زندگینامه از زبان شهید
بسم الله الرحمن الرحیم بنده سید عبدالحسین دستغیب ، پدر ما مرحوم آقای آسید محمد تقی دستغیب تولد بنده روز عاشورای محرم 1332 مطابق با 1922 شمسی.
بنده تا سنه 1343 ﻫ . ق که پدرمان مرحوم شد مقداری از مقدمات را خدمت ایشان میخواندم بعد از فوت والد که تقریباً 11-12 ساله بودم تحصیلات را در شیراز ادامه دادم که عبارت بودند از صرف و نحو بیان ومنطق فقه و اصول ....
آن دوران به علت اینکه مصادف بود با اوایل سلطنت رضا خان قلدر ملعون و جنگ با روحانیت واز بین بردن روحانیت و ضدیت با آن نمیگذاشتند کسی طلبه شود و تحصیل علم بکند ، و با فشارهای زیادی که میآوردند کمتر کسی دیگر حاضر میشد تحصیل علم کند و در رشته طلبگی بیاید . به طوری این ملعون جو را بر علیه روحانیت درست کرده بود که میگفتند روحانی عضو فلج اجتماع است و در نتیجه کسی اصلش رغبت خواندن درس طلبگی نکند ، لکن در همان حال خدای تعالی شوقی عنایت کرده بود که ما به همه سختیها ساختیم و با همه فشارهایی که تحمل کردیم و بحمدالله تحصیلات را ادامه دادیم و در همان اوقات هم دوش به دوش تحصیلات که میکردیم در مسجد باقرخان آنجا نیز بعد از نماز به تبلیغ اسلام وبر علیه دستگاه پهلوی مشغول بودیم و لذا در همان وقت هم چندبار ما را در زندان کردند ویک دفعه هم بناشان تبعید بود وبعد فشار آوردند که اصلش باید از روحانیت بیرون بروی و 24 ساعت مهلت دادند که بنده خود را خلع لباس کنم و از روحانیت بیرون روم و مسجد و منبری نباشم . بنده بناچار رفتم نجف اشرف البته این هم وسیلهای بودکه خدای تعالی خیری میخواست برای ما که آنجا مشرف شویم . درآنجا مدتی خدمت آیت الله شیخ محمد کاظم شیرازی و مرحوم آیت الله اصطهباناتی خدمت این بزرگان استفاده میکردم تابعد از شهریور 20 و سقوط پهلوی در سنه 21 به شیراز مراجعت کردم . به شیراز که آمدیم دوستان آمدند برای اینکه در مسجد جامع عتیق اقامه جماعت بشود و منبر در آن برقرار گردد . زیرا این مسجد جامع عتیق در آن وقت از طرف پهلوی دستور داده شده بود که تمام مصالحش را بفروشد و دوستان آمدند که اگر بشود اینجا را یک ادارهای بکنند شبستانها و صحن مسجد تمام خراب شده بود و دیگر کسی مانع نشد و ما هم رفتیم شبستان وسط را برای انجام برنامهها آماده کردیم که الحمدلله اجتماع مؤمنین در آنجا روزبه روز زیادتر میشد و هر روز مقداری از سطح مسجد را تسطیح میکردند که بشود نماز خوانده شود بعد هم در ماه مبارک تشویق کردیم مردم را به اینکه از نماز یک ساعت تفسیر قرآن مجید و بیان اخلاق و قواعد و ... داشته باشیم ووقتی از سنه 42 که حضرت امام خمینی اطال الله عمره الشریف در قم نهضت فرمود و امر فرمود که همه قیام کنند ماهم اجابت کردیم و در اینجا مشغول شدیم به مبارزات و آن پیشامدهائی که شد .
بسم الله الرحمن الرحیم .
خدمت حضرت مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سید عبدالحسین دستغیب دامت برکاته .
مرقوم محترم که حاکی از صحت مزاج شریف بود واصل گردید طوماری هم از اهالی محترم شیراز بوسیله حامل نامه رسید که خواستار شده بودند جنابعالی دعوت آقایان را جهت اقامه نمازجمعه بپذیرد و بدین ترتیب مناسب است جنابعالی اقدام فرموده و نماز جمعه را در شیراز بخوانید ، از خدای تعالی ادامه توفیقات و سلامتی آنجانب را خواستارم .
والسلام علیکم ورحمه الله برکاته
پس از اتصاب شهید دستغیب دراین سنگرهابا وحدت مردم غیور و مبارز شیراز بسیراری از مشکلات را پشت سر نهادند.
1- بهشت جاودان
2- نقش مطمئنه
3- ایمان
4- معاد
5- خطبه شعبانیه
6- قیام حسینی (ع)
7- گناهان کبیره
8- صلوة الخاشعین
9- فاطمه زهراء و زینب کبری
10- معراج
11- نبوت
12- قلب قرآن
13- معارفی از قرآن
14- سرای دیگر
15- اخلاق اسلامی
16- 82 پرسش
17- رازگرائی قرآن
18- امامت
19- حقائقی از قرآن
20- قیامت
21- خطبههای جمعه
22- قلب سلیم
23- آدابی از قرآن
24- مظالم
25- توحید
26- داستانهای شگفت
27- سیدالشهداء
این کتاب از 148 داستان تنظیم شده که در هیچ کتابی نوشته نشده است و همراه هر داستانی با نتیجه گیریهای جالبی که مؤلف محترم شهید محراب آیت الله دستغیب نمودهاند علاوه بر اینکه برای خواننده بسیار سرگرم کننده است دانشی بر معلوماتش میافزاید و ایمانش را به خدا و عالم غیب بیشتر و امیدش را به پروردگارش زیادتر مینماید .
از خوابهای صادقی که نشانههایی از احاطه علمی و قدرتی خداونداست و شفای بیماران توسط قبور ائمه و برکاتی که از توسل به ایشان حاصل شده روح ولایت را در دلها میدمد و درخت دوستی اهل بیت را آبیاری میکند و نشاط تازهای به جانها میبخشد .
هر آینه اهل ایمان رستگار شدند آنانکه درنمازشان خاشع میباشند .
قرآن مجید
کتاب بینظیری که از مختصری از اصول عقاید و بخشی از روایاتی که درفضیلت نماز رسیده شروع میشود و شرایط قبولی نماز که موجب نجات از آتش و از هر حج و صدقهای برتر است برمیشمارد . از حضور قلب و چگونگی تحصیل آن و التفات بالفعل و اقوال نماز سخن میگوید و برای طهارت معنوی که از مقدمات نماز مقبول است ، پاکی از کبرو فخر و هوی حقد و حسد و عداوت سخن میگوید ، از معانی باطنی نماز و موانع قبولی آن از بیم و امید در نماز و در خاتمه بخشی از دستورات سیر و سلوک را یادآور میشود .
شهید آیت الله دستغیب در سال 1341 فعالیت ضد رژیم را در راستای مبارزات حضرت امام خمینی (ره) آغاز کرد و از آن تاریخ مستقیماً با امام در تماس بود واز جانب ایشان در امور مختلف راهنمایی میشد . پس از جریانات 15 خرداد سال 42 توسط عوامل رژیم آمریکایی شاه دستگیر و پس از مدت کوتاهی بطرز معجزهآسایی آزاد گردید . درسال 1342 مجدداً دستگیر و زندانی شد .
شهید آیت الله دستغیب ازاین تاریخ به بعد که موج خفقان بر جامعه ایران سایه شوم خود را گسترده بود با زیرکی و پایمردی هر چه تمامتر مبارزات ضد رژیمی مسلمانان بخصوص اهالی محترم فارس را رهبری میکرد .مبارزات پنهانی و سازش ناپذیر ایشان درطول حیات رژیم طاغوت به هیچکس پوشیده نیست و در زمان تبعید امام خمینی (ره) ایشان به کرات در سخنرانیها رژیم شاه را زیر سؤال قرار میدادند.
مسجد جامع عتیق که به همت ایشان پس ا ز سالهای طولانی مرمت و تجدید بنا گردید مرکزی برای هدایت و ارشاد اقشار مختلف مردم خصوصاً جوانان مشتاق و تشنه معارف اسلامی بود و شهید دستغیب در حدود40 سال از این سنگر بذر اعتقاد و ایمان وجهاد و مبارزه و آگاهی واخلاق اسلامی در دلهای مستعد و جانهای باطراوت میکاشت و چه بسیار نهالهای بارور و پرثمر که در سایه تربیت و مراقبت این عارف والامقام ریشه گرفته و به بارنشستند . رژیم که متوجه شده بود جوانان مسلمان و دانشگاهی و بازاری و دیگر اصناف و اقشار گرد ایشان جمع شده و از این مرکز ارشاد وهدایت میشوند شهید دستغیب را در سال 56 ممنوع الملاقات کرد و منزل وی را تحت محاصره خود درآورد اما بلافاصله با عکس العمل شدید مردم روبرو شد و مفتضحانه عقب نشست .
شهید آیت الله دستغیب همواره در سالهای اوجگیری انقلاب اسلامی منشاء و محرک خروش انقلابی مردم فارس بود و با مجاهدات و روشنگری های خود نقش مهمی در سرنگونی رژیم سفاک و غاصب شاه معدوم ایفا نمود .
شهید آیت الله دستغیب پس از پیروزی انقلاب به عنوان نماینده مردم استان فارس در مجلس خبرگان شرکت کرد و در همین ایام بنا به درخواست کتبی اهالی و بفرمان امام به سمت امام جمعه شیراز منصوب گردید .
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیهً مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی .
