خلاصه: عبدل، نوجوانی است که یک پایش را در جریان گلوله باران دشمن از دست داده است و خاطرات گذشته خود را به یاد می آورد. در جریان گلوله باران، پدرش به شهادت رسیده است. پس از مدتی آوارگی، بالاخره به تهران می رود. برادرش نیز که ابتدابا گروهکهاست، طرفدار جمهوری اسلامی شده و به جبهه می رود. عبدل نیز در تهران شاهد ازدواج ناموفق خواهرش با جوانکی به نام فرامرز است. عبدل کم کم به سیاست روی آروده، در جریان مبارزات سیاسی به روند مخالفت با رئیس جمهور وقت می پیوندد.
بالاخره تحت تأثیر آزادی خرمشهر و شهادت اکبر، برادرش، دبیرستان را رها کرده و روانه جبهه می شود، در حالی که شعر در وجودش می جوشد.
ساختار سرود اروند رود
«سرود اروند رود، با زاویۀ دید سوم شخص محدود روایت می شود. داستان پا به پای عبدل از خرمشهر تا تهران پیش می رود. بیشتر عبدل و کمتر دیگر اعضای خانواده در مسیر زندگی سخت آوارگی دنبال می شود.
«سرود اروندرود» داستانی لطیف و جذاب است که خوب شروع می شود و بد تمام می شود. گرچه شهادت اکبر، امری غیره منتظره است و ضربۀ لازم را به خواننده می زند، اما برای تغییرو تحول او هیچگونه مقدمه چینی نشده است و اصولاً او که آنقدروابسته به گروه مخالف است،چنان که در جریان درگیری های مسلحانه هم حضور دارد،بلافاصله پس از طرد از سوی خانواده،خانواده ای که خود،آنها را بی سوادمی داند، چگونه می تواند به یکباره راه جبهه را پیش گرفته و تا مرز شهادت بجنگد؟
شعارهای پایان کتاب، داستان جذاب را دچار افتی چشمگیر می سازد. این امر،نمایانگر آن است که گرچه منیژه آرمین داستان را با حوصله شروع کرده و خوب گسترش داده است، ولی با شتاب به پایان رسانده است.
وقتی که به او گغتم بیا تو را داماد کنیم و برای تو مجلس بگیریم او اشاره به عکس برادر خانمش کرد و گفت: مگر خون من از خون برادر زنم رنگین تر است. من باید راه آنها را ادامه بدیهم و عروسی من باید در صحرای محشر باشد.
نویسنده : علی بخشی زاده
مقطع تحصیلی :کارشناسی ارشد
نام دانشگاه :دانشگاه علامه طباطبایی
استاد راهنما : دکتر محمد زاهدی اصل
چکیده : هدف پژوهش حاضر، شناخت وضعیت امور رفاهی و درمانی جانبازان و میزان رضایت مندی آن ها از خدمات ارایه شده توسط بنیاد شهید و هم چنین نظر ایشان نسبت به این خدمات می باشد. این تحقیق از نوع توصیفی و پیمایشی می باشد و جامعه ی آماری آن کلیه ی جانبازان ناحیه ی شمال تهران را ـ به تعداد 5285 نفر- دربرمی گیرد که 356 نفر به روش نمونه گیری طبقه بندی متناسب انتخاب شده اند. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه بوده و برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش های آمار توصیفی (شامل: ضریب همبستگی، گاما، ساموزان و آزمون phi و v کرامر و آمار استنباطی(شامل: آزمون تجزیه ی واریانس و آزمون مستقل بودن صفات) استفاده شده است. نتایج به دست آمده، بین تغییرات بیش تر ویژگی های فردی و میزان رضایت مندی رابطه ی معناداری را نشان نمی دهد و در صورت وجود رابطه، این رابطه در حد ضعیف بوده است و در این تحقیق فرضیه ی مطرح شده در مورد عدم رضایت جانبازان از تسهیلات مسکن، شغل، درمان، جانبی و آموزش، مورد تأیید قرارگرفته است.
من با عقیده به این که مسلمان هستم و شیعه و جهاد در راه خداوند را واجب مىدانم و با توجه به این که در این برهه از زمان، احساس مسئولیت کردم که به اسلام که به وسیله ى مستکبرین و ظلم پیشه گان مورد تجاوز قرار گرفته، در جبهه ى حق علیه باطل شرکت کنم
یک جوان ضعیف و لاغر اندام در اجتماع و تظاهرات مشاهده کردم . علاقه ای از ایشان در قلب من جا گرفت ، بدون اینکه اطلاعی ازوضعیت ایشان داشته باشم هر چند مردم شهرستان یک غربیه را که می دیدند ذهنیتی برای آنها حاصل می شد و احتمال می دادند که از افراد دشمن باشد . اما من صرف دیدن ایشان یک یک محبت ویژه ای نسبت به ایشان پیدا کردم و سعی کردم به ایشان نزدیک شوم، نهایت امر پیروزی انقلاب حاصل شد و آشنایی ما از آنجا حاصل شد .
عملیات بدر بود از یک آبراهه ای عبور می کردیم که به کمین دشمن برخوردیم و وضعیت بسیار مشکل بود . به بی سیم چی گفتم : بی سیم چی با فرمانده تماس بگیر تا بیاید . وی تماس گرفت و آقای فرومندی گفت : ( گوشی را به شجیعی بده ) من گوشی را گرفتم و ایشان گفت : ( شجیعی بکن کلک اول سه ، چهار تا دیگه ! ) گفتم : آقای فرومندی بیایید جلو. ایشان گفت : ( خیلی خوب شجیعی بکن بابا این هفت ، هشت تا رو بکن دیگه ! ) گفتم : آقای فرومندی اینکه خدمتتون عرض می کنم من از اون هفت هشت نفر که نمی ترسم . نمی شود مطالب را در بی سیم به شما بگویم . بیایید جلو ایشان آمد و خودش را به من رساند و گفت : (دشمن کو ؟ ) گفتم : آنجاست ولی فکر کرد که من کمبود نیرو دارم ، جلو رفت اما تیری به دستش خورد و مجروح برگشت . من به ایشان گفتم : برگردید . من خودم ترتیبش را می دهم ولی به لشکر تماس بگیرید که از این آبراه نمی شود رفت ، پس ایشان با فرمانده لشکر آقای قالیباف تماس گرفت و ایشان گفت : که از آبراه دیگر بروید .
مبادا تحت وسوسه هاى شیطان و استکبار دست از این عارف پیر و مجاهد تمامى سنگرهاى حق، بردارید. مبادا، به دستورات امام بى توجه شوید که فردایى نه چندان دور در مقابل شهداى عظیم الشأن این انقلاب باید پاسخگو باشید