای یک انجمن دینی به بررسی موضوعات کتاب حکومت اسلامی اثر امام خمینی (ره) می پردازد. در زمان خدمت سربازی به خاطر امر به معروف های به مافوقش از سنندج به ژاندارمی دامغان فرستاده می شود و در لباس ژاندارم علنا دست به مخالفت می زند. پس از این دوره، گروه جهادی "فلاح" را با هدف براندازی رژیم و برپایی حکومت اسلامی، تاسیس می کند و دیری نمی گذرد که توسط ساواک دستگیر شده و تحت شکنجه های سخت قرار می گیرد شرح مقاومت او در این موقعیت بسیار خواندنی است با آزادی از بند رژیم مجددا در جهت براندازی رژیم فعالیت می کند. با پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت کمیته و سپس سپاه پاسداران درمی آید و سپاه یزد را راه اندازی و فرماندهی می کند. در جریان واقعه طبس در هنگام حضور در منطقه مورد نظر و بررسی واقعه ، هواپیماهای ارتش(با دستور مستقیم بنی صدر) اقدام به بمباران کرده و محمد منتظر قائم به فیض شهادت نائل می آید.
(0) نظر
1389/6/20 12:12
نویسنده : محمد علی صمدی
ناشر: موسسه شهید آوینی
تاریخ نشر: 1384
چکیده:
"یل سیستان" عنوان هشتمین کتاب از سری از کتب مردستان است که به تازگی توسط موسسه شهید آوینی به چاپ رسیده است. بخش اصلی کتاب با عنوان یل سیستان در وصف شهید میرقاسم میرحسینی و بخش دوم آن که مختصرتر از بخش اول است با عنوان "مردی که ترس از او می گریخت" در وصف شهید محمد علی شاهمرادی نگارش یافته است. شهید میرحسینی جانشین لشکر 41 ثارالله است که در این کتاب با بیست وسه روایت به تصویر کشیده شده است. او فرمانده است ولی فرمانده ای که در هرجا که بتواند در کنار نیروهای خود می نشیند، غذا می خورد و نبرد می کند در هنگامه نبرد در مواقعی که آتش دشمن همه را زمینگیر می کند او برجای نمی نشیند و با یک بلندگوی دستی و با فریادهای محرک خود، همه را به دنبال خود حرکت می دهد و از مخمصه بیرون می کشد. در کنار ذکر شجاعت صحنه نبرد توصیف مناجات شبانه و سلوک او در میان خاطره ها تصویر زیبایی از این مرد الهی به وجود می آورد. هر بار که به مرخصی می رود با صحبت و سخنرانی سعی در جذب نیروها به جبهه های نبرد می کند و یک بار در زمان مرخصی به همراه خانوداه عازم مشهد می شوند و در مسیر برگشت خودرو ایشان سرنگون شده و همگی مجروح می شوند او با وجود جراحتش همه را به بیمارسان منتقل کرده و بلافاصله به جبهه می رود و می گوید:«این اولین دفعه بود که به خاطر خودم و خانواده ام رفتم مرخصی، خدا هم خواست حالی ام کند که یک وقت فکر نکنم خبری است. الحمدلله» او فرمانده بسیجی است که در هنگام جراحت هم می خواهد همچون یک بسیجی عادی درمان شود و پس از هر عملیات به عیادت مجروحین لشکر می رود حتی آنانکه از قبل نمی شناسد و عاقبت هم در جمع بسیجیانش به استقبال شهادت می رود. بخش دوم کتاب با خاطره ای از شهر فاو آغاز می شود هنگامی که یکی از اسرا چهره شهید شاهمرادی را تشخیص می دهد زیرا او را در میان نیروهای خود تا چند روز قبل دیده است. در پایان بخش دوم وصف حماسی محسن رضایی فرمانده اسبق سپاه پاسدران از شهید شاهمرادی آمده است و با وصیت نامه او این بخش به انتها می رسد. نیروها، اردوگاه جنگل را پر کرده و منتظر تقسیم شدن بودند. ظهر بود که اعلام کردند که بچه ها نمازشان را بخوانند و بعد تقسیم ادامه پیدا کند. همه رفتند سراغ منبع های آب یا در گوشه ای به نماز ایستادند. ناگهان غرش جنگنده های دشمن نیروها را به ولوله انداخت. هر کس به گوشه ای دوید و یکدفعه همه چیز در هم ریخت. جنگنده ها جولان می دادند و بچه ها در پی یافتن سرپناه بودند. من هم در حال دویدن بودم که نگاهم به میدان گاه افتاد. میرحسینی به نماز ایستاده بود، انگار نه انگار که ممکن است همه جا به جهنم تبدیل شود. خیلی با شکوه بود. میدان گاه خالی، غرش مهیب جنگنده ها و مردی لاغر و کوتاه قد در حال نماز خواندن... فرازی از کتاب، صفحه 39

(0) نظر
1389/6/20 12:10
نویسنده : موسسه شهید آوینی
ناشر: موسسه شهید آوینی
تاریخ نشر: 1385
چکیده:
"لبیک یا حسین" عنوان کتابی است که به تازگی توسط موسسه شهید آوینی به چاپ رسیده است. این کتاب با توجه به تحولات اخیر لبنان و هجوم وحشیانه رژیم صهیونیستی به این کشور نگاشته شده است و در آن اطلاعات مفیدی در خصوص حزب الله لبنان از آغاز تا کنون، زندگی و اندیشه سید حسن نصرالله و برخی پیام ها و اخبار مربوط به مقاومت حزب الله وجود دارد. فصل اول کتاب به موضوع چگونگی شکل گیری و فعالیت های حزب الله اعم از فعالیت های سیاسی، رسانه ای و اجتماعی اختصاص یافته و مهمترین حوادث مربوط به حزب الله در آن به تفضیل پرداخته شده است. فصل دوم کتاب به زندگی سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان پرداخته و با مرور دوران نوجوانی و جوانی سید حسن و سیر او از ورود به حزب الله تا نقش دبیر کلی او به تفضیل مورد بحث واقع شده است. شهادت سید هادی فرزند سیدحسن و هم چنین ویژگی های بارز سید حسن از دیگر موضوعات این فصل از کتاب می باشد. در انتهای فصل به بحث بر روی دیدگاه ها و اندیشه های دبیرکل حزب الله پرداخته و جایگاه و محبوبیت او را تشریح می کند. در فصل آخر کتاب با عنوان "ضمائم" بخشی از بیانات سید حسن نصرالله، پیام مقام معظم رهبری به جهان اسلام، متن نامه سید حسن خمینی خطاب به دبیر کل حزب الله، پیام مقام معظم رهبری به سید حسن نصرالله به مناسبت شهادت فرزند ایشان و تصاویری از سید حسن نصرالله و تظاهرات های جهانی در محکومیت هجوم به لبنان گنجانده شده است.
(0) نظر
1389/6/20 12:8
نویسنده : مسعود دهنمکی
ناشر:  
تاریخ نشر: 1384
چکیده:
اسارت آزادگان وفادار و مقاوم میهنمان بخشی از تاریخ انقلاب اسلامی است. بی تردید نسل های آینده کشورمان به یادآوری آن همه ایثارگری و حماسه آفرینی و مطالعه آن نیاز خواهند داشت. بررسی مسئله اسارت در جنگ تحمیلی بیانگر این حقیقت است که اسارت در این ابعاد چهره ای نو و ناشناخته برای ملل جهان و حتی برای ملت شریف ایران دارد و بر تمام محققان و پژوهشگران متعهد دفاع مقدس است که به بررسی و تحقیق همه جانبه در پیرامون آن بپردازند. نخستین گام در اجرای چنین هدفی، تهیه کتابشناسی جامع و کامل دفاع مقدس و "آزادگان" بود که به محققین فرصت و امکان آشنایی با منابع تحقیق را می داد. به همین منظور مصادف با سالگرد بازگشت آزادگان به میهن سر افراز ایران موسسه فرهنگی هنری شهید آوینی دست به انتشار این کتاب به همت آقای ده نمکی کرده است. در این کتابشناسی 242 عنوان کتاب معرفی شده و اطلاعات مختصری ارائه شده است. در مورد هر کتاب عکس روی جلد درج شده و در سه قسمت الف، ب، ج به ترتیب اطلاعات شناسنامه ای، منبع و ماخذ مورد بهره برداری در تهیه کتاب و اطلاعات محتوایی کتاب وجود دارد. در قسمت الف "اطلاعات شناسنامه ای" عنوان کتاب، نام مولف، نام ویراستار، سال چاپ، طبقه بندی، ناشر، حروفچینی و صفحه آرایی، لیتوگرافی، نوبت چاپ، شمارگان، قیمت پشت جلد، تعداد صفحات، شماره شابک، آدرس و تلفن ناشر، شماره و محل نگهداری در اسناد ملی قرار گرفته است. در قسمت بعد یعنی "منابع و ماخذ مورد بهره برداری در تهیه کتاب" نوع کتاب براساس عنوان و موضوع و روش استفاده از موضوع مشخص شده است. و در قسمت "اطلاعات محتوایی کتاب" مندرجات کتاب، خلاصه ای از محتوای کتاب، زمان دربرگیرنده کتاب و سایر توضیحات ضروری قرار گرفته شده است. در انتهای کتاب نیز فهرست منابع و ماخذ براساس نام کتاب قرار دارد که به ترتیب حروف الفبا مرتب شده است. لازم به ذکر است از این مجموعه، کتب دیگری در مورد اسارت در دست انتشار است که روی هم رفته به بیست عنوان خواهد رسید. ما را چه رسد که با این قلم های شکسته و بیان های نارسا در وصف شهیدان و جانبازان و مفقودان و اسیرانی که در جهاد فی سبیل الله جان خود را فدا کرده و یا سلامت خویش را از دست داده اند یا به دست دشمنان اسلام اسیر شده اند، مطلبی نوشته یا سخنی بگوییم. زبان و بیان ما عاجز از ترسیم مقام بلند پایه عزیزانی است که برای اعلاء کلمه حق و دفاع از اسلام و کشور اسلامی جانبازی نموده اند. امام خمینی (ره) (درج شده در جلد داخلی کتاب)
(0) نظر
1389/6/20 12:6
X