مردم دلیر و مقاوم فارس و برادران و خواهران انقلابی شجاع آیت الله حاج سید عبدالحسین دستغیب این روحانی مبارز پرهیزگار بدست جنایتکار و دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب شهید شد و شما بیش از هر کس میدانید که او شخصیت مغتنم و ارزشمند برای عالم اسلام بود آنان که از سوابق زندگانی این شهید بزرگوار آگاهند میدانند که او از نخستین کسانی بود که پرچم تبلیغ انقلاب اسلامی را در سخت ترین شرایط در استان فارس برافراشت و برمعابر و مجامع نام امام امت را بر زبان جاری ساخت و با دستگاه ظلم وجور به مبارزه برخاست این چهره پارسا و پرهیزگار در بهترین بخش از عمر پربرکتش بیاعتنا به زخارف دنیوی همت و نیروی خود را در راه استقرار حاکمیت الله صرف کرد و به یاد خدا دل خوش بود که الابه ذکرالله تطمئن القلوب چهره معظم و دوست داشتنی این مرد خدا محبوبترین چهره در میان مردم فارس و مورد احترام عمیق مردم در سراسر ایران بود روح و بیکینه و صفای باطن ولحن روحانی او گرمیبخش دل مردم بود مردمی که او را صمیمانه دوست داشتند به شخصیت والای این روحانی و مبارز و متقی احترام میگذاشتند هفتاد سال زندگی همراه با طهارت و تقوا وسالها صرف عمر در راه اسلام و انقلاب از این مرد بزرگوار چهرهای ساخته بود مورد علاقه و احترام مردم چنین مردی از سلاله پاک پیامبر و از خدمتگزاران صادق و فداکار اسلام وازیاران باوفا مهربان امام و امت امروز در شیراز و همراه تنی چند از یاران و شاگردان خویش در راه اسلام و قرآن به شرف شهادت نائل آمدند . شهادت این عالم ربانی وسید بزرگوار سند دیگری است بر پلیدی و ناپاکی روح و ماهیت رسوایانی که بقای خود را در فنای مردان خدا میجویند.
شهادت این مرد میدان تقوا و مبارزه را به مردم شهید پرور ایران خصوصاً به اهالی غیور فارس و فرزندان و بازماندگان و شاگران آن شهید تسلیت وتبریک میگویم .
سید علی خامنهای
از قول همسرشهید آیت الله دستغیب نقل میگردد :
که ایشان شب جمعهای که فردای آنروز به شرف شهادت نائل شده وبه لقاءالله شتافت دچار حالتی کم سابقه شده و مضطرب بنظر می رسیدند و آن شب را تا صبح در رختخواب غلطیده و بخواب نمیرفتند . اضطراب آن شهید بزرگوار بحدی بود که توجه همسرش به وی جلب شده و علت اضطراب را جویا میشود شهید آیت الله دستغیب خطاب به همسرش اظهار میدارد فردا صبح سری میگویمت.
صبح آن شب وی هنگام عزیمت برای اقامه نماز دشمن شکن جمعه برخلاف معمول عطر زیادی مصرف نموده و خودرا خوشبو و معطر مینمایند وباز هم بر خلاف دفعات پیش هنگام رفتن با علامت دست رفتن خود را اعلام میکنند وبه نقل از یکی از پاسداران ایشان هنگامی که از آستانه قدم به درون کوچه میگذارند آیه شریفه انا لله و انا الیه راجعون را تلاوت میکنند و بیش از چند قدم از منزل دور شده دچار حادثه و شهید میگردند و اینچنین سومین شهید محراب به خیل شهدای جنگ وانقلاب پیوستند.
دیدههابارد
سینهها نالد
دستغیب صد پاره شد دیگر نمیآید
خطبههای جمعه را دیگر نمیخواند
امام جمعه ما به لطافت گل بود و به ملاحت نسیم سحری و به مهربانی باران بهاری ، امام جمعه ما به پاکی سپیده بود . مثل نور جاری بود . آوای الهی او حسین حسین او صدای پای یاران بود برقلب تفته کویر روح امام جمعه ما جوشش چشمهسار عشق بود بر سنگواره قساوت دل امام جمعه ما پیر دیار ما بود نماینده امام بود نمایانگر امام بود عاشق دیار ما بود امام جمعه ما دیگر نمیآید .
دیگر کوچههای باریک پشت مدرسه خان صدای آشنای او را نمیشنود . دیگر قلب خاک با لرزه نرم پای او از شوق بیتاب نمیشود دیگر گل و سنگ کوچه آواز نمیخوانند.
خطبههای جمعه آمیزه مهربانی و خشم بود ، تبسم و فریاد مسیح و محمد سلام خدا بر شما مردم ، جانم به فدای شما مردم شما که با تبعیت از امام امت اطال الله عمره عزت و افتخار را آفریدهاند . ننگ و نفرین بر همه منافقین ننگ بر آمریکا که هرروز با توطئهای تازه در صدد نابودی انقلاب الهی ما برآمدهاند امام جمعه ما خطبههای جمعه را دیگر نمیخواند.
هر وقت صحبت از امام میشد پیر مهربان دیار ما چهرهاش برافروخته میشد بر چشمانش گلخند اشک مینشست گرمی اشک و ملاحت تبسم همیشهاش جانت را آتش میزد . دو تن از یاران و شاگردان عزیز او دو تعبیر دارند که نغز است و پرلطف آقای موحدی گفت اگر این تعبیر درست باشد آقای دستغیب فانی در امام بود آقای سید علی اصغر دستفیب روحانی عزیز و دلسوز شهر ما میگفت : به اتفاق آقای دستغیب که به حضور امام رسیدیم برخورد ایشان و حالت ایشا ن مثل حالت عبد بود نسبت به مولایش
بچهها هر وقت دلشان برای امام تنگ میشد بدین آقای دستغیب میرفتند.
سرانجام این شهید بزرگوار در روز جمعه 20 آذرماه 60 به دست منافقی کوردل به شهادت رسیدند .
عزیزان و نورچشمان ما در جبهههای جنوب و غرب هر روز با سرکوبی اشرار آمریکائی و عقب راندن وبه جهنم فرستادن جنود شیطان برای اسلام سربلندی و عظمت خلق مینمایند .
به طوری که تاب تحمل این پیروزیها را از آمریکائیان خارج و داخل منافق و منحرف سلب نموده و بر جنون و وحشیگریهای آنان افزوده است شما فرضاً شهید بهشتی را گناهکار بدانید شهدای دیگر مثل شهید مدنی و شهید دستغیب که جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهی نداشتهاند با چه انگیزه شهید میکنید .
دست جنایتکار آمریکائیان یک شخصیت ارزشمند که مربی بزرگ و عالمی عامل که گناهش فقط تعهد به اسلام بود ازدست ملت ایران واهالی محترم فارس گرفت و حوزههای علمیه و اهالی ایران را به سوگ نشاند حضرت حجة السلام و المسلمین شهید حاج سید عبدالحسین دستغیب را که معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی بود با جمعی از همراهانش به شهادت رساندند.
شهید آیت الله صدوقی از یاران صدیق و باوفا و سیساله امام امت بود او یار امام و یاور ملت محروم بودکه بحق در عمل نشان داده بود وی نمونهای از امام امت بودکه بدون تردید همه خصائل اخلاقی و روحی و ابعاد حضرت امام وانبیاء و صلحاء در وی جمع و خلاصه شده بود او مردی از سلاله پاک تشیع علوی و ادامه دهنده راه حضرت علی( ع) وحسن (ع) و حسین (ع) و ائمه بود شهید صدوقی عابدی مخلص و زاهدی بیریا بود از کار شبانهروزی و در خدمت مردم بودن هیچ احساس خستگی نمیکرد و مقاوم بود .
بنده محمد صدوقی در سال 1327 ﻫجری قمری ، 75 سال پیش ، در خانوادهای روحانی در یزد متولد شدم پدرم مرحوم آقامیرزا ابوطالب یکی از روحانیون معروف این استان بود .
پدرم ، فرزند مرحوم میرزا محمد رضا کرمانشاهی یکی از علما و بزرگ این استان بود و ایشان هم فرزند آخوند ملا محمد مهدی کرمانشاهی بودند.
سال ورود آخوند ملا محمد مهدی به یزد ، روشن نیست چرا که ایشان بوسیله فتحعلی شاه از کرمانشاه به یزد تبعید شدند . تنها مدرکی که ما برای صدوقی بودن داریم و اینکه از نوادههای مرحوم صدوق بزرگ میباشیم همان لوح تاریخی جد بزرگ و جد دوم ماست . که در لوح قبرشان این جمله هست «الذی کان بالصدق نطوق کیف و هو من نسل الصدوق » کسی که به صدق و راستگوئی سخن گفت چگونه چنین نباشد و حال آنکه او از نسل صدوق میباشد . و به این جهت نیز شهرت ما صدوقی میباشد .
در سال 1348 قمری ، برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفتم و رد مدرسه چهار باغ که حالا مدرسه امام صادق (ع) نام دارد مشغول تحصیل بودیم و پیشرفتمان هم خیلی خوب بود ، که متأسفانه یک زمستان بسیار سردی پیش آمد و توقف برای ما خیلی سخت شد . شاید متجاوز از بیست روز برف سنگین آمد و کسب و کار و تقریباً همه چیز از دست مردم گرفته شد . هر روز صبح دنبال ذغال و چوب میرفتیم و ظهر دست خالی برمیگشتیم تا اینکه مرحوم سید علی نجف آبادی یک روز وارد مدرسه چهار باغ شد و دید که همه طلبهها دچار کمبود سوخت هستند و بعد دستور داد تا یکی از چنارهای بزرگ مدرسه را بیاندازند و بین طلبهها تقسیم کنند .
پس ازمدتی که خیلی به سختی گذشت از طریق قمشه وآباده بطرف یزد حرکت کردیم و این سفر قریب 29 روز طول کشید وبالاخره با هرزحمتی که بود خودمان را به یزد رساندیم .
یکسال بعد یعنی در سال 1349 قمری برای ادامه تحصیلات با خانواده بطرف قم رفتیم و اقامت ما در شهر قم 21 سال بطول انجامید مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس و مدیر حوزه علمیه قم وقتی که در قم ما را شناختند مورد لطف و محبت خود قرار دادند و کم کم کار بجائی رسید که رفتن خدمت ایشان برای بنده مثل واجبات بود و بعضی ازگرفتاریها که برای طلاب پیش میآمد ، خدمتشان عرض میکردم و ایشان هم کمکهائی توسط بنده به اهل علم نمودند پیشرفت ما در تحصلات خیلی خوب بود تا اینکه در سال 1355 قمری آیت الله حائری از دار دنیا رفتند . بعد از درگذشت ایشان در اثر فشار پهلوی که میخواست همه اهل علم را از لباس روحانی خارج کند اوضاع بر اهل علم خیلی سخت شد که بعداً توسلاتی از اهل علم شد و خیلی مؤثر افتاد .
تحصیل درآن دوره خیلی سخت بود بجهت اینکه در آن زمان قم مرجعی نداشت چرا که مرجع تقلید مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی بودند که ایشان هم در نجف اقامت داشتند .آقایان مرحوم آیت الله حجت این سه سرپرستی حوزه را داشتند و خیلی هم زحمت کشیدند تا وقتیکه مرحوم آیتالله بروجردی بعلت کسالت در بیمارستان فیروزآبادی بستری شدند و درهمین خلال بعضی از اهل قم و مدرسین بفکر افتادند که ایشان را به قم بیاوردند و به همین خاطر نامههائی ازقم بخدمتشان ارسال شد و اشخاصی بنمایندگی از روحانیت با ایشان ملاقات کردند .بنده هم به اتفاق داماد آقای صدر به بیمارستان رفتیم و بعد همراه مرحوم آیت الله بروجردی به قم آمدیم ، عمده سعی و کوشش برای آمدن آقای بروجردی به قم از ناحیه حضرت آیت الله العظمی امام خمینی بود و ایشان خیلی اصرار داشتند که اینکار انجام بشود .
در سال 1330 شمسی که برای انجام کاری به یزد آمدم ، مرحوم حاج آقا وزیری ، از روحانیون سرشناس یزد پیشنهاد ماندن ما را داد و در این باره خیلی سعی و کوشش نمود و تلگرافاتی هم به قم شد . آقایان هم با اینکه در پاسخ تلگراف نوشته بودند که ماندن من درقم ضرورتش بیشتر است مع الوصف پذیرفتند و ما برای همیشه وارد یزد شدیم .
در اینجا که ماندنی شدیم در کنار درس و بحث بعضی از کارها را شروع کردیم از جمله تعمیر مدارس مدرسه خان خیلی خراب بود و مدرسه عبدالرحیم خان هم مرکز زباله بازار شده بود و مسجد روضه محمدیه را هم تعمیر نمودیم و خلاصه اینکه کارهائی را که مربوط به روحانیت میشود شروع کردیم .
در آن وقت امام خمینی یکی از مدرسین خیلی مبرز حوزه بودند که همه ایشان را بعنوان اینکه یک مرد فوق العاده است میشناختند تدریسشان هم خیلی بالا گرفت و با اینکه آقایان مراجع هم بودند ولی تدریس ایشان در قم اولویت پیدا کرد یادم هست که امام خمینی در مسجد سلماسی نزدیک محله یخچال قاضی ، تدریس میکردند و مسجد تقریباً پر میشد و ایشان یک آقای معروفی مشتهر به فلسفه و عرفان فقه و اصول و استاداول شناخته میشدند .
بنده در سال 1349 قمری که وارد قم شدم ، دوسه روز پس از ورود ، با امام خمینی آشنا شدم و کمکم آشنائی ما بالا گرفت وبه رفاقت کشید و گاه در تمام مدت شبانهروزی با ایشان بودم و نمیشد مدت طولانی که در قم بودیم ، انس ما عمده با ایشان بود ونمیشد هفتهای بگذرد و دوسه جلسه در خدمتشان نباشم و یادم نمیرود که یک ماه رمضان حدیث «طیرمشوی» از کتاب عبقات را و دوره این کتاب را در شب نشینیها ئی که با ایشان و چند تن دیگر از دوستان داشتیم از اول تا آخر مفصلاً خوانده شد . از جمله کسانی که برای آمدن من به یزد سفارش زیاد کردآقای خمینی بودند .
سال 1341شمسی که قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع شد . من با امام خمینی تماس مستقیم داشتیم و خیلیها اینجا رفت و آمد میکردند و مدیریت جمع کردن آقایان روحانیون و تلگراف کردن راجع به این انجمنها تقریباً زیر نظر بنده بود . مجالس فوق العاده هم و تقریباً هر روز و شب یک اجتماع روحانی تشکیل میشد و الحمدلله در اثر سعی و کوشش و فشار آقای خمینی دولت مجبور شد که این پیشنهاد را لغو کند . بعد از اینکه این قضیه تمام شد قضیه آن شش ماده پیش آمد که ازطرف شاه پیشنهاد شده بود و همه دیدند که این بدتر از آن قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی است و کسی هم که از اول با آن مخالفت کرد آقای خمینی بود بعضی ازآقایان هم از اول حاضر به همکاری نبودند ولی کم کم کار به جائی رسید که آنها هم مجبور شدند و گوشه کنار تلگرافهائی میزدند و اعلامیههائی صادر گردید در آن موقع از طرف ساواک یک کسی پیش من آمد و گفت که مأمور مراقب شما هستم . شما چه نقشی دارید ؟ ما هم علناً نقش خود را گفتیم و کارهائی را هم که انجام داده بودیم گفتیم و اطلاعیهها و تلگرافات را همه را نشانش دادیم و گفتیم که در این جا تا آخر هم هستیم ، هراقدامی که قرار است از طرف ساواک نسبت به ما بشود زود انجام بدهید ولی چون بهانه صحیحی نداشتند نتوانستند ما را تعقیب کنند .
در حدود 10 سال است که بنده خدمت ایشان بودم واقعاً فردی غمخوار برای ملت به نظر میرسید بله ایشان تا 5-6 سال قبل که حالشان مساعدتر بود سعی مینمودند و علاقه داشتند که کارهای مردم را خود مستقیماً انجام دهند وبا مردم روبرو شوند ولی از 5-6 سال به این طرف که نسبتاً حالت ضعفی پیدا کردند قرار شد دفتر باز کنند و کارها که سنگین شد به آنجا رجوع شود و سپس مسئول دفتر با ایشان در تماس دائم باشند و مسائل و مشکلات مردم را حل نمایند تا اینکه مسئله انقلاب پیش آمد و در سال 57 که چهلم تبریزیها در یزد گرفتهشد و ایشان از آن به بعد و هر شب درمسجد حظیره و پس از اقامه نماز صحبت میکردند و مردم هم سراپا گوش و آماده برای همه چیز میآمدند و از بیانات ایشان بر علیه رژیم منفور پهلوی استفاده میکردند و اکثر شبها مردم خبر میآوردند که ساواک میگیرد و میبندد و تبعید میکند و چنین و چنان میکند و ایشان میفرمودند من برای همه کار آمادگی دارم و لباسهای مراآماده کنید که اگر قرار است من تبعید شوم بروم و در این ایام مرتب جوانهای پرشور و انقلابی و مسلمان یزد هر شب با وسایل مختلف از قبیل سنگ و چوب و شیشه بنزین میآمدند و میرفتند پشت بام حضرت آیت الله و تا صبح آمادگی هر گونه دفاع در مقابل حمله خون آشامان یزیدی را داشتند .
ایشان عادت داشتند هر شب بعد از نماز شب که نزدیک اذان صبح بود پیاده میرفتند تا مسجد حظیره برای اقامه نماز و پس از نماز صبح پیاده برمیگشتند منزل که این اواخر منهم سعی کردم بدنبال ایشان بروم و هنگامیکه از مسجد به منزل برمیگشتند شروع به خواندن دعا و قرآن میکردند و اگر خیلی خسته بودند یکی دو ساعت میخوابیدند.
درباره مرحوم آیت الله شهید صدوقی گفتنی بسیاراست وفضایل اخلاقی و معنوی و روحی و فکری ایشان شایسته آن هست که دربارهاش ساعتهای متوالی بحث شود و من یک نفر هم برای بیان همه ابعاد شخصیت ایشان کافی نیستم بلکه باید از مجموعه دوستان و آشنایان قدیمی ایشان سخنانی درباره ایشان شنید تا بتوان چهرهای از آن بزرگوار ترسیم کرد .
و اما آنچه که من در مورد ایشان در طول چند سال آشنائی خودم میدانم این است که این بزرگوار از کسانی بود که در انقلاب بزرگ اسلامی ما نقش قابل توجهای داشت و دخالت و علاقمندی ایشان به فعالیتهای انقلاب بیشتر اززمانی اوج گرفت که قضایای بعد از شهادت مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی در ایران آغاز شده بود . همانطور که میدانید در چهلم شهدای تبریز در یزد در مسجد ایشان یک مجلس بزرگی به رهبری و هدایت ایشان تشکیل شد . خود آن جلسه و پیامدهای آن جلسه هم یه یکی دیگر از مقاطع حساس و برانگیزاننده انقلاب بزرگ اسلامی بود .
در طول یکی دو سال قبل از پیروزی انقلاب مرحوم آیت الله صدوقی محوری بود برای بیشتر فعالیتهای نه فقط یزد بلکه سراسر کشور و این بخاطر این بود که آیت الله صدوقی شخصیت عینی روحانی محترم و معتبری بود .
از خاطراتی که از ایشان دارم اینکه در 13 محرم سال 1357 بود که چون شایع شده بود در مسجد حظیره اسلحه هست از طرف رژیم منفور سابق آمدند و درب مسجد را بستند حضرت آیت الله شهید صدوقی اول تأمل کردند وبعد گفتند اینطور هم که نمیشود که درب مسجد بسته باشد وهیچکس به مسجد نرود و خودشان بلند شدند با عدهای دیگر از دوستان و مردم و رفتند بطرف مسجد و تا که رسیدند به مسجد به مأمورین ساواک و شهربانی و خلاصه عمال رژیم جنایتکار فرمودند درب مسجد را چرا میبندید و سینه راباز کردند و رفتند جلو و گفتند ، اگر کاری دارید من آمادهام بزنید به مردم چکار دارید و این یزیدیان چون آن ابهت و عظمت را درچهره آن شهید بزرگوار دیدند اصلاً دیگر نتوانستند عرض اندامی بکنند وفقط یکی دو تیر هوائی شلیک کردند .
1- تأسیس حوزههای علمیه شهرهای بم تاکستان و شهر کرد.
2- احداث کتابخانه در مسجد حظیره
3- تأسیس دفتر تبلیغات اسلامی در یزد و صندوق قرض الحسنه حضرت ولیعصر (عج)
4- احداث صندوق خیریه امام رضا (ع) در جهت دادن مقرری و رسیدگی به امور رفاهی افراد بیسرپرست و یتیم .
5- احداث خانههای رایگان برای اسکان جنگزدگان در محله تخت استاد و خواجه خضر.
6- خدمات پزشکی و درمانی:
الف – احداث بیمارستان سیدالشهداء(ع) با کلیه تجهیزات پیشرفته
ب – تأسیس درمانگاههای زارچ و حیدرآباد و مشتاق.
ج- تأسیس بیمارستان سوانح سوختگی آیت الله صدوقی و مرکز تحقیقات اعصاب و روان .
7- کمک و خدمات شهید و حضور مستمر آن بزرگوار در بروز زلزله شهرهای طبس کرمان و مشهد .
8- آثار دینی و عمرانی:
الف : احداث مسجد حظیره که این مکان پایگاه مهم انقلاب اسلامی در جریان مبارزات ملت مسلمان یزد بشمار میرفت و هم اکنون پایگاه امت مسلمان میباشد .
ب- مسجد ملااسماعیل که محل برقراری نمازهای جمعه و مکان شهادت آن بزرگوار بوده است به همت ایشان احداث شده است .
ج- احداث مساجد طهماسب
صاحب الزمان (عج) ولی عصر اتابکی قندهاری ابوالفضل سرجمع و دهها بنای دیگر
آثار شهادت را بنده از روز دوشنبه در ایشان میدیدم اینطور که در بین دعاهایشان که میخواندند مرتب میشنیدم که میفرمودند خدایا شهادت را نصیب من بگردان و از این فیض مرا محروم نگردان البته با این خدماتی که ایشان به اسلام کردند شهادت برای ایشان خیلی بجا بود ولی فعلاً زود بود وجود ایشان برای انقلاب خیلی ضروری بود ولی خدا لعنت کند دشمنان اسلام را که کسانی را چون قاتل ملعون روسیاه تحریک کردند و اینطور باعث شهادت ایشان شد وایشان دو هفتهای بود که البته در یزد بودند و برای نماز جمعه حتی المقدور خودشان میرفتند ولی این دو هفته گذشته بعلت ضعف که داشتند نرفته بودند ولی جمعه دهم ماه مبارک رمضان را میخواستند خودشان بروند که حتی از قرآن هم استخاره کردند خوب آمد که دیگر عازم شدند که بروند و حدود ساعت 5/11 بود که ازخواب بیدار شدند و رفتند برای غسل جمعه و پس از آن سریعاً به مسجد رفته بودند خلاصه خودم را به مسجد رساندم و پس از اقامه نماز و خطبهها من تقریباً چند متری بیشتر با محل انفجار فاصله نداشتم و از جا بلند شدیم که ایشان از جلویم رد بشوند و بدنبالشان برویم تا پای ماشین که یکدفعه دیدم صدای آخی از ایشان بلند شد و گفتند آخ ولم کن و بلافاصله صدای انفجاری بگوش رسیدکه تقریباً همزمانبود و ناگهان دیدم بله جنازه ایشان را مردم میبرند و پیراهن و لباس ایشان کاملاً غرق بخون شده و اصلاً دیگر چیزی نفهمیدم و اینجا بود که فکر کردم آن منافق ازخدا بیخبر هم یکی از افراد نمازگزار بوده که بعد فهمیدم که این جنایت را همین روسیاه ملعون انجام داده است من هم شروع کردم به سرو سینه زدم و بیتابی میکردم در این حین مرا بردند دفتر آیت الله صدوقی و من دیگر تا شب هیچ چیزنفهمیدم و حالت گیجی به من دست داده بود که بعد آقازاده شهید بزرگوار یعنی حاج آقا شیخ محمد علی آمدند و من ایشان را بوسیدم سپس جنازه شهید را از بیمارستان افشار آوردند و آقایان حجج اسلام جناب آقای راشد و انوری جنازه را با نوار چسب و دیگر چیزها بستند یک غسل جبیره دادند و بعد تیمم دادند تا ساعت 6 صبح فردا یعنی شنبه که برای تشییع و دفن آماده شده بود . ایشان در تاریخ 11/4/61 به درجه رفیع شهادت رسیدند.
انا لله وانا الیه راجعون – طبع یک انقلاب فداکاری است . لازمه یک انقلاب شهادت و مهیا بودن برای شهادت است . صدوقی عزیز رضوان الله علیه شهید بزرگی که در تمام صحنههای انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود ووقت عزیزش صرف در راه پیروزی اسلام و رفع مشکلات انقلاب میشد وبرای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمیشناخت . اینجانب دوستی عزیز که بیش از 30 سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم از دست دادم و اسلام خدمتگزاری متعهد و ایران فقیهی فداکار واستان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد و در ازاء آن به هدف نهائی که آمال این شهیدان است نزدیک شد . من به پیشگاه مقدس بقیة الله الاعظم روحی فداه و ملت عزیز و اسلام عزیزتر تبریک و تسلیت عرض میکنم.
روح الله الموسوی الخمینی
دهم رمضان المبارک 1042
زندگینامه
شهید آیتالله عطاءالله اشرفی اصفهانی چهارمین شهید محراب در سال 1279 در میان خانوادهای روحانی در خمینیشهر اصفهان متولد شد. پدرش مرحوم حجت الاسلام والمسلمین میرزا اسدالله،و جد پدری ایشان مرحوم حجتالاسلام و المسلمین میرزا جعفر،از علمای معروف و از روحانیون معظم بوده اند که نسبت آنها به یکی از علمای جبل عامل که در صدر اسلام به برکت وجود حضرت ابوذر اسلام را برگزیده، میرسد.
شهید اشرفی اصفهانی دوران مقدماتی علوم اسلامی را در خمینی شهر نزد میرزا مصطفی گذراند و سپس در سن دوازده سالگی رهسپار حوزه علمیه اصفهان شد.وی در مدرسه لوزیه به تحصیل و کسب علوم اسلامی مشغول شد و دروس ادبیات و سطح را نزد اساتید معروف حوزه علمیه اصفهان، حضرت آیتالله مرحوم فشارکی و مرحوم حاج سید مهدی درچه ای،کسب فیض نمود.
پس از پایان تحصیلات دروس سطح و فقه و اصول،به اصرار زیاد دوستان جهت ادامه تحصیل وکسب علوم اسلامی، پس از ده سال تحصیل متوالی در اصفهان، در سن 22سالگی رهسپار حوزه علمیه قم شد و ازمحضر مرحوم آیتالله حائری،مؤسس حوزه علمیه قم کسب علم نمود. پس از وفات مرحوم آیتالله حائری به مدت ده سال از محضر اساتید عظام آیات ثلاث(مرحوم آیتالله حجت، مرحوم آیتالله صدر و مرحوم آیتالله حاج سید محمد تقی خوانساری) بهره گرفت. دراین ایام شهریه متداولی نداشتند ومرحوم آیتالله خوانساری که علاقه و لطف شدیدی به ایشان داشتند، توسط آیتالله شهید صدوقی مبلغی به ایشان کمک میکردند. وی هم چنین در این مدت از محضر مرحوم آیتالله فیض کسب علم نمود و اکثر استفادههای علمی ایشان از دروس مرحوم آیتالله حجت و خوانساری بوده است که تمامی دروس این دو بزرگوار را نوشتهاند و همه جزوات آن درکتابخانه وی موجود میباشد.
آیتالله اشرفی اصفهانی یکی از شاگردان معروف آیتالله العظمی بروجردی بودند در اکثر درسهای ایشان در قم شرکت کرده و حدود دوازده سال از محضر ایشان بهره گرفتند، همچنین هشت منظومه حکمت واسفار(فلسفه) را نزد امام خمینی(ره)آموختند.
شهید اشرفی اصفهانی اکثر شبها را تا صبح به فراگیری علوم حوزوی سپری میکرد و در تمام این مدت، نماز شب ایشان ترک نمیشد.
در سرمای سخت زمستان نیمههای شب یخهای حوض مدرسه را شکسته و وضو میگرفت و به تهجّد میپرداخت، هر روز بعد از نماز صبح برای زیارت حضرت معصومه(س) به حرم مطهر مشرف میگردید و معمولا زیارت وارث یا جامعه کبیر را در آن حرم با صفا تلاوت میکرد.از سن بیست سالگی تا روز شهادت، مدت شصت سال زیارت عاشورای امام حسین(ع)را همه روزه میخواند.
«در اسلام مافوق مقام شهادت مقامی بالاتر نداریم.برای اینکه در قرآن خداوند عالم در چند جا خطاب به مردم و خطاب به پیغمبر اسلام(ص)میفرماید: گمان مبرید شهدای در راه خدا،آنهایی که جان خودشان را در راه خدا داده اند و هدفشان اسلام بوده، مردهاند،بلکه اینها زندهاند، چون جان خودشان را در راه خدا دادند و با خدا معامله کردند و اینها حیات محدود دنیوی را به حیات ابدی مبادله کردند. جان خود را داده اند و از خدا حیات ابدی گرفته اند.
ما تسلیم قضا و قدر الهی هستیم ولیکن امیدوار هستیم ما چهارمین شهید محراب باشیم و خداوند از ما بپذیرد و در آن حال اخلاصی هم باشد.»
زنده یاد اشرفی اصفهانی دروس عالیه، جلدین کفایه، رسایل و مکاسب را برای طلاب تدریس مینمود. وی که مورد توجه خاص مراجع بزرگ و فضلا و دانشمندان حوزه علمیه بود به دستور حضرت آیت الله العظمی بروجردی همراه با چند تن از مدرسین حوزه قم مأمور رسیدگی به دروس طلاب و محصلین این حوزه شد و سه سال از جمله ممتحنین ممتاز رسائل و مکاسب در حوزه علمیه قم بود. مقام علمی و معنوی شهید به حدی بود که در سن چهل سالگی توسط مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری برای ایشان گواهی اجتهاد صادر گردید و همچنین ایشان هشت یا نه اجازه اجتهاد از علمای بزرگ همچون آیتالله فیض، آیت الله صدر،سید ابو الحسن اصفهانی و آیت الله بروجردی را دریافت کرد. به دنبال تأسیس حوزه علمیه کرمانشاه توسط آیت الله بروجردی در سال1335، به دستور ایشان مرحوم آیت الله شهید اصفهانی و مرحوم آیت الله سدهی، حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملی، حجتالاسلام فلسفی و بیست و پنج نفر دیگر از طلاب حوزه قم به کرمانشاه عزیمت نموده و به نشر معارف اسلامی در این منطقه همت گماردند. پس از وفات آیت الله بروجردی همراهان وی به قم عزیمت نمودند، اما شهید اشرفی اصفهانی که قصد مراجعت به قم را داشت با ممانعت شدید مردم کرمانشاه اقامت گزید و از این پس در امر تقلید، مردم را به امام امت رجوع میداد.
در ساال 1342 از سوی امام خمینی(ره) به سمت نماینده امام در کرمانشاه منصوب شد.
رژیم منحوس پهلوی به دلیل فعالیتهای پیگیر و شبانه روزی شهید سعی داشت تا ایشان را تبعید کنند، اما به دلیل نفوذ شدید وی در میان مردم و همچنین علاقه شدید مردم کرمانشاه موفق به تبعید نشد. لکن بارها وی را مورد تهدید قرار داد که چندین بار توسط ساواک و شهربانی دستگیر شد. به دنبال شهادت فرزند برومند امام(ره) همراه با دیگر علمای کرمانشاه برای تشکیل بسیج، به سازماندهی تحصنها و راهپیمائیها که اکثرا در مسجد آیت الله بروجردی برگزار میشد پرداخت.در شب هجرت امام(ره) از عراق به پاریس، مأمورین ملعون ساواک ایشان را دستگیر و شبانه به تهران منتقل نمودند. پس از چند روز آزار و شکنجه در زندان کمیته شهربانی، به دلیل بیماری و ترس از شهادت این مرد بزرگوار و همچنین فشار علما و مردم، ناچار ایشان را آزاد نمود.
پس از ورود حضرت امام(ره) به ایران، ایشان به اتفاق عدهای از علمای کرمانشاه و جمع کثیری از مردم این استان برای استقبال از حضرت امام(ره) به تهران عزیمت کردند. پس از بسته شدن فرودگاههای کشور توسط بختیار مزدور و ممانعت او از تشریف فرمایی امام(ره)، به اتفاق جمع کثیری از علمای بزرگ ایران در مسجد دانشگاه تحصن کردند.
پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در سال 1358 طی حکمی از سوی حضرت امام خمینی(ره) به سمت امام جمعه کرمانشاه منصوب شد واز این پس در سنگر نماز جمعه،به پاسداری از دستاوردهای نظام اسلامی و حمایت از ولایت فقیه پرداخت و با تمامی خطوط انحرافی به مبارزه پیگیر برخاست.
با آغاز جنگ تحمیلی در جبهههای حق علیه باطل حضور یافت و با رزمندگان اسلام ملاقات کرد و ایشان را مورد تفقد قرار داد. شهید آیت الله اشرفی اصفهانی در تمامی این مدت اکثر خطبههایش را اختصاص به مسائل جنگ داد و مردم را به حضور در جبههها و دفاع از حریم انقلاب اسلامی تشویق نمود. خود نیز شخصا لباس سپاه پوشید و در تیپ المهدی ثبت نام کرد. وی همچنین پس از شنیدن خبر آزادی خرمشهر به این شهر عازم شد و یک روز بعد در مسجد جامع خرمشهر همراه با رزمندگان اسلام نماز شکر به جا آورد. منافقین کوردل که از نفوذ و سلطه آیت الله در استان مرزی کرمانشاه در هراس بودند بارها وی را مورد تهدید قرار دادند تا این که سرانجام خورشید تابان حوزه را در 23 مهرماه سال 1361 در محل برگزاری نماز جمعه باختران، در محراب عبادت هدف تیر کینه خود قرار داده و با انفجار بمب، او را که مشتاق لقاءالله بود، به آرزوی دیرین خود که میخواست چهارمین شهید محراب باشد رساندند.
در سال 1292 شمسی در آذر شهر از توابع تبریز در منزل میرعلی که از سادات جلیل القدر آن شهر بودند، فرزندی پابه عرصه زندگی گذاشت که پدر از عشق فراوان به امیرالمومنین علی (ع) او را اسدالله نامیدند. مدرسه طالبیه تبریز پذیرای تحصیلات ابتدایی ایشان بود ، بعد از طی مراحل یادگیری خواندن و نوشتن برای ادامه این تحصیلات حوزه علمیه قم را ترجیح دادند. انتخاب سید اسدالله زمانی صورت گرفت که از سوی رضا خان سیاست ضد روحانیت او باعث دوران سخت و رنج این قشر شده بود. با این وجود سید مدنی از حرکت در هدف بازنماندند و در مقابل دوستانش که به او می گفتند اکنون وقت سفر نیست چرا که رضاخانه نمی گذارد علما فعالیت و تبلیغات داشته باشند ، در پاسخ می فرمودند : حداقل که برای خودم ملا و واعظ می شوم.
در حوزه علمیه قم در محضر آیات عظام حجت کوه کمری و سید محمد تقی خوانساری حاضر می شدند و به فراگیری علوم دینی می پرداختند ، به مدت چهار سال در درس فلسفه و عرفان و اخلاق حضرت امام خمینی علیه الرحمه بهره ها بردند که این مدت نه تنها برای ایشان رابطه ای استاد و شاگردی پیدا شد که در حد مرید از حضرت امام یاد می کردند.
آیت الله سید اسدالله مدنی با بهره های فراوانی که از قم برده بودند به نجف اشرف پایگاه هزار ساله فقه واصول شیعه رفتند به لحاظ خصوصیات فردی و استعدادهای ذاتی در کمترین زمان مورد توجه اساتید و اعظام آن شهر واقع شد به دستور آیت الله سید محسن حکیم رحمه الله علیه به تدریس دروس مختلف پرداختند جزو بزرگان آن شهر گردید.
حضور ایشان در نجف اشرف علاوه بر بهره گیری علمی از بارگاه حضرت علی (ع) جد بزرگوارش بهره های معنوی زیادی برده که آیت الله سید اسدالله مدنی عالمی متقی و وارسته شدند. به گونه ای که در مقابل خطاب به دوستانش که به وی آیت الله می گفتند ، می فرمودند : شما چه حجتی دارید که به من آیت الله می گویید اینها همه نشانگر یک سازندگی روحی و معنوی است او خود می گوید :وقتی در نجف بودم عده ای از من خواستند رساله بنویسم که مخالفت کردم برای اینکه مرجعی چون حضرت آیت الله خمینی وجود داشت که باید همه از ایشان تقلید می کردیم.
آیت الله سید اسدالله مدنی تمام نمای اخلاق اسلامی و رفتار اسلامی به شمار می رفت ، به جوانان احترام می گذاشتند و به آنها عشق می ورزیدند در زمانیکه تبعید بودند به هر شهری که منتقل می شد وقت معینی از روز را به جوانان اختصاص می دادند و ساعتها سوالات گوناگون آنها را پاسخ می گفتند ، ایشان در پاسخ به سوال یکی از نزدیکانشان که از وی پرسیده بود ، حاج آقا چرا این قدر وقت خود را به این بچه ها اختصاص می دهید ؟ در حالیکه از وضعیت جسمانی خوبی برخوردار نیستید گفته بودند : اگر من آغوشم را باز نکنم برای بچه ها و جوانان آغوشهای بازشده نگران کننده ای هست که اینهارا درمی یابد.
این توجه نمونه ای ارزنده از یک انسان بزرگوار است که به اقتصادی زمان (وجود تفکرات التقاطی و مارکسیستی) این حرکت سازنده را انجام می دادند همین جوانان بعداً انقلاب آفرین در سال 57 شدند.
اخلاص ، دیگر ویژگی این سید بزرگوار بود داماد ایشان نقل کردند : در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان یکی از سالها ، شب قدر و احیاء در مسجد شیخ انصاری (قدس سره) در نجف اشرف مجلس بسیار باشکوهی از علما و فضلا و مردم تشکیل شده بود. ایشان (آیت الله مدنی ) بالای منبر رفته و به موعظه پرداختند، در ضمن نصیحت و موعظه فرمودند اگر شماها آمدید از گناهانتان در پیشگاه خداوند توبه کنید ، ولی من خدا را شاهد می گیرم که آمده ام از اعمال و عبادتهایم توبه کنم زیرا فکر می کردم این اعمالی که انجام داده ام عبادت خداوند بوده است ، اما حالا می فهم که آنها توهین به ذات مقدس حق تعالی بود لذا امشب می خواهم از آنها توبه کنم. این نمونه بارز از اخلاص و خلوص ایشان بوده است .
شجاعت آیت الله مدنی ریشه در ایمان راستینش داشت و ازخصوصیات بارز این مرد بزرگوار بود که از جد امجدش حضرت علی (ع) به ارث برده بودند . در شهرستان گنبد زمانیکه تبعید بودند رئیس ساواک به صورت یک فرد ناشناس به ایشان تلفن زدند و در مسئله تقلید از او سوال می کند که به نظر شما امروز از چه کسی باید تقلید کرد ؟ وی با صراحت و بی پروا می گوید : با وجود آیت الله خمینی معلوم است که باید از ایشان تقلید کرد ، رئیس ساواک که خود یکه خورده بود . بعدا ً به ایشان پیغام می فرستد : که آقای مدنی کمی ملاحظه کنید. آیت الله مدنی همین که از قضیه مطلع می شوند. می فرمایند : من آنچه عقیده ام هست می گویم و از کسی با کی ندارم .
شجاعت آیت الله مدنی در عصر اختناق و استبداد می تواند مثال زدنی باشد.
با شهادت شهید آیت الله قاضی طباطبایی قدس سره امامت جمعه تبریز را امام خمینی (ره) به آیت الله شهید مدنی سپردند سخت ترین روزهای زندگی آیت الله مدنی را می توان روزهایی خواند که او در میان آشوب تبریز قرار گرفته و شجاعانه خود تلاشهای مذبوحانه ضد انقلاب و در راسش حزب خلق به اصطلاح مسلمان را خنثی کردند . عناصر خلق مسلمان ، به عنوان قمه زنی به خانه اش هجوم می آوردند و تهدید به قتل می کردند محراب محل عبادت این سید جلیل القدر را به آتش کشیدند در یکی از خیابانهای تبریز از سوی ناجوانمردی آب دهان به صورت مبارکش انداختند.اما ایشان در هر حادثه راست قامتانه به مانند جد بزرگوارش ایستادند ودر مقابل تهدید کسانی که مانع اقامه نماز جمعه شده بودند ، فرمودند :من تا زنده ام نماینده امام هستم ونماز جمعه را می خوانم آقای بهاءالدینی دامادایشان نقل می کردند : در آن اواخر که با حزب خلق مسلمان رویارویی داشتیم نیمه شبها من می دویدم آقا بلند می شوند و ایاک نستعین (خدایا فقط از تو کمک می طلبم ) را چندین بار تکرار می کردند.
از 34 کمیته مستقر در تبریز سی تای آنها در اختیار و در خدمت حزب خلق مسلمان بود در این شرایط بحرانی با صلابت و شجاعت تمام از حریم انقلاب و اسلام و حرمت امام رحمه الله علیه دفاع کرد .تا اینکه اوضاع شهر تبریز به برکت وجود این سید جلیل القدر آرام گرفت و مردم روی آرامش دیدند.
آیت الله مدنی از ابعاد علمی و روحی به کسب کمالات و مراتبی نائل آمدند. ایشان تا قبل از سال 1342 آغاز مبارزه حضرت امام خمینی رحمه الله علیه به مبارزه با فرقه های ضاله و منحرف پرداختند . ستیز با بهائیت ازبرنامه های مبارزاتی ایشان به شمارمی رفت . داماد ایشان چنین یاد می کنند :آن طوری که خود معظم له تعریف می کردند یک موقع ایشان احساس می کنند که زادگاه اصلی شان آذرشهر در خطر محاصره اقتصادی فرقه ضاله و مضله بهائیت قرارگرفته مراکز حساس شهر مانند کارخانه تولید برق و غیره بدست آنهاست.
ایشان می روند و با بیانات آتشین خود مردم را علیه آنان بسیج می کنند تا آنجا که مصرف برق آنها را تحریم می کنند و مردم از چراغهای نفتی استفاده می کنند. در رژیم گذشته این امکانات به صورت خصوصی عرضه می شد از این بالاتر آذرشهر که نزدیک به تبریز واقع شده در آن زمان مقدار زیادی از نان تبریز را تامین می کرد که به دستور معظم له مردم از فروش نان و مایحتاج زندگی به این فرقه ضاله خودداری می کنند و آنان مجبور به کوچ می شوند.
شهر بانی وقت عامل تمامی این تحریکات را آیت الله مدنی می دانند لذا ایشان را به همدان تبعید می کنند در زمانی که در نجف اشرف به طی مدارج علمی می پرداختند و خود استاد حوزه نجف اشرف به طی مدارج علمی می پرداختند و خود استاد حوزه علمیه نجف بحساب می آمدند دوستانش نقل می کنند ایشان متوجه می شوند که مرحوم شهید نواب صفوی برای مبارزه بر علیه طاغوت هزینه ابتدایی مبارزه را ندارد ، کتابهای خود را می فروشد و پولش را در اختیار نواب می گذارد به گونه ای که می گوید: اسلحه ای که نواب تهیه کرده بود با پول کتابهایی بود که آیت الله مدنی فروخته بود.
جرقه انقلاب اسلامی در سال 42 زده شد در آن روزهای سخت آیت الله مدنی از جمله کسانی بود که به امام خمینی علیه الرحمه عشق می ورزید و گام به گام با او پیش می رفت یکی از یاران ایشان چنین می گویند : آیت الله مدنی فانی در امام بود و از اول که مبارزه روحانیت به رهبری امام شروع شد ایشان در نجف حرکتی را به عنوان پشتیبانی از این نهضت شروع کردند ، همچنان به مبارزاتش ادامه داد تا این که امام را به ترکیه و بعد به نجف تبعید نمودند. شهید ایت الله مدنی در نجف همیشه در نماز جماعت امام شرکت می کردند و به مناسبتهای مختلف خدمت امام شرفیاب می شد و از امام رهنمودهای لازم را می گرفتند : اعتماد امام به آیت الله شهید مدنی به گونه ای بود که حضرت امام قدس سره ایشانرا در جلسات خصوصی دعوت می کردند.با این که امام بنا نداشتند مقامات عراقی را بپذیرند و حتی المقدور سعی می کرد اجازه ندهد لکن گاهی که لازم می شد و اجازه می داد از چند نفر مورد اعتماد نیز دعوت می نمود تا مقامات نسبت سوئی به امام ندهند از آنجمله آیت الله مدنی را در این جلسات دعوت می کردند و امور حساسی که پیش می آمد امام را به ایشان واگذار می کردند.
آیت الله مدنی به جهت بیماری به دستور پزشک معالج مجبور به ترک نجف شدند و به همدان تشریف آوردند و غریبانه در یکی از حجره های پشت مدرسه آخوند ملاعلی همدانی سکنی گزیدند ، بعد از شناخت ایشان مورد تکریم و تجلیل حضرت آیت الله ملاعلی علی همدانی قرار گرفتند.
مدت 22 ماه در نور آباد تبعید بودند بعد از آن بمدت یازده ماه به گنبد تبعید شدند. بندر کنگان یکی دیگر از تبعید گاههای آیت الله مدنی بود، از آنجا به مهاباد کردستان منتقل کردند به مدت سه سال در این شهرستان بسر بردند.
(یا بنی انت مقتول)ای فرزندم کشته می شوی
شهید مدنی در همه حال چشم به درگاه فیض الهی داشت و همواره در قنوت نمازهایش با سوز و گداز با خدا به نجوا می ایستاد و از او شهادت در راه اسلام و انقلاب را طلب می نمود ، چون در عالم رویا جام شهادت از مولایش امام حسین (ع) را گرفته بی صبرانه در انتظار آن روز شوق وصال به معبود خویش بودن خود می گفتند:
من در دو موضوع نسبت به خودم شک کردم ، یکی اینکه به من که می کویید سید اسدالله آیا واقعاً من از اولاد پیامبر هستم ؟ و دیگر اینکه آیا من لیاقت آنرا دارم که در راه خدا شهید شوم یانه ؟
روزی به حرم امام حسین (ع) رفتم و در آن جا با ناله و زاری از امام خواستم که جوابم بدهد . پس از مدتی یک شب امام حسین (ع) را در خواب دیدم و دستی به سرم کشید و این جمله را فرمودند یابنی انت مقتول یعنی ای فرزندم کشته می شود که جواب دو سوال من در آن بود به این جهت ایت الله مدنی چون پروانه و بی قرار در آتش اشتیاق شهادت می سوخت .
این لحظه در روز جمعه 20 شهریور 1360 بود ، آنروز هیچ کس نمی دانست سیدی که هم اکنون در جلو دیدگانشان چون موجی نا آرام می خروشد لحظاتی بعد به اقیانوس جاوید آخرت می پیوند و برای همیشه در دل دریای سعادت آرام می گیرد.
آیت الله مدنی نماز جمعه را به پایان برد وبه عادت همیشگی در بین نماز جمعه و عصر به عبادت مشغول شد. در این هنگام از صف سوم نماز منافقی از نسل خوارج نهروان بلند شد وبه سوی ایشان هجوم برد پس از لحظه ای کوتاه آیت الله مدنی را چون کبوتری آزاد در عالم ملکوت اوج گرفته بود . در چنگال کرکسی خون آشام قرار داد وسپس صدای انفجا ر مهیبی محراب عبادت را غرق خون کرد.
می گویند آیت الله مدنی چندی پیش از شهادت یعنی در بهار سال 60 با دوستانش آیت الله دستغیب و آیت الله صدوقی و حجه الاسلام هاشمی نژاد در مشهد مقدس وقتی ضریح امام رضا را غبار روبی می کردند هرکدام دو رکعت نماز حاجت خوانده و از خداوند شهادت در راه خدا را خواسته بودند . پیکر مطهر شهید در میان باران اشک مردم تبریز تشییع و سپس در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها به خاک سپرده شد.
قسمتی از پیام امام خمینی (ره ) در شهادت اولین شهید محراب
با شهید نمودن یک تن دیگر از ذریه رسول الله و اولاد روحانی و جسمانی شهید بزرگ امیرالمومنین (ع)سند جنایت منحرفانه منافقان به ثبت رسید
سید بزرگوار و عالم عادل عالیقدر و معلم اخلاق و معنویات حجه الاسلام و المسلمین شهید عظیم الشان مرحوم حاج سید اسدالله مدنی رضوان الله علیه همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقی به شهادت رسید... به شهادت رساندن چنین شخصیتی به تمام معنی اسلامی همراه با تنی چند از فرزندان اسلام و یاران با وفای انقلاب اسلامی در میعادگاه نماز جمعه و در حضور جماعت مسلمین جز عناد با اسلام و کمر بستن به محو آثار شریعت و تعطیل جمعه و نماز مسلمین توجیهی ندارد از خداوند تعالی عظمت اسلام و مسلمین و رحمت برای شهیدان خصوصا شهدای اخیرمان و بالاخص شهید مدنی معظم را خواهانم.
هفتم شهریور 1382، در سالروز تولد امام محمد باقر علیه السلام ، فرزندی از تبار آن امام پاک و همنام آن وجود قُدسی، پرواز به سوی آسمان را سر گرفت و به سان پرستویی مهاجر، آرام و مطمئن به دیار دوست پر گشود. سیدی با محاسنی گندمگون و سیمایی صالحانه، به پایان مأموریت الاهیِ خویش رسید و اجر مجاهدت و مهاجرت در راه دوست را در آن روز مبارک، در کنار مرقد مولایش علی بن ابی طالب علیه السلام دریافت کرد و روح پاکش، هم نشین برادران و نیاکان شهیدش گشت. عروج آسمانی شهید آیت اللّه محمد باقر حکیم گرامی باد.
خاندان حکیم، از نیک مردان روزگار بوده اند که فقاهت و شهادت، دو افتخار بزرگ آن ها به شمار آمده است. آیت اللّه محمد باقر حکیم، فرزند مرجع بزرگ جهان اسلام، آیت اللّه سید محسن حکیم بود که در 25 جمادی الاول سال 1358ق (1939م) در شهر مقدس نجف، در خانواده زهد و تقوا و دانش دیده به جهان گشود. پدر ایشان، از نظر برخورداری از دانش فقاهتی نو، وسعت اطلاعات و نگرش های اجتماعی و سیاسی، شهرت زیادی داشت. بیش تر فرزندان و وابستگان سید محسن حکیم در طول دوران حاکمیت 34 ساله حزب بعث عراق، دستگیر و ناپدید شدند و خود ایشان نیز در سال های آخر عمرش، با رفتارهای خشونت آمیز بعثی ها مواجه گردید. در اوایل دهه شصت، ده ها تن از خاندان حکیم، تیرباران شدند، ولی شهید محمد باقر حکیم، راه دشوار مبارزه را، با تشویق جوانان عراقی به ملحق شدن به جبهه های جنگ برضد عراق ادامه داد.
توجه حضرت امام خمینی رحمه الله به خاندان حکیم
حضرت امام خمینی رحمه الله به خاندان حکیم و مبارزات آنان در عراق عنایت ویژه ای داشته، به مناسبت های مختلف، با صدور پیام هایی، یاد و نام آن بزرگواران را در جامعه اسلامی زنده نگه می داشت. ایشان در جمله ای، خاندان حکیم را «آل شهادت و فقاهت» لقب دادند و در یکی دیگر از این پیام ها فرمودند: «شما و ما شاهد بودیم که این حزب فاسد [بعثی]، با مرحوم آیت اللّه حکیم و آقازاده های معظم ایشان چه ها کردند و آن سید بزرگوار و مظلوم در آخر عمر با چه خون دل به اجداد بزرگوارش ملحق شد و شاهد حبس و زجر و فشار به فرزندان محترم ایشان بودید....«
تلاش های علمی شهید محمد باقر حکیم، در سال 1385 ق(1965 م) با کسب درجه اجتهاد در رشته فقه، اصول و علوم قرآنی، وارد عرصه ای جدید شد. ایشان در سال های 1964 تا 1965 م به عنوان استاد علوم قرآنی در دانشکده الاهیات بغداد به تدریس اشتغال داشت. شهید حکیم به رغم مبارزات سیاسی فراوان، هیچ گاه از دانش و اندیشه فاصله نگرفت و حاصل جهاد علمی او، بیش از شصت کتاب و رساله در رشته های مختلف فقه، تفسیر، علوم قرآنی، جامعه شناسی، اقتصاد، تاریخ و علوم سیاسی است که توسط ایشان نوشته شده است. از استادان نامی ایشان می توان به آیات عظام سید یوسف حکیم، سید ابوالقاسم خویی، سید محمد باقر صدر و تنی چند از بزرگان حوزه نجف نام برد.
شهید آیت اللّه محمد باقر حکیم، فعالیت سیاسی اش را از سال 1957م آغاز کرد. در سال 1959 در بنیان گذاری «حزب الدعوة الاسلامیّة» زیر نظر پدرش مشارکت داشت. وی در سال 1970 دو بار دستگیر شد. در آخرین بار پس از آزادی، قبل از آن که پلیس مخفی عراق متوجه شود، توانست از عراق خارج شده و به سوریه عزیمت کند. در سال 1980 هم زمان با شهادت هم رزمش، شهید محمد باقر صدر، به ایران پناهنده شد. در سال 1982، 125 تن از اعضای خانواده اش توسط پلیس عراق دستگیر شدند و سپس 29 تن از آنان به شهادت رسیدند. سیدمهدی حکیم، برادر شهید حکیم نیز، در سال 1988 توسط عوامل صدام، در سودان به شهادت رسید.
شهید آیت اللّه محمد باقر حکیم، با همکاری چند تن از دوستانش، در سال 1362 ش، مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق را در ایران تشکیل داد. ایشان در ابتدا به عنوان سخنگوی مجلس مشغول به فعالیت شد و سپس چهار سال بعد، در سال 1366 به ریاست مجلس برگزیده شد. تقریبا در همین سال، مجلس اعلا، یک شاخه نظامی تشکیل داد که بعدها سپاه بدر نام گرفت. شهید حکیم، شخصا فرماندهی سپاه بدر را بر عهده داشت. آیت اللّه حکیم در مدت 22 سال تبعید، از هفت حادثه سوء قصد که توسط رژیم بعثی ترتیب داده شده بود، جان سالم به در برد.
شهید محمد باقر حکیم، در کنار مبارزات سیاسی و فعالیت های اجتماعی اش، در سنگر دانش نیز به کوشش های فراوانی دست زد و ضمن پرورش شاگردانی چون شهید سید عبدالصاحب حکیم، شهید سید عباس موسوی و حجة الاسلام محمد باقر مهری، به تألیفات گوناگونی نیز توفیق یافت. از میان 22 اثر چاپ شده ایشان در حوزه علوم اسلامی و سیاسی، می توان به علوم القرآن، تأثیر اهل بیت در ساختار امت اسلامی، حقوق انسان از نظر اسلام و حکومت اسلامی بین تئوری و واقعیت اشاره کرد.
شهید آیت اللّه محمدباقر حکیم، مردی سختکوش و مجاهدی به تمام معنا بود که درعرصه های گوناگون علمی و عملی فعالیت می کرد. در کنار ریاست مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و فرماندهی نیروهای بدر، می توان به ریاست شورای عالی مجمع جهانیتقریب بین مذاهب اسلامی، معاونت شورای عالی مجمع جهانی اهلبیت، عضویت در هیأت امنای دانشگاه مذاهب اسلامی و نیزسرپرستی مؤسسه «دارالحکمه» اشاره کرد. ایجاد مؤسسه شهید صدر، مرکز اسناد حقوق بشر، مراکز درمانی، تأسیس «حرکت جماعت علمای مجاهد عراق»، بسیج نظامی نیروهای توحید و دیگر خدمات، گوشه ای از تلاش های آن سید بزرگوار است.
آیت اللّه حکیم، در آخرین روزاز حضورش در ایران، در سخنرانی قبل از خطبه های نماز جمعه در تاریخ 19/2/82، درباره آینده عراق و برنامه هایش برای ملت عراق چنین فرمود: «من برای اسلام در آینده این کشور، افق روشنی را می بینم. استقلال و تمامیت ارضی عراق، اصلی ترین و محوری ترین بحث و هدف ماست که برای عملی کردن آن تصمیم جدّی گرفته ایم. درکنار استقلال، برای تحکیم اراده مردم عراق در تمام امور مختلف با جدیت تلاش می کنیم. باید عدالت در عراق عملی شود؛ عدالتی که در هر زمینه ای مفقود بود، و بعد از آن برای بازسازی عراق تلاش می کنیم و عراق را ان شاءاللّه در حالت عادی خود و دررابطه با کشورهای همسایه، برادران و دوستان خود باز می گردانیم و از خداوند می خواهیم که ما را یاری کند«.
شهید حکیم در آخرین روز حضور در ایران، درسخنرانی قبل از خطبه های نماز جمعه تهران، خطاب به ایرانیان و درباره ثمرات حضوردر این کشورفرمود:«در تمام این سال ها با حضور در این مکان مقدس، با نفس علما و شهیدان بزرگ ایران نفس کشیدم ؛ بزرگانی چون امام خمینی و دیگر شهیدان و مبارزان بزرگ ایران. من در نزد این عزیزان و دراین مکان درس آموختم و در دنیایی زندگی کردم که نمی توانم در این دقایق کوتاه آن را تفسیر کنم ؛ دنیایی که پر از جانفشانی، قهرمانی، صبر و ایستادگی و پیروزی های الاهی بود؛ دنیایی که با سازندگی این کشور بزرگوار، کشور عزت، کرامت، اسلام، اهلبیت، حوزه های علمیه، کشور امام و کشور عاشقان حسین همراه بود. من در تمام این دوره، با بزرگواری ،عزت، کرامت، عشق و مهربانی و جهاد در ایران زندگی کردم
«.
شهید آیت اللّه سیدمحمدباقر حکیم، در سخنرانی قبل از خطبه های نماز جمعه در نوزدهم اردیبهشت سال 1382، از افتخاری مشترک بین ملت ایران و مجاهدان عراق سخن گفت و فرمود: «افتخار ما و شما در این است که شهیدانمان را چون ستاره ای پس از ستاره دیگر، برای اوج و تعالی و نزدیکی به خداوند به سوی شهادت فرستادیم و خداوند را به خاطر این نعمت بزرگی که به ما و شما عطا کرد، شکرگزاریم«.
مهمان مبارز مردم ایران، شهید آیت اللّه محمد باقر حکیم، در آخرین روز از این میهمانی چندین ساله، با حضور در نماز جمعه و ایراد سخنرانی قبل از خطبه های نماز، خطاب به مردم سرافراز ایران فرمود:«ما، یعنی تمام عراقیان و مجاهدین عراقی که در این کشور باعطر نفس های شهیدان نفس کشیدند، از آن ها الگو پذیرفتند و این شهیدان را اسوه خود قرار دارند، از تمامی محبت های شما ملت عزیز و بزرگوار تشکر می کنیم». شهید حکیم در حالی که بغض گلویش را می فشرد، با یاری گرفتن از اشک های دُرّ گونه اش، چنین گفت: «امروز به مرحله ای رسیده ام که باید پایان این دوره باشد، اما از خداوند متعال می خواهم که این آخرین دیدار من باشمانباشد و بتوانم این عهد را مجدّدا با شما ملت عزیز و بزرگوار تجدید کنم«.
شهید آیت اللّه سیدمحمدباقر حکیم، پس از سال ها هجران و دوری از وطن، در روز بیستم اردیبهشت 1382، در حالی که آمریکایی ها ورود سپاه بدر را به عراق ممنوع اعلام کرده بودند، از طریق بصره، وارد وطن خود شد و با بی سابقه ترین استقبال مردمی از سوی عشایر و قبایل عرب ساکن در دو سوی رودهای دجله و فرات تا نجف اشرف مواجه گردید. این استقبال و نیز استقرار وی در نجف اشرف، نگرانی ملموسی را در میان محافل سیاسی غرب ایجاد کرد و برنامه های اعلام شده از سوی ایشان برای عراق و مردم ستمدیده آن سامان، بر هراس اشغالگران افزود. حضور انبوه نمازگزاران در صف های نماز جمعه که به امامت شهید حکیم برگزار می شد و بازگویی مشکلات موجود و ایجاد نهضت روشنگری و عزم جدی آن شهید برای رفع محرومیت های سیاسی واجتماعی مردم عراق، نمی توانست از نگاه نگران حاکمان تازه عراق پوشیده بماند.
محبوبیت فراوان آیت اللّه حکیم در بین مردم عراق و گرایش هوشمندانه و نگاه دشمن شناسانه اش، شیعیان عراقی را به کانونی ضد آمریکایی و ضد اشغالگری تبدیل کرده بود و از این رو، اشغالگران و نیروهای داخلی آنان را به فکر حذف فیزیکی ایشان انداخت تا شاید شیعیان عراقی با خلأ رهبری مواجه شوند. همه نگاه ها به آن رهبر فرزانه معطوف بود و دشمن در فکر نقشه ای آرام برای ترور.
شهید آیت اللّه سیدمحمدباقر حکیم، تا آخرین لحظات از پای ننشست و لحظه ای دراراده آهنینش رخنه راه نیافت. ایشان دقایقی پیش از شهادت، در آخرین نماز جمعه شهر نجف اشرف، به افشاگری و اعتراض پرداخت و فرمود: «نیروهای اشغالگر به وظایف حقوقی خود عمل نکرده اند که این را باید محکوم کردو ما این شیوه را محکوم می کنیم و نیروهای اشغالگر را مسؤول فقدان امنیت در این کشور می دانیم. ما از ابتدا اعلام کردیم که نیروهای اشغالگر بایدبگذارند عراقی ها خودشان مسؤولیت امنیت دراین کشور رابه عهده بگیرند و گفتیم که یک نیروی مؤمن عراقی باید تشکیل شود تا مسؤولیت حفاظت از اماکن مقدس عراق را به عهده بگیرد ؛ چون نیروهای اشغالگر نمی توانند به این اماکن نزدیک شوند«.
آیت اللّه محمدباقر حکیم، درآخرین لحظات عمر مبارکشان، در صحن امیرمؤمنان و در نماز جمعه شهر نجف، به مردم کشورش فرمود: «مردم عراق با همبستگی و اتحاد می توانند صلح و امنیت را در کشورشان برقرار کنند». ایشان درباره انتخاب وزیران آینده این کشور تأکید کرد:«باید وزرای آینده عراق، افرادی صالح، توانمند و ازهمه اقوام و گروه ها انتخاب شوند و با جدیت تمام به مشکلات مردم عراق رسیدگی کنند«.
زمان پرواز فرا رسیده بود. نماز جمعه به پایان آمده و روح تطهیر یافته نمازگزاران به همراه مقتدا و رهبرشان آماده پرگشودن بود. لحظه، لحظه اوج گرفتن بود و خبر آن چنین در یادها باقی ماند:«بر اثر انفجار شدید یک خودروی بمب گذاری شده در مقابل حرم امام علی علیه السلام درنجف اشرف، آیت اللّه سیدمحمدباقر حکیم و 82 نفر از نمازگزاران شهید و 230 نفر زخمی شدند. قسمتی از مرقد حضرت علیه السلام فرو ریخت و شمار زیادی از نمازگزارانْ زیرآوار ماندند. این خودرو، در مقابل در جنوبی بارگاه امام پارک شده بود و به نظر می رسید که تروریست ها، از برنامه ورود و خروج آیت اللّه حکیم از این در اطلاع داشتند«.
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران | کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران |
مردم مظلوم عراق، که پس از سال ها انتظار، سید و رهبرشان را پذیرا شده بودند، اینک چگونه می توانستند داغ کوچ پرستوی مهاجر را باور کنند. وداع باآیت اللّه حکیم، وداع با خاطرات و رشادت ها و سختی های آن سیدمظلوم بود و تجدید پیمانی بر ادامه راهش. صحن حرم حضرت امیر علیه السلام پر بود از دوستداران آن شهید. پیکر پاک آیت اللّه سیدمحمدباقر حکیم در کنارآرامگاه پدرش، آیت اللّه سید محسن حکیم در «باب القبله» حرم مطهر حضرت علی علیه السلام پس از طواف در حرم مطهر و قرائت دعاهای مخصوص زیارت حضرت، به نیابت از آن شهید، به خاک سپرده شد. تشییع کنندگان که بر اثر کمبود جا، بسیاری از آنان نتوانستند وارد صحن شوند، یک دل و یک صدا با شعارهایی در حمایت از مرجعیت شیعه در عراق و بر ضدنیروهای اشغالگر و حامیان آن ها، باردیگر با آرمان های آن شهید والامقام پیمانی دوباره بستند.
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت اللّه خامنه ای در پیامی، فاجعه به شهادت رساندن شهید محمدباقر حکیم را محکوم کردند. ایشان در قسمتی از پیام فرمودند: «دست گنهکار و پلید مزدوران استکبار، فاجعه ای بزرگ آفرید و شخصیت ارزشمندی را که در برابر اشغالگران عراق، سنگر مستحکمی به شمار می آمد، از مردم عراق گرفت و این سنگر را ویران کرد. امروز در جوار ملکوتی مولای متقیان ـ علیه آلاف التحیّة و الثناء ـ آیت اللّه سید محمدباقر حکیم به همراه ده ها نفر از مردان و زنان با ایمانی که از زلال ذکر و خشوع نماز جمعه بهره مند شده بودند، شربت شهادت نوشیدند و به حریم امن رحمت و فیض خاص الاهی عروج کردند«.
مقام معظم رهبری، درگوشه ای از پیام تسلیت شهادت آیت اللّه حکیم، به بیان ویژگی های ممتاز آن شهید پرداخته و فرمودند: «این شهید عزیز، عالم مجاهدی بود که سال های متمادی برای احقاق حق ملت عراق با رژیم خبیث صدام مبارزه کرد و پس از سقوط آن مجسمه شر و فساد در مقابله با اشغالگران آمریکایی و انگلیسی همچون سد محکمی ایستاد و مبارزه ای دشوار را با نقشه های شوم آنان آغاز کرد و خود را برای شهادت درراه این جهاد بزرگ و پیوستن به خیل شهیدان خاندان معظم آل حکیم و دیگر شهیدان علم و فضیلت درعراق آماده کرده بود... شهید آیت اللّه حکیم، مظهر خواست های به حق ملتی بود که دین و استقلال و آینده کشور خود را در معرض تهدید و خانه خود را در زیر چکمه اشغالگران می بیند و می خواهد از هویت دینی و ملی خود در برابر متجاوزان دفاع کند«.
سفارش مقام معظم رهبری به مردم عراق
مقام معظم رهبری، در بخشی از پیام تسلیت شهادت آیت اللّه حکیم، توصیه هایی را به دوستداران آن شهیدو عموم مردم عراق بیان داشتند. «به ملت غیور و مؤمن عراق یادآوری می کنم که تنها راه سربلندی ملت و نجات کشور از شرّ نقشه های خطرناک استکبار و صهیونیزم، وحدت کلمه آنان در زیر پرچم پرافتخار اسلام است و امروز آنها می توانند با تمسّک به این ریسمان محکم الاهی، آینده ای را برای کشور خود و نسل های بعدی رقم بزنند که در آن عراق اسلامی و مستقل، همچون ستاره درخشانی در دنیای اسلام نمایان گردد. بزرگان و نخبگان دینی و سیاسی عراق، تنها با تمسک به اسلام و وحدت کلمه خواهند توانست وظیفه بزرگی را که در این روزگار استثنایی بر عهده دارند، انجام دهند و امید است که در این راه ثابت قدم و موفق باشند.»
مقام معظم رهبری در پاسداشت مقام شهید آیت اللّه حکیم،با برگزاری مجلس عزا و حضور در آن محفل، همگان را متوجه شخصیت والای شهید حکیم ساختند. همچنین ایشان در دیدار با برادر آن شهید و رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق با ایشان، ضمن تجلیل از ایمان، شجاعت، تدبیرو هوشیاری آیت اللّه سیدمحمدباقر حکیم تصریح کردند:
»اگر چه شهادت آن سید بی بدیل، خسارتی برای ملت عراق و امت اسلامی به دنبال آورد، اما به علت ویژگی های شخصیتی آیت اللّه حکیم، شهادت او نیز بر روند اوضاع در عراق تاثیری خاص داشته و خواهد داشت«.
پس از شهادت آیت اللّه سید محمدباقر حکیم، پیام های گوناگون از داخل و خارج عراق صادر شد. دفتر آیت اللّه سیستانی، مرجع بزرگ شیعیان عراق، با صدور بیانیه ای این فاجعه بزرگ را محکوم کرد و همگان را به تلاش در ایجاد ثبات و امنیت در کشور فراخواند. همچنین، دبیر کل سازمان ملل و تنی چند از شخصیت های سیاسی جهان، با محکوم کردن این جنایت، از مردم عراق خواستند که از گرفتن انتقام خودداری کنند.
روح آسمانی ات شاد باد ای حکیم که هماره برای نجات مردم و کشور کهن عراق کوشیدی و تلخی های زمانه را به جان خریدی. تو، به حق سرباز فداکاری برای دین و ملتت بودی و تاریخ عراق و دنیای انسان های مبارز، هیچ گاه تو را از یاد نخواهد برد.
روحت شاد باد که گاهِ ملاقاتت با دوست، بهترین زمان ها بود و پیوند مبارکت با آسمانیان در زاد روز مولایت، امام محمدباقر علیه السلام ، رقم خورد. تو نیکو زیستی و نیکو پرکشیدی. روحت هماره قرین رحمت ربّ باد